eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹خصوصیات بارز ایشان می توان ولایتمداری، دینداری، اخلاق خوش، مدیریت جدی و قاطع، خوش رویی و خوش رفتاری، انجام صله رحم، احترام به پدر و مادر، برخورد شایسته و همراه با رأفت اسلامی با مردم و ... نام برد ایشان در تمام مراسمات دینی و مذهبی، شرکت در راهپیمایی، مراسمات سوگواری، یاری رساندن به دیگران و غیره همیشه پیشقدم و ثابت قدم بودند از هیچ تلاشی برای دفع مشکلات سربازان و درجه داران دریغ نمی کرد تمام فکر و ذکرش این بود که مبادا کسی در میدان تیر آسیب ببیند او با درایت و پشتکاری که داشت اعتماد فرماندهان خود را جلب کرد و به عنوان فرمانده میدان تیر و مربی آموزشی انفجارات و تخریب انتخاب شد. "شهید خدابخش رئیسیان" @Sedaye_Enghelab
🌹از کودکی بچه مهربان و دست و دلبازی بود آن زمان ما در روستا زندگی می کردیم چون فرزند اولم بود او را خیلی دوست داشتم و همه جا در کنارش بودم خیلی به هم وابسته بودیم نسبت به اعضای خانواده با محبت بود سر سفره تا پدرش نمی آمد دست به سفره دراز نمی کرد او به ادعیه و مناجات عشق می ورزید، آرام و متین بود راضی نمی‌شد کسی از دست او ناراحت شود و او نیز از کسی دلگیر نمی شد. 🌹به حدی با محبت بود که در جبهه هم دوستانش او را بسیار دوست داشتند موقع ورود امام خمینی به کشور ساعت ۹ صبح از خواب بیدار شد و با شوق به پشت بام رفت و اولین کسی بود که آن زمان در روستای بدوربو نوای دلنشین الله اکبر را پشت بام سر داد. "شهید فریدون دهقان" ✍ راوی: مادر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید. "شهیدسید حمید محمودی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🌷يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ يُهَوِّنُ کَبِيرَ الْجَرَائِمِ «او مردم را در برابر گناهان بزرگ، ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبک جلوه مى دهد» 📖 خطبه؛ ۸۷ @Sedaye_Enghelab
🌹وقتی که برای آموزش غواصی رفته بودیم سد دز، آب پشت سد شیرین بود و سنگین. 🌹اگر کسی تُو آب فرو می رفت تمام عضله هایش فشرده میشد انهم تا عمق ده متر! باقر وایساده بود بالای سر بچه ها، با عمق سنج اندازه میگرفت. 🌹 مرتب می گفت: کسی تا حالا بیشتر از ده متر نرفته ها! شما چه جوری رزمنده اید. وقتی تمرین و امتحان تموم شد گفتیم: حالا نوبت شماست. 🌹اولش فکر کرد شوخی میکنیم اما بچه ها جدی جدی لباس غواصی رو تنش کردند پرید توی آب 🌹هنوز دو سه متر بیشتر نرفته بود که دست و پا زنان بالا آمد. بابا سرم پکید البته با آن لهجه کازرونی خودش که همیشه خنده ی بچه ها را به دنبال داشت بالا که آمد، دهنه‌ی غواصی را درآورد، ما هم از خنده وا رفته بودیم خلاصه تا آوردیمش بالا، کلی آب خورده بود 🌹 اما هر چه که بود این آب خوردن سبب خیر شد و سینوزیت چندین و چند ساله ی باقر را درمان کرد. "شهید باقر سلیمانی" 📚 کتاب: روده و رگبار و هلهله @Sedaye_Enghelab
🌹همیشه سعی داشت پدر و مادری را که سالها خون‌دل خورده‌اند ازخودراضی نگه دارد و آن‌ها را ناراحت نکند. عبادات او به‌موقع بود و نماز و روزه‌های او سرمشق دیگران بود ساعت‌ها سر بر سجاده می‌نهاد و با معبود خویش گفتگو می‌نمود. 🌹خیلی دوست داشت که قرآن تلاوت نماید . با مردم طوری رفتار می‌نمود که پس از یک‌بار برخورد، مثل این بود که سالها با وی آشنا هستند "شهید سردار فریدون ابوالحسنی" @Sedaye_Enghelab
🌹زندگیش آنقدر پر برکت و با طراوت بود که علاوه بر انجام فعالیت های رزمی و نظامی در بر پایی مراسم مذهبی، اعزام کاروان های زیارتی به مشهد و  مرقد حضرت امام خمینی (ره) حضوری چشمگیر داشت. 🌹اعتقاد قلبی و عملی به ولایت فقیه داشت تا جایی که در وصیت نامه خود می نویسد: مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید که من شهادت می دهم که شما از خط اهل بیت خارج شده اید.  🌹کوهنوردی، ماهگیری و فوتبال، تفریحات مورد علاقه شهید در ایام فراغت بود. چهره خوش رو و چشمهای باحیایش نشان از عمق ایمان درونی اش داشت که گویا اطرافیان را بدون کلام به سوی خدا دعوت می کند. "شهید مدافع حرم محمد احمدی جوان" @Sedaye_Enghelab
🌹آن زمان هم رسم و رسوم ازدواج زیاد بود ریخت و پاش بیداد می کرد؛ ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم. 🌹 خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی چیز دیگری را لازم نمیدانستیم به حرف و حدیثها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم. 🌹خودمان برای زندگیمان تصمیم میگرفتیم همینها بود که زیباترش می کرد. "شهید سید مرتضی آوینی" ✍ راوی؛ همسر شهید 📚 کتاب: ازدواج به سبک شهدا @Sedaye_Enghelab
🌹 وقتی شهید به مدرسه می رفت پیاده روی زیاد داشت به مدرسه ای در بابل می رفت از کلاس دوم تا دیپلم همین طور این مدرسه و آن مدرسه کلا پیاده روی می کردند هفته ای یک بار بعدازظهر و هفته ی دیگر صبح به مدرسه می رفتند . 🌹 بعداز ظهرها که مدرسه می رفتند در ماه پاییز زود هوا تاریک می شد پدرش هم در دشت و صحرا بود من فانوس می گرفتم و تا قسمتی از راه را به دنبال آن ها می رفتم و در مکانی می ایستادم و صدا می زدم ای کاظم ای غلام نترسید من این جا هستم بیایید . خیلی زحمت کشیدند درس خواندند شهید در سال آخر دیپلم نگرفت به جبهه رفت و زخمی شد. ✍راوی مادرشهید "شهید کاظم بصلی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🌷...لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ } وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی ... زهدبین دو کلمه از قرآن است که خدای سبحان فرمود:«تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد، و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيد»؛ كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است. 📖 حکمت؛ ۴۳۹ @Sedaye_Enghelab
🌹از طرف سپاه پدر و مادرم را برای سفر به مشهد مقدس دعوت کردند. در همان ایام محمد خیلی تلاش میکرد که به جبهه برود به خاطر این که برادرم فتح علی به شهادت رسیده بود مادرم اجازه نمیداد او هم به جبهه برود. 🌹 آماده ی رفتن شدند وقتی خواستند خداحافظی کنند، محمد جلو پدر و مادرم آمد و یک نامه به همراه یک اسکناس پنجاه تومانی به مادرم داد و گفت: 🌹 -مادر! شما که به دیدار امام رضا(ع) میروید این نامه را هم با خود ببرید و به همراه پنجاه تومانی داخل ضریح بیاندازید! 🌹مادرم پول را از او گرفت و گفت در نامه چه نوشته ای پسرم؟ -چیز مهمی نیست مشکلی کوچکی دارم که از آقــا مــی خــواهـم آن را حــل کند. 🌹 از او پرسیدم: محمد! در نامه چه نوشته بودی؟ -بگذار جوابش را بگیرم بعد ا برایت می‌گویم. 🌹پدر و مادرم از مشهد برگشتند روز بعد دیدم محمد آماده است که به جبهه برود. خیلی خوشحال بود. از او پرسیدم محمد! خیلی خوشحالی! خبری شده؟ 🌹بله جواب نامه ام را گرفتم. قربان امام رضا (ع) بروم جوابم را داد من میخواستم به جبهه بروم که مادر اجازه نمیداد ولی با نوشتن نامه به آقا و درخواست بر طرف کردن مانع، الحمدلله مشکلم حل شد. 🌹روز بعد به جبهه رفت و پس از چند ماه به آرزویش رسید. "شهید محمد فتحی" ✍ راوی: برادر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹خوب شدن ها از طريق خود را به من بنمايان و قدرتي بده که سنجش ميان خوب و بد را داشته باشم. 🌹اگر کسي راهي را که مسير الي الله است، انتخاب کرد، با آنکه به آن راه ايمان دارد، بايد پيوسته اعمال خود را بررسي کند تا از آن راه انحراف پيدا نکند. 🌹در خود نگريستن، شهامت مي خواهد و لازمه شهامت، ايمان و آگاهي است که با شهادت به حقيقت مي پيوندد. "شهیده فهیمه سیاری" @Sedaye_Enghelab
🌹باقی ماندن وپایداری یک جامعه نیاز مبرمی به فداکاری واز جان گذشتگی دارد وجامعه ای که مردم آن بی تفاوت باشند واز حیثیت وشرف وانسانیت خویش دفاع ننمایند تجاوزگران برآنها مسلط شده ونکبت وبیچارگی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد چنین جامعه ای نمی تواند شرافتمندانه وسربلند زندگی کند ولباس ذلت زیبنده ترین جامه آنان است مردمی که به پیکار برنمیخیزند بایدمنتظر بلا وگرفتاریهای پی در پی باشند. "شهید سید مهدی اسلامی خواه" @Sedaye_Enghelab
🌹مشغول آشپزی بودم که کسی زنگ در خانه را به صدا در آورد. پشت سر هم زنگ میزد نگران شدم. آخر کیست که با این عجله زنگ میزند؟ به سمت در دویدم در را باز کردم پشت در پسر همسایه مان نفس نفس میزد. معلوم بود خیلی دویده است دست و پا شکسته و بریده بریده، :گفت _کبری خانم حسین شما را بردند کلانتری. 🌹با این حرفش آتش گرفتم حسین که اهل کار خلاف نبود، چرا باید پایش به کلانتری باز شود؟ اصلا حسین چه کار کرده؟ تا آمدم به خودم بیایم و بپرسم کدام کلانتری دیدم غیبش زد 🌹نمیدانم اجاق گاز را خاموش کردم یا نه؟ با عجله چادر مشکی ام را سرم کردم و از خانه بیرون زدم. 🌹از خودم پرسیدم تو یک زن تنها کجا میخواهی بروی؟ تو که تا به حال به کلانتری نرفته ای جرأت حرف زدن با یک مأمور را داری؟» پدرش هم که معلوم نبود سر کدام کار بنایی میکند به خاطرم رسید سراغ صاحب کار حسین، مشهدی ابوالقاسم بروم. 🌹 آخر او، هم صاحب کارش بود، هم همسایه ی دیوار به دیوارمان، حسین در مغازه‌ی سفال فروشی او شاگردی میکرد. مغازه هم نزدیک پمپ بنزین بود؛ اما مشهدی ابوالقاسم خودش در پمپ بنزین کار میکرد. (ادامه دارد ...) "شهید حسین سورانی" 💟 قسمت اول 📚 کتاب: @Sedaye_Enghelab
🌹در این مقطع زمانی که همگی استکبار و گردن کشان ستمگر، کمر به همت تضعیف و تسلیم ساختن انقلاب و نظام اسلامی با تمامی شیوه های فرهنگی، تبلیغی، جنگ نرم و تسخیر کردن فکر و ذهن جوان ما دارند، همگی ما باید در فتنه ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم به چراغ بان و روشنای راه این مسیر، مقام عظمای ولایت باشیم. 🌹همسر و فرزند عزیزم؛ حجاب، آن یادگار فاطمی همیشه به یاد داشته باشید و همگی بدانید که این حجاب فاطمی، مصونیت و رستگاری است. "شهید مسلم نصر" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام : 🌷وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُور، وَ قَوْلِ زُور او دامهايى از طناب هاى فريب و گفته هاى باطل بر سر راه مردم نصب کرده است (تا از اين طريق، صيدهاى خود را به دام افکند). 📖 خطبه؛ ۸۷ @Sedaye_Enghelab
🌹اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تاسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهرا(س) خورده شود. 🌹 توصیه می‌کنم شما را و هر آنکس که این وصیت نامه به او می‌رسد اینکه از خدا بترسند و در اعمال خود اخلاص را حفظ کنید و یاد خدا را فراموش نکنید و آگاه باشید که خداوند ناظر بر اعمال شماست. 🌹 توصیه می‌کنم شما را به پیروی از امام و کوتاهی نکردن اجرای فرامین آن بزرگوار سعی کنید که اعتقادات خود را در اصول و فروع قوی سازید تا در سختی ها نلغزید. "شهید احمد امینی" @Sedaye_Enghelab
🌹آدم در همان برخورد اوّل، مجذوب چهره ی معصومش میشد. موجی در چشمان نافذش بود که هر کس را اسیر میکرد با وجود اندوه دائمش خندان و بشاش بود 🌹 همیشه آماده به خدمت و پرتوان بود؛ هر چند چشمانش حکایت از بیخوابیهای طولانی داشت او یک فرماندهی عارف و عامل بود. 🌹 کهنه ترین لباس بسیجی را به تن میکرد و هر وقت که مورد اعتراض قرار میگرفت تا یک دست لباس نو از انبار بردارد، میگفت: تا وقتی که قابل استفاده است می پوشم "شهید مهدی باکری " ✍افلاکیان زمین @Sedaye_Enghelab
🌹راه شهیدان را ادامه دهید که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید.   "خلبان شهید احمد کشوری" @sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال اتحاد
🌐 سرمد، کانال خبری مهم ترین وقایع روز، 👈 رسانه ای برای تبیین حقیقت با دیدی جدید! ‌ ◀️ تحلیل فتنه‌های اخیر ◀️ اخبار مهم ایران ◀️ تحلیل وقایع اخیر ‌ 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/486015219C65c7354530
با شهدا گم نمی شویم
🌹مشغول آشپزی بودم که کسی زنگ در خانه را به صدا در آورد. پشت سر هم زنگ میزد نگران شدم. آخر کیست که با
🌹وقتی موضوع را به مشهدی ابوالقاسم گفتم ، بدون معطلی کارش را به همکار دیگرش سپرد و حرکت کرد در راه از او سؤال کردم: _مگر حسین چه کار کرده که پایش به کلانتری باز شده؟ -گمانم حسین توی سفال فروشی یک کارهایی میکند. _چه کارهایی؟ -نمیدانم بعضی وقتها دیدم که توی کوزه های سفالی اعلامیه می گذارد و میدهد دست مردم. _اعلامیه!؟ حالا با او چه میکنند؟ -نمی دانم تا خدا چه بخواهد. 🌹خیلی زود به کلانتری رسیدیم مشهدی ابوالقاسم به علت نزدیک بودن پمپ بنزین با کلانتری بیشتر افراد کلانتری را میشناخت وارد که شدیم، به من گفت: -شما! همین جا بمان، من میروم با رییس کلانتری صحبت کنم. 🌹من ماندم؛ اما تمام فکرم حسین بود باورم نمیشد حسین اهل این کارها باشد. دلم مثل سیر و سرکه می.جوشید چطور من متوجه ی این مسأله نشده بودم؟ او که شبها فقط یک سری کاغذ به خانه می.آورد آیا آن كاغذها اعلاميه بودند؟ من که سواد نداشتم. هر وقت هم سؤال میکردم اینها چیست؟ می گفت چیز مهمی نیست کاغذ است باید بدهم به کسی. 🌹دعا کردم مشکلی برایش پیش نیاید چون اگر پدرش میفهمید حتما کتک مفصلی به او میزد مدام نگاهم به در اتاق رئیس بود. به افرادی که در محل آمد و رفت میکردند توجه‌ی نمیکردم فقط دنبال جایی میگشتم که حسین را پیدا کنم. 🌹در اتاق رئیس باز شد مشهدی ابوالقاسم بیرون آمد با سرعت به طرفش رفتم. _چی شد؟ خیلی آرام تبسمی کرد، بعد گفت: -الحمد لله، حل شد. الآن آزادش میکنند. 🌹چند دقیقه بعد، حسین را از داخل بازداشتگاه بیرون آوردند. او را پیش رییس بردند چند ورقه کاغذ را جلویش گذاشتند، که امضا کند. از او تعهد گرفتند که دیگر دست به این کارها نزند. 🌹در راه که بر میگشتیم به مشهدی ابوالقاسم گفتم: _چطور شد آزادش کردند؟ -هیچی خیلی اصرار کردم رییس کلانتری با من آشنا بود به او گفتم من حسین را خوب میشناسم خانواده اش را هم میشناسم اهل این حرفها نیست باورش نمیشد میگفت: من خودم از او اعلامیه گرفته ام توی کوزه گذاشته بود. 🌹من فکر کردم با این دستگیری حسین دیگر دست به این کار نخواهد زد، اما فقط کمی احتیاطش بیشتر شد. او کارش را با جدیت و اعتقاد قوی تر دنبال کرد. "شهید حسین سورانی" 💟قسمت پایانی 📚 کتاب: @Sedaye_Enghelab