eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
56 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه‌های خصوصی‌تر زندگی ایشان نزدیک می‌شوید، تجلی ایمان را بیشتر می‌بینید. "شهید بهشتی" @Sedaye_Enghelab
سه روز بعد، گرماگرم ظهر تابستان، وحيد بيحال و كلافه از گرما در حـال گـذر از كنار ساختمان ستاد لشكر بود كه مهدی را ديد. مهدی در حال جمع كردن كاغذ پاره ها و زباله های دور و اطراف ساختمان بود. وحيد آهسته جلو رفت و زد به گُرده مهدی. مهدی برگشت و هـر دو در آغـوش هم گره خوردند. وحيد گفت: «چه طـوری اخـوی؟ ايـن چنـد روزه خيلـی دنبالـت گشت؛ اما پيدات نمی كردم». مهدی، عرق سر و صورتش را با پر چفيه گرفت و گفت: «زير ساية شـما هسـتم. شما خوبيد؟» وحيد، دست مهدی را كشيد و زير سايبانی رفتند. وحيد گفـت: «پـدر آمرزيـده، مگر عقل نداری؟ مگر اينجا نيروی خدماتی نيست كه تو آشغال جمع می كنی؟ بـرو به رانندگی ات برس». مهدی خنديد و گفت: «مگر مـن بـا نيروهـای خـدماتی چـه فرقـی دارم؟ همـه بسيجی هستيم و به خاطر خدا به اينجا آمده ايم. بيا تو هـم كمـک كـن زبالـه هـا را جمع كنيم». ـ شوخي ميكنی؟! من وآشغال جمع كردن؟ ول كن بابا. بيا برويم به واحد ما تـا يک ليوان شربت آبليمو به خوردت بدهم، سر حال بيايی، بيا برويم. ـ نه... خيلی ممنون. بايد زباله ها را جمع كنم. انشاءالله يک وقت ديگر. وحيد اصرار كرد؛ اما مهدی زیر بار نرفت. دست آخر، وحيد بـا دلسـوزی گفـت: «ببـين اخوی، يكي از دوستان من تو ستاد لشكر بيا و برو دارد. دوسـت داری بهـش بگـويم منتقلت كنند به واحد ما؟» مهدی، دست بر شانه وحيد گذاشت و گفت: «ممنون... همـين جـا كـه هسـتم، راضی ام». وحيد با مهـدی دسـت داد و گفـت: «هـر جـور كـه راحتـی. خـب، مـن رفـتم. خداحافظ». ـ خداحافظ. وحيد چند قدمی از مهدی دور نشده بود كه يادش آمد اسم دوست جديـدش را نپرسيده است. برگشت و گفت: «راستی، من هنوز اسمت را نميدانم». مهدی گفت: «اسم من به چه درد تو ميخـورد؟ مـن كوچـک شـما هسـتم: الله بندهسی». وحيد خنديد و گفت: «باشد. پـس از حـالا تـو را الله بنـدهسـی صـدا مـی كـنم. خداحافظ». @Sedaye_Enghelab
 بند ۶۲ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به جهت آن به عهد تو نمیتوان رسید، و از خشم و غضبت نمیتوان در امان ماند، و با وجود آن، رحمتت نازل نمی شود، و نعمتت به واسطه ی آن از تداوم باز می ایستد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!   @Sedaye_Enghelab
سر قبر شهیدتورجی زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست... "شهید مسلم خیزاب" @Sedaye_Enghelab
«اَلسَّلامُ عَلیْكَ یا مَنْ بِِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی» کربلا را با خودت تا شهرری آورده ای وَه چه نزدیک است با ما کربلا، عبدالعظیم! @Sedaye_Enghelab
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سی_شب_با_شهدا شب چهاردهم: درس خستگی ناپذیری از شهید حسن باقری @Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید، پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید  “تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “  حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پر نور و با جمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند… ای امت دلاور حزب ا… ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همه ی هستی تان را تقدیم اسلاتم کنید، من که چیزی نداشتم، هستی من یک جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب ا… فدا کردم؛ ولی افسوس که یک جان بود کاش چندین جان داشتم و آنها را به پای رهبرم و به کوی عشق حسین علیه السلام می ریختم و به اندازه ی یک لبخند او را شاد می کردم ….  به نماز اول وقت پایبند باشید و برخواندن قرآن مخصوصا معانیش تداوم داشته باشید وپشتیبان ولایت فقیه باشید. از همه تقاضا دارم طوری عزاداری نکنید که باعث خوشحالی دشمنان شود. جشن بگیرید تا کوردلان بدانند که ما سعادت را در شهادت می دانیم "شهیداحمد مکیان" @Sedaye_Enghelab
باور کنید اگر تمام امریکا هم در آتش بسوزد ما تا زنده‌ایم بی‌خیالِ ترور ناجوانمردانه ی فرودگاه بغداد نمی‌شویم... نشان به آن نشان که سوزاندید و حالا دارید خودتان خاکستر می‌شوید @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»میفرمایند: الـمُجاهدونَ فی ‌سبیلِ ‌اللهِ قُوّادُ اَهلِ الـجَنّةِ. مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتند.  (مستدرک،‌ ج ١١، ص ١٨) @Sedaye_Enghelab
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! "شهید ابراهیم هادی" @Sedaye_Enghelab
مستاجر بود... اما چند خانواده بی بضاعت رو هم حمایت میکرد وقتی هم دستش خالی بود و نمی توانست کمک مالی خانواده ها رو پرداخت کنه به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنا سرکار میرفت.... گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دست‌هایش اثر کچ کاری... "شهید علی تمام‌زاده" @Sedaye_Enghelab