با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_ویک ازکرونا تا بهشت از هواپیما پیاده شدیم,انگار داخل یک دشت بزرگ ویه بیابان فرود امده بو
#بخش_شصت_ودو
از کرونا تابهشت
تجهیزات نظامی را از هواپیما پیاده کردیم ,تجهیزاتی که فوق برتر بود که تا به حال هیچ بشری به چشم ندیده بود,از راه دور هم کنترل میشدند وصدالبته خون بیگناهی را زمین نمیریختند...
با یاد خدا پیشرویمان را شروع کردیم,به راحتی اب خوردن شهر تلاویو را که روزگاری پیش به همراه علی در ان زندگی میکردیم به تصرف خود دراوردیم,سران صهیونیستها که اکثرا شیطان در عمق جانشان نفوذ کرده بود وجز حزب شیطان وشیطان پرست بودند,هرچه امام با سخن گفتن واوردن ایاتی از تورات ونشان دادن تابوت سکینه ی موسی ع ,تلاش نمود,به راه نیامدند وبه امام علنا اعلام کردند تا پای جان از فرمانده شان که الان به صورت واضح همه ان را میدیدند,اطاعت میکنند...وفرمانده شان کسی نبود جز عزازیل بزرگ یا همان ابلیس که به عینه با چشم خودمان میدیدیمش,حضرت که اطمینان پیدا کردند انها هدایت نخواهند شد دستور جنگ را صادر کردند....جنگ سختی بود ومیتوان با اطمینان بگویم که این حزب شیطان واقعا برای زنده ماندن سرورشان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند ,اما اینبار با دیگر بارها فرق داشت واین جنگ با دیگر جنگها فرق داشت,دیگر مظلوم کشی به پایان رسیده بود,دیگر کودک ربایی وکودک کشی جایی دربین مردم نداشت,به راستی که پایان حکومت شیطان بر دنیا وبرقلب مریض شیطان پرستان بود...
با مدد خداوند وامدادهای غیبی ومهارت لشکر عظیم مولا ,بسیاری از سران لشکر شیطان را کشتیم وسپاهیانشان که ترس از حضرت درعمق جانشان نفوذ کرده بود,بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شدند واقرار به پشیمانی کردند,پا درون تل اویو گذاشتیم,دربین انبوه کشتگان به دنبال چهره ای اشنا بودم.....چهره ای که انقدر شیطان براوتسلط داشت که محال بود جز زنده گان وتوبه کنندگان باشد...
علی هم مثل من چشم میگرداند.....
دل در دلم نبود...قلبم درفشار وتلاطم بود..یعنی...یعنی..امروز ,اینجا,عباس وزینبم را خواهم یافت...
جلو.میرفتم ونگاه میکردم ,سعی میکردم هیچ کشته ای را از,قلم نیاندازم...
هرچه که گشتم هیچ اثری از انور خبیث پیدا نکردم,لشکر، کل شهر را از لوث وجود این جانیان پاک کرده بودند,ساعتی استراحت میکردیم وبعد به سمت بیت المقدس حرکت مینمودیم..
دراین هنگام اشک از چشمانم سرازیر شد ,علی نزدیکم امد وبا همان طمانینه ی خاص خودش گفت:گریه نکن سلما...امام با ماست...نگران نباش عباس وزینب را پیدا میکنیم وبعد اشاره کرد که بلند شوم وبااو درشهر قدمی بزنیم وخانه های انور را که علی مثل کف دست میشناخت جستجوکنیم,شاید ردی,از انها پیدا کردیم.
اول به طرف خانه ی انور که درکنار دانشگاه بود وزمانی من مرگ خود رابه چشمانم درانجا دیدم روان شدیم...
هرچه که به خانه نزدیکتر میشدیم دل در سینه ام بیشتر میتپید ,انگار قرار بود با صحنه ای یا خبری بد ,روبرو شوم.
درب خانه قفل بود علی رسم جوانمردی را فراموش نکرده بود واحتمال کوچکی میدادکه شاید انور توبه کرده باشد,ابتدا چندین بار درزدیم وبعد علی صدازد اما هیچ خبری,نشد دراخر وبا شلیک یک گلوله درب خانه بازشد...وارد خانه شدم...خدای من این خانه اصلا هیچ تغییری نسبت به چندین سال پیش نکرده بود.
هیچ کس درخانه نبود واز,اشفتگی خانه مشخص بود که انور دستپاچه به جایی گریخته,است.
همه ی خانه را گشتیم,تنها جایی که مانده بود,همان اتاقی بود که روزگاری بنیامین,این موجود کج ومعوج که ساخته دست انور بود و عمری هم نکرد,بود.
به سمت اتاق رفتم...انگار صحنه ها جلوی چشمم جان گرفته بود,درب اتاق رابازکردم,علی هم قدم به قدم با من میامد.
اتاق به همان حالتی که اخرین بار دیده بودم,خالی خالی بود,اما...
اما خوب که دقت کردم,روی تخت خالی که قبلا هیکل نحیف بنیامین رویش جان داد,چیزی توجهم را جلب کرد...
خدای من باورم نمیشد...
ادامه دارد....
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_ودو از کرونا تابهشت تجهیزات نظامی را از هواپیما پیاده کردیم ,تجهیزاتی که فوق برتر بود که
#بخش_شصت_وسه
از کرونا تابهشت
درست روی تخت ,عکسی از زینب وعباس بود,عکسی که مشخص بود تازه گرفته شده,باورم نمیشد این بچه های من بودند که معصومانه به دوربین زل زده بودند وصورتشان اینچنین تکیده ولاغر شده بود...
عکس رابرداشتم,علی هم پشت سرم قرارگرفت,شانه هایم را ماساژ میداد وهمراهم اشک میریخت...
پس پس درست حدس زده بودم,زینب وعباسم دست این شیطان خبیث اسیربودند,همینطور که با گریه عکس را زیرورو میکردم ,علی عکس راگرفت وبرگرداندش...
اوه...انور خبیپ چند جمله پشتش نوشته بود:
خوب میدانستم که بالاخره همراه ان امامتان که ادعا دارید کل دنیا را بدست میاورید ,به اینجا میرسید...خوب عکس وچهره ی فرزندانتان را نگاه کنید چون میدانم ,قرار نیست دیگر زنده وسالم انها را ببینید...
من خیلی بدجنس نیستم,این عکس را گذاشتم تا اخرین یادگاری باشد برایتان...
اینها قربانیهای عزازیل بزرگند,تا کباب شدنشان راهی نمانده...
با هرکلمه ,کلمه ای که میخواندم ,فشار روحی ام شدید وشدیدتر میشد...اخر من زنم...من مادرم...عاطفه زنانگی ام ومهر مادریم مرا شکننده تر از,علی...این مرد زندگی ام نموده,من طاقت اینهمه ناملایمات راندارم,
دنیا دور سرم میچرخید که با لیوان ابی که علی به صورتم پاشید به خود امدم,
علی:سلما...این شیطان خبیث میخواسته با روح وروان ما بازی کند....والله که وعده ی امام حق است...نگران نباش,امام با ماست...خدا با ماست....عباس وزینب را بالاخره به ما میرسانند...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
دوراندفاعمقدس
اوجافتخاراتملتایراناست . . .
• حضرتآقا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خبر از یوسُفانی آوردند که
پیراهنشان به رنگ خون است...
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وسه از کرونا تابهشت درست روی تخت ,عکسی از زینب وعباس بود,عکسی که مشخص بود تازه گرفته شده
#بخش_شصت_وچهار
از کرونا تا بهشت
با به صدا درامدن بیسیم علی که خبر از حرکت لشکر به سمت بیت المقدس میداد ,به طرف لشکر حرکت کردیم.
به محض رسیدنمان,طارق مثل اسپندی روی اتش از جا جهید وگفت:کجا رفتید؟یک دفعه کجا غیبتان زد,انهم باهم؟؟
اشکم که بند امده بود دوباره روان شد,عکس مظلوم جگرگوشه هایم را نشان طارق دادم,طارق با دیدن عکس,غمی برچهره اش افتاد ووقتی مضمون نوشته های انور را که باخط عبری نوشته بود متوجه شد,بغض گلویش راگرفت اما مثل علی خودش رانشکست وگفت:غمت نباشه خواهر,ما الان صاحب داریم,بی صاحب وبی پدر نیستیم که,ما از دوران یتیمی رد شدیم,پدر امت وپدر دنیا با ماست ما در رکاب مهدی زهراس هستیم,با لطف خدا وبه مدد امام,عباس وزینب را پیدا میکنیم...
به راستی که حقیقت همین بود ,ما در رکاب کسی دیم که از پدر مهربان تر برامتش بود وداد مظلوک را از ظالم مبستاند ,اینجا منبع سکینه وارامش بود,پس چه غم...مراغمی نیست باوجود مهدی زهراس..
بالاخره حرکت کردیم...هرچه که جلوتر میرفتیم ,پایگاه های کلیدی این رژیم غاصب را یکی پس از دیگری به تصرف خودمان درمیاوردیم..
از جای جای دنیا ,سیل پیامهای بسیار بسیار زیاد به سمت ما روان بود,اینبار پیامها حاکی از پیوستن عده ای زیاد از یهودیان دنیا داشت که با دیدن صحنه هایی از کوه انطاکیه وتورات اصلی وتابوت سکینه ی حضرت موسی ع,به حضرت بقیه الله ایمان اورده بودند وخود را درجرگه ی مسلمانان میخواندند...
به راستی که کلام حق بر دلهایی که فطرتی پاک دارند ,به راحتی مینشیند وجهان ودنیا کم کم داشت یکدست میشد برای برپایی حکومتی الهی ...
در یک قدمی بیت المقدس بودیم وحضرت دوباره مثل روال قبل عمل کرد,دوربینها اماده فیلمبرداری و مخابره میشدند وبی شک تمام کسانی که دربیت المقدس بودند ,سخنان حضرت را مستقیم وزنده داشتند...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح شهدامدافع حرم
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
پیامبر اکرم (ص)میفرمایند :
جاهِدوا أنفُسَكُم بِقِلَّةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ؛ تُظِلَّكُمُ المَلائِكَةُ ، ويَفِرَّ عَنكُمُ الشَّيطانُ .
با كم خوردن و كم نوشيدن ، به جهاد با نفْس هاى خويش بپردازيد تا فرشتگان بر شما سايه افكنند و شيطان از شما بگريزد .
. تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۱۲۲
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند
و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند.
وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند.
شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم.
امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی.
"شهیدعباس بابایی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خاطرهای از آیتالله میرزا جواد آقاتهرانی
ایشان اعتقاد و احترام عجیبی به رزمندهها داشت. یک شب به تیپ امام جواد(علیه السلام) آمد. در جمع نیروها سخنرانی کرد. پس از اتمام سخنرانی، وقت نماز بود. صفوف رزمندهها تشکیل شد، اما آیتالله آقا تهرانی قبول نمیکرد امام جماعت شود. شهید برونسی، فرمانده تیپ به ایشان عرض کرد: آقا! جلو بایستد تا به شما اقتدا کنند.
میرزا جواد آقا هم در پاسخ فرمود: شما دستور میدهی؟ شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش میکنم.
علامه گفت: نه خواهش را نمیپذیرم. بچهها گفتند: آقای برونسی! مصلحتاً بگویید دستور میدهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت این عارف بزرگ نماز بخوانیم. شهید برونسی هم همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز!
بعد از نماز، آقا حال عجیبی داشت. شهید برونسی را کنار کشید و در حالی که اشک میریخت گفت: دوست عزیزم! جواد را فراموش نکن و حتماً ما را شفاعت کن.
(نقل از: یکی از رزمندگان تیپ جوادالائمه-علیه السلام)
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
دوباره وقت زیارت دوباره وقت سفر
دوباره نوبت آغوش و گوشههای جگر
دوباره آمده از راه روح تازهی عشق
دوباره چرخش هرچه ستاره دورِ قمر
دوباره شهر پر از خواهش و تمنا شد
ز دستهای کرَمدار و آسمانِ نظر
بگو به مرغ سحر باز ناله از سرگیر
خبر رسیده ز پروانههای در اخگر
خبر رسیده رسیده ز بحر خانطومان
سفینههای نجات و چراغ راه بشر
سفینههای نجاتی که در تلاطم شهر
میان ارّهی نجار و پُتک آهنگر
میان سوزن خیاط و چرخ نقاله
میان حجرهی بازار و مشق در دفتر
رسیدهاند که غفلت ز قلبمان برود
وَ دل برای که باید تپید جز دلبر؟
شاعر: حسین عباسی فر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وچهار از کرونا تا بهشت با به صدا درامدن بیسیم علی که خبر از حرکت لشکر به سمت بیت المقدس
#بخش_شصت_وپنج
از کرونا تابهشت
حضرت لب به سخن گشود وابتدا مانند همیشه با حمد وثنای الهی شروع کرد وسپس دین موسی ع وعیسی ع و تمام پیامبران قبل از رسول خاتم را تاییدنمود وادامه داد که دین اسلام همان دینی است که پیامبران قبل از,پیامبر خاتم اورده اند واما کاملتر وجامع تراست پس هرکس خداجوست وایمان قلبی به پیامبران دارد به ما بپیوندد وکاملترین دین خدا را که اسلام ناب محمدی ست یاری کند ,بی شک هرکس به ما بپیوندد ما با اغوشی باز از او استقبال میکنیم وان کس که مارا غضب کند وعلم جنگ برافرازد ,مورد خشم وغضب خداوند قرارمیگیرد وما هم با اونبرد خواهیم کرد تا زمین از,وجود چنین افرادی پاک شود و....
بعد از,سخنان حضرت وارد بیت المقدس شدیم,باز هم تعدادی از,سران لشکر مخالف به میدان امدند ودریک چشم بهم زدن نیست ونابود شدند,سربازان لشکر مخالف که با دیدن مهارتهای لشکر امام ته دلشان خالی,شده بود,همه اسلحه ها را زمین نهادند وبا دستهایی که تا بالای,سر اورده بودند,تسلیم لشکریان حق شدند انگار لشکر رعب حضرت که بردلهای مخالفان میافتد,ضربه اش کاری تر بود که درچشم بهم زدنی کل لشکر دشمن تارومارشد ..
نزدیک اذان ظهر به وقت فلسطین بودیم,جمعیتی انبوه از مسلمانان زجر کشیده در مسجدالاقصی جمع شده بودند,فریادوهیاهوی شادی به هوا بلند بود,همه وهمه ,کودک وبزرگ وپیر وجوان,اشک ریزان ولبیک گویان به طرف حضرت میامدند تا جز اولین کسانی باشند که باحضرت بیعت میکنند وگلی از گوشه ی جمال یوسف تازه از سفر برگشته میچینند.
که
ناگهان رعدبرقی دراسمان به درخشیدن گرفت واسمان از وسط به دونیم شد وانگار درهای اسمان بازشد,تمام دوربینها به کار افتادند ولحظه ها راشکار میکردند..
ابتدا ,راهرویی از نور برپا شد وگروهی که پیشاپیش انها مردی نورانی بود سوار بربال ملایک در صحن مسجدالاقصی پیش پای بقیه الله فرود امدند وسپس ملایک همانطور که امده بودند ,برگشتند ودر اسمان بسته شد وآسمان به حالت اول خود برگشت...
حضرت با رویی گشاده ودرحالیکه تمام صورتش از شادی میخندید اغوش باز کرد وان مرد نورانی را که پیشاپیش مردانی دیگر از,اسمان نزول کرده بود را دربر گرفته وبا بوسه برپیشانیش فرمود:خوش امدی برادرم عیسی...
انوقت بود که فهمیدم حضرت عیسی مسیح که هزاران سال پیش برای درامان ماندن جانش به امر خداوند به اسمان عروج کرده بود,هم اینک به زمین نزول اجلال فرموده بود تا وجودش ذخیره ای باشد برای یاری بقیه الله وکمک به برپایی حکومت حق الهی...
از بس که عظمت وجود حضرت عیسی مسیح من را گرفته بود از توجه به دیگر همراهان حضرت غافل شده بودم ,با تلنگر علی که به بازویم میزد واشاره به جمع نزول کرده میکرد,نگاهم به سمت مردانی کشیده شد که مانند ما لباس سربازی امام زمان عج را دربر کرده بودند وگوییا از اسمان نزول کرده بودند تا مهدی زهراس را مانندنگین انگشتری گرانبها دوره کنند ویار باشند برای وجود نازنینش...چهره ها همه نورانی وناشناس بود وناگهان دربین چهره های از اسمان امده,چهره ای اشنا را دیدم بالبخندی برلب...باورم نمیشد...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وپنج از کرونا تابهشت حضرت لب به سخن گشود وابتدا مانند همیشه با حمد وثنای الهی شروع کرد و
#بخش_شصت_وشش
از کرونا تابهشت
باورم نمیشد,به خدا خودش بود,حاج قاسم عزیزمان,این دلاورمرد همیشه درصحنه,امده بود تا دلاوریهایش را در رکاب حضرت تکمیل کند,اری امده بود تا به وعده اش مبنی بر ازادی قدس عمل نماید ...
اشک شوق از دیدگانم روان شد درحالیکه دست علی را میکشیدم ,خودم را به جلو میبردم تا کمترین فاصله را با میهمانان تازه رسیده داشته باشم,من که فکر میکردم ارزوی دیدار محضر حاج قاسم رابه گور خواهم برد ,اینک این مرد الهی را درجلوی چشمانم به وضوح میدیدم که نا گهان صدای عیسی مسیح دربلندگو پیچید:
ای مردم عالم که مرا درجای جای دنیا مستقیم وازطریق امواج میبینید همانا من عیسی مسیح فرزندمریم بنت عمران هستم روزگاری دشمنان قصدکشتن مرا داشتند اما به امرخداوند شخص دیگری که شباهتی با من داشت وازخیانتکاران بود بر دار رفت ومن به امر خداوند به اسمان عروج کردم,خداوند وجود مرا ذخیره ای قرار داد برای این روزها وبرپایی حکومت الله وکمک به برادرم حضرت مهدی عج,هان ای دنیا بدانید من عیسی مسیح پیامبر اولاالعزم خداوند ,اقرار میکنم که انجیل کتاب منسوب به من مقدمه ای برای قران است وقران تکمیل شده ی کتب قبلی آسمانی است.
ان کس که اسلام ومحمدص ومهدی عج,را پذیرفت,همه ی ادیان راستین را پذیرفته وبه تمامی انبیا معتقدشده وکسی که زمان اسلام را درک کرده اگر به ادیان قبل از اسلام اکتفا کند ,ایمانش ناقص است ودربرابر ان مسوول است وباید اسلام را پذیرفته وبه قران معتقد گردد زیرا هرکتاب الهی ناسخ کتابهای قبلی میباشد وبعضی احکام وفروع انها منسوخ نموده وحکم دیگر میاورد.
پس,بدانید من عیسی مسیح به دین اسلام هستم ومهدی عج ,امام من است ,پس هرکس مرا به پیامبری قبول دارد به اسلام دراید که راز کمال وخوشبختی دران است ,وسپس دستانش را به اسمان بلند کرد وفرمودند:اشهدان لااله الله واشهدان محمد رسول الله واشهدان علی ولی الله ....
صدای حضرت عیسی با صدای,اذان ظهر درهم امیخت وفضای مسجد را فوق العاده روحانی نمود..
ادامه دارد..
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
سی چهل درصد نیروهای تیپ شهید شده بودند؛ بقیه هم می خواستند برگردند. این جوری همه باید عوض می شدند؛ چه ستاد، چه طرح و برنامه و چه مهندسی. حسن گفت« خب ، کی می مونه تو تیپ ؟ این طوری باید هر سه ماه یک تیپ درست کنیم،که فقط اسمش تیپه . بابا! جنگیدن موقتی نیست . باید با جنگ اخت شد. جنگیدن برای سپاه واجب عینی صد در صده به تک تک شما هم احتیاجه . کادر تیپ باید ثابت باشه. غیر از این راه دیگه ای نیست.»
"شهید حسن باقری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وشش از کرونا تابهشت باورم نمیشد,به خدا خودش بود,حاج قاسم عزیزمان,این دلاورمرد همیشه درصح
#بخش_شصت_وهفت
از کرونا تابهشت
همه باهم همراه با حضرت عیسی مسیح ع ,درمسجدالاقصی ,پشت سر بقیه الله نمازمان را به امامت ایشان اقامه کردیم...
واقعا مثل یک رویا بود...باورکردنی نبود ,به گمانم در اخرت,این مکان مقدس ,یکی ازمدالهای افتخارش همین اقامه ی نماز منجی دنیا ویارانش باشد.
بعداز نماز کل شهر بیت المقدس از وجود صهیونیستهای شیطان پرست پاک شد ,اما هرچه چشم میانداختیم اثری از انور,نبود که نبود...
دربین کسانی که تسلیم شده بودند,افرادی هم وجود داشتند که جز رده های ارشد صهیونیستها بودند,انها شهادت میدادند که شیطان رجیم یا همان ابلیس را که به شکل وشمایل جنیان درامده بوده به عینه دیده اند وحتی فرزندان این شیطان,تمام ابلیسکهای جنی وانسی را که به همراه هوادارانشان از ترس نابودی به جزیره ای دورافتاده در قلب امریکا فرار کرده اند وبه خیال خودشان ,نیرو جمع میکنند وتجدید قوا کنند برای مواجه با حضرت بقیه الله...
امام,سرلشکر سپاهیانش را به حضرت عیسی ع سپردو مبارزه با دجال زمانه وپاکسازی وسروسامان دادن به این محیط های دجالی را به عهده ی حضرت عیسی قرار داد وبه راستی کاری بسیار,سخت بود,زیرا دجال همان فضاهای مجازی وماهواره و...بود که فساد وفحشا وبی دینی وبی عفتی را سالهای سال بود که درجوامع مختلف رواج داده بود ,پس مدیریت براین فضا نیازمند تخصص زیادی بود وبی شک ازعهده ی پیامبرخدا که سالها از,عرش بالا این زمین خاکی را زیر نظر داشته,برمیامد....
اینک تمام خاورمیانه زیر سیطره ی حکومت اسلامی بود.
ولی هنوز راهی طولانی برای رسیدن به ان حکومت جهانی والهی داشتیم که با مدد خداوند این راه کوتاهترمیشد..
بعد از نزول حضرت عیسی ع به بیت المقدس وسرلشکری حضرت عیسی برای لشکر عظیم مهدی زهراس..سیل پیام مسیحیان خداجو که فطرت پاکشان انان را به کمال رهنمون میکرد به سمت ما روان شد وهمه وهمه به تأسی از پیشوایشان به اسلام ناب محمدی روی اوردند,واین واقعه ای بس مبارک بود....
پس از پاکسازی بیت المقدس,با حضرت به سمت مرکز حکومت وکوفه برگشتیم...حالا میدانستم عباس وزینبم در فلسطین هم نیستند ,انها درجایی اسیر دست شیطان پرستان شدند...
سوار بر هوا پیما به طرفه العینی به عراق رسیدیم ودیگر این کارها برایمان اصلا عجیب نبود ,با دیدن معجزات حضرت وسربازی دررکابش ,گویا عقلها کامل وکامل تر میشد...
من وعلی وطارق پس از رسیدن به کوفه,برای رفع خستگی وتجدید دیدار به نجف رفتیم.بچه ها از شوق امدن ما سرکوچه به انتظارمان بودند,قبل از امدن تلفنی صحبت کرده بودم ومیدانستند که اینبار هم عباس وزینب همراهمان نیستند....اما .
ادامه دارد....
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح هشت شهید مدافع حرم تازه تفحص شده:
"شهید محمد بلباسی
شهید مجید سلمانیان
شهید ذکریا شیری
شهید مهدی نظری
شهید حسن رجایی فرد
شهید علی عابدینی
شهید رضا حاجی زاده
شهید محمود رادمهر"
و "شهید بابک نوری هریس"
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.🥀
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام علی علیه السلام میفرمایند :
مِن كُنوزِ الجَنَّةِ : البِرُّ و إخفاءُ العَمَلِ، و الصَّبرُ على الرَّزايا، و كِتمانُ المَصائبِ .
از گنجهاى بهشت است: نيكى كردن، پوشيده داشتن عمل، شكيبايى در برابر گرفتاريها و كتمان مصيبتها .
التمحيص : ۶۶/۱۵۳
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بیقرارم...بیقرار
باید بروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم.
بروم تا حداقل یک کاری برای دفاع از حریم اهل بیت انجام بدهم.
شهید مدافع حرم"حسین هریری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
مردانی هستند که خود را به قافله ۶۱هجری رساندند؛
تا در رکاب امام عشق ، شهید شوند.
"شهید سید مرتضی آوینی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وهفت از کرونا تابهشت همه باهم همراه با حضرت عیسی مسیح ع ,درمسجدالاقصی ,پشت سر بقیه الله
#بخش_شصت_وهشت
از کرونا تابهشت
بچه ها صورتهایشان پر ازخنده بود,حسن وحسین خودشان را به اغوش علی انداختند ,زهرا مرا دربرگرفت ,انگار همه شان از طریق تلویزیون ما را دیده بودند وخودرا حاضر درمیدان حس میکردند...
تا به خانه رسیدیم ,از انرژی بچه ها انرژی مضاعف گرفتیم,حسن وحسین از,لحظه ی,شکافته شدن اسمان ونزول عیسی مسیح ع میگفتند وزهرا از زوم کردن دوربین روی چهره ی اسمانی سردار دلهایمان میگفت واشک میریخت...
به خانه رسیدیم ,هنوز درست استراحت نکرده بودیم که شوق دیدار مهدی زهراس همه ی خانواده حتی ابوعلی را دربرگرفته بود وبا هم راهی کوفه ودیدار یار شدیم.
درست است خیلی از جداشدنمان از حضرت نگذشته بود اما دل ما برایشان تنگ تنگ شده بود وعلاجش درکنار محبوب بودن بود وبس...
بچه ها سرشارازشادی ودیدار حضرت راهی خانه شدیم,حسن وحسین خودشان را به من چسپانده بودند ومیگفتند:مامان ,حضرت مهدی عج از توهم مهربان تر بود با ما...
ابوعلی درحالیکه که اشک دیدگانش را میسترد گفت:عجب همدم دلسوز وامام با عطوفتیست ودراین بین عماد عقده ی فروخورده ی چندین ساله اش را شکست وبا هق هق گفت:بعداز مدتها احساس میکنم دیگر یتیم نیستم ,مهر امام برمن از مهربانی یک پدر,به فرزندش بیشتر بود...
همه مان ازاین دیدار نیرویی مضاعف گرفته بودیم...ونگرانی برای زینب وعباس کمرنگ شده بود.
علی وطارق درمحضر امام ماندند,امام برای لشکرش برنامه ها داشت وقرار بود این حس خوبی که دروجود ما پیچیده ,در وجود کل دنیا بپیچد...
با معجزات فراوان حضرت که به صورت کلیپهایی که درسرتاسر جهان پخش شده بود,تعداد زیادی از مسیحیان ویهودیان خداجو به امام پیوسته ومسلمان شده بودند واین کار را برای فتح کل دنیا راحت تر میکرد.
امام لشکریانی به سرتاسر دنیا گسیل داشت,لشکریانی که پیام پراز,مهروعطوفت وپدرانه ی امام را به جای جای این کره ی خاکی میرساند وامام ,خود از کوفه تمام حرکات را زیرنظر داشت ورهبری میکرد,کشورهایی چون چین وژاپن وهند و...زیرسیطره ی اسلام در امدند.
سخنگوی امام از شبکات مختلف ماهواره ای ومجازی که به مدیریت حضرت عیسی مسیح ع پاکسازی شده بود ودر راستای حکومت اسلامی گام برمیداشت,از قول امام اعلام نمود که:هم اکنون دراین زمان فقط وفقط دونوع گروه وحزب داریم,یکی گروه وحزب الله ودیگری حزب شیطان...شما اختیار دارید که انتخاب کنید اما بدانید,سعادت وخوشبختی درگرو پیوستن به حزب الله است وپیوستن به حزب شیطان جز نابودی وضلالت برای شما چیزی درپی ندارد.
وبه این ترتیب ,تمام ان کسانی که شیطان بر روح وجانشان عمیقا نفوذ کرده بود به سمت جزیره ای فرارکردند که ابلیس وابلیسیان ان مکان را برای,سکونت انتخاب کرده بودند,همانجایی که احتمال قوی زینب وعباس من هم اسیر,بودند.
جامعه ی جهانی تقریبا یک دست شده بود که ...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_وهشت از کرونا تابهشت بچه ها صورتهایشان پر ازخنده بود,حسن وحسین خودشان را به اغوش علی اند
#بخش_شصت_ونه
از کرونا تابهشت
غرق درافکارم بودم به راستی که هرجای دنیا را نگاه میانداختیم ,حرف از اسلام بود وحکومت جهانی,اما متاسفانه گروهی اندک از مسلمانان که درهنگام غیبت امام زمان عج, دم از اسلام وتشیع وامام زمان میزدند واز نبودن حضرت وغیبت ایشان گریه ها سرمیدادند,
اینک بعداز ظهور ایشان چون احکام واقعی اسلام به مذاقشان خوش نیامده ومنافع خود را درخطر میبینند,علم مخالفت با امام را برافراشتند وجسته وگریخته خبرهایی میرسد که قصد جنگ با حضرت را دارند وبه همه میگویند ,این دینی که حضرت اورده,اسلام نیست,دین جدیدی ست با احکام جدید...حتی تفسیرقران حضرت را زیر سوال برده اند وبسیاری از سادات را تحریک کرده اند تا به مخالفت با امام برخیزند...
همانطور که دراشپزخانه مشغول اشپزی بودم وقرار بود عصر که علی امد به محضر حضرت مشرف شویم درافکار خود غرق بودم که نا گاه با صدای ممتد زنگ در به خود امد,انگار کسی که پشت در بود خیلی خیلی عجله داشت...
حسن وحسین با سروصدا وبدوو خودشون را به درحیاط رساندند,فاطمه وخاله وابوعلی هم داخل هال چشم به در داشتند تا ببیند کیست وچیست ؟
در هال که باز شد,از دیدن صحنه ی پیش چشمم,پاهام شل شد ودر حال افتادن بودم,با تکیه بر دیوار پشت سرم ,خودم را به زور نگه داشتم,باورم نمیشد ,طارق با سرورویی باند پیچی درحالیکه عصایی زیر بغلش بود ,داخل شد.
به سرعت به سمتش رفتم,با دستم ,دست دیگر طارق راگرفتم وگفتم:خدای من,چی شده؟مگر,شما درمحضر,بقیه الله نبودین؟علی علی,کجاست؟
چرا سرو وضعت اینجوریه؟
طارق درحالیکه روی مبل مینشست ولیوان ابی از دست فاطمه میگرفت گفت:نترس فاطمه گریه نکن خانمم,بچه ها ناراحت میشن,میبینین که چیز خاصی نیست من ,سرومروگنده کنارتونم,یکی از همرزمها اوردم خانه,این باندها هم فردا بازمیکنم,باور کن طوریم نیست...
باخودم فکر کردم,علی علی کجاست که طارق با این حالش با کس دیگه ای امده,نکند علی راطوری شده ونا خوداگاه گفتم:علی...علی کجاست ,طارق؟؟
طارق نگاهش را از,فاطمه گرفت وبه سمت من برگشت لبخندی زد وگفت...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
در همه کارها خدا را مد نظر داشته باشید که خداوند بر همه کارها نظاره می کند. برای ساختن جامعه باید اول از خود شروع کرد تا بتوان جامعه را خوب ساخت در کارها و گفتارتان رعایت اخلاق اسلامی را بکنید همیشه باید حالت جذب کننده ای داشته باشید. نه دفع کننده و همیشه باید مواظب حرکات منافقین باشید.
"شهیدمحمدرضاعلیجانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_ونه از کرونا تابهشت غرق درافکارم بودم به راستی که هرجای دنیا را نگاه میانداختیم ,حرف
#بخش_هفتاد
از کرونا تابهشت
طارق با لبخندی گفت:نترس سلما,علی تازه از گور برخواسته به این راحتیا طوریش نمیشه ..
وبااین حرفش همه زدن زیرخنده وطارق ادامه داد:درمحضر حضرت بودیم وحضرت خطبه میخواندند واطلاعات ذیقیمتی برایمان ارایه میکردند که ناگاه با هجوم جمعی به مسجد ,اشوب وبلوایی به پا شد,تعدادشان زیاد بود ,انگار از شیعه ها بودند ,مجهز به اسلحه و..بودنداکثرا لباس علما را به تن داشتند,سردسته های انها مدام جمعیت را تحریک میکردند ومیگفتند:این اسلام نیست,این دین جدیدی هست که این سید هاشمی اورده,اسلام راستین همان است که ما میگوییم وجمعیت با خشم به سمت حضرت حمله ور شدند,ما خودمان را سپر,بلای حضرت کردیم که درفشار جمعیت به این روز افتادیم.
نه فرصتی بود که حضرت مانند قبل ,موعظه کند ونه گوشی بود که موعظه های حضرت را بشنوند,چندین مدت پیش ,بارها وبارها حضرت بقیه الله از طرق مختلف ,حقانیت دعوتش را به اینان که ادعای شیعه بودن هم میکنند,ابراز داشته بود,اما اینان که منافع مادی ومعنوی را که درزمان غیبت با حیله ونیرنگ و..به دست اورده بودند,اینک باظهور مولا همه ی منافع را بر باد رفته میدیدند,برای شنیدن موعظه ودلیل وبرهان حمله نکرده بودند,همه وهمه به قصد کشتن امام ,برخواسته بودند.
وامام دستور دادند...
امام به همه دستور جهاد ومقابله دادند,نیروهای امام دریک چشم بهم زدن ,افراد مهاجم را دوره کردند ,اوضاع را به دست گرفتند واین بین زخمیهایی مثل من را از مهلکه بیرون اوردند .
با استیصال ودرحالیکه اشک میریختم گفتم:طارق,جان به لبم کردی,حضرت ,حضرت به سلامت است؟
طارق دوباره لبخندی زد که کل صورتش را پوشانید گفت:حضرت که خود شجاعترین مردم است وبا وجود قهرمانانی مثل عیسی روح الله ,مالک اشتر,سلمان فارسی...اصلا همین حاج قاسم خودمان که هیچ گزندی نخواهند دید...
ناراحت نباشید ,این تهاجم درنطفه خفه شد ,البته من را برای مداوا به بیمارستان بردند اما تا جایی که خبر دارم سردسته های انها اکثرا کشته شدند.خیلی از افرادشان هم تسلیم شدند واظهار پشیمانی کردند..نترسید همه چی امن وامان است..
بااین حرف طارق نفسی را که درسینه حبس کرده بودم به بیرون دادم ونفسی راحت کشیدم,به سجده شکر افتادم که خدا مردان زندگی ومرد بزرگ این دنیا را پدر مهربان تمام کاینات را درپناه خود حفظ کرده...
به راستی که وعده ی خدا حق است و حزب الله فهم غالبون...
اما هنوز به غیر از حزب خدا...حزب دیگری درگوشه ای هرچند کوچک از این دنیا جولان میدهد,حزبی که خود را فدایی فرمانده شان میدانند,حزبی که از تاریخ درس نگرفت وسخنان جان بخش حضرت برانها اثر نکرد وروز وشب سجده میکنند برخبیثی که درابتدای خلقت از سجده کردن بر پدرشان,ادم ابوالبشر,دوری کرد وحرف خدا را نشنید وشد رانده شده ی درگاه ربوبیت...
اری اکنون در دنیا فقط وفقط دونوع حزب است
حزب الله.....ودرمقابلش حزب شیطان..
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab