eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنج شنبه نام مادری‌ است تنها و دلشکسته که هر روز از پشتِ پنجره ی دلتنگی اش؛ بین رفت و آمد آدمها.. آمدن کسی را انتظار می کشد... شهید گمنام @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از نخستین دیدارش با امام راحل، حال غریبی پیدا کرده بود. تا مدت‌ها از یادآوری این دیدار سرمست می‌شد. همان‌روز وقتی از نزد امام برگشت، به شدت منقلب بود. پرسیدم: «مگر چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «امام دست خود را بر سرم کشید.» بعد نفسی گرفت و گفت: «لحظه خیلی شیرینی بود؛ تا عمر دارم فراموشش نخواهم کرد. به یاد امام‌ روح‌الله @Sedaye_Enghelab
۱۵ خرداد ۴۲ یک روز نیست یک تاریخ است که برای همیشه باید جاودانه نگه داشته شود. قیام ۱۵ خرداد @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا مهدی حرفی نمی زند. يكباره صدای شادمانه او بلند می شود: «خدا را شـكر... رسيديم!» آقا مهدی از بيل پايين پريد. به زحمت بلند مـی شـوم. گوشـه آسـمان در حـال روشن شدن است. بچه ها با خوشحالی به استقبالمان می آيند. ميدانم كه ديـدن آقـا مهدی را زير آتش و در خط اول باور نمی كنند. با كمک يكی از بچه ها پايين می آيم. لودرچی با جديت در طول خط سرگرم خاكريز زدن ميشود. لنگ لنگان و بيسيم به دوش، همراه آقا مهدی به بچه ها سرمی زنيم. آقا مهدی متوجه لنگيـدنم مـی شـود و می گويد: «چه شده ابراهيم... زخمی شدی؟» می گويم: «چيزي نيست. زانوم كمی ضربه خورده». آقا مهدی بيسيم را از پشتم برمی دارد و می گويد: «چرا زودتر نگفتی مؤمن؟ بـرو استراحت كن». ـ تو اين وضعيت؟ ـ به اميد خدا ديگر خطری نيست. موقع برگشتن، صدايت می كنم... برو. با آنكه دلم نمی آيد ازش جدا شوم، امـا بناچـار مـی روم و سـنگرِ خرابـه ای پيـدا می كنم. يک امدادگر می بيندم. می آيد سراغم و زخمم را پانسمان می كند. از شـدت خستگی به خواب می روم. با صدای انفجار مهيبی از خواب می پرم. آسمان روشن شده است و صدای لودرها لحظه ای قطع نمی شود. بچه ها روی خاكريز می جنگند و بـه سـوی دشـمن شـليک می كنند، به زحمت بلند می شوم. خاكريز تا چشم كار می كنـد، ادامـه يافتـه اسـت. اضطراب می گيردم. چرا از آقا مهدی غافل مانده ام؟ نميدانم كجاست و چه می كنـد. لنگ لنگان راه ميافتم. سراغش را از هر كس ميگيرم، نمـيدانـد. دلشـوره ام بيشـتر می شود. نكند بلايی سرش آمده باشد. يک بسيجی كه در حال پر كردن خشابش است، می گويد: «آقا مهدی؟ آنجاست. دارد خاكريز می زند». @Sedaye_Enghelab
 بند ۵۹ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در ارتکاب آن قطع روزی، و رد شدن دعا و پی درپی آمدن بلا و روی آوردن ناراحتی ها، و مضاعف شدن غم هاست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان. @Sedaye_Enghelab
حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله‌ای چندان باقی نمانده است.... "شهید آوینی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنده نگهداشتن یادوخاطره شهدا کمترازشهادت نیست "امام خامنه ای" "شیرمردسامرا شهیدمهدی نوروزی" دعا کن برای عاقبت بخیریمان تو ای که ختم به خیر شد عاقبتت @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن سلام حضرت ارباب @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شهدا گم نمی شویم
به مناسبت سالروز عروج رهبر کبیر انقلاب، مسابقه ای از متن وصیت نامه ی امام خمینی (ره) برگزار میشود. پ
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 برنده مسابقه کاربر "Fatemehshahfazl" هستن. ان شاءالله در اولین فرصت هدیه ناقابلی از طرف کانال 🌹 با شهدا گم نمی شویم 🌹 اهدا می گردد یاعلی مدد
فرازی ازوصیت نامه امروز که در جبهه هستيم هيچ گونه وحشت و نگرانی در وجودم احساس نميکنم، بلکه خيلی مسرورم که اين آگاهی را دريافتم که مي-توانم بفهمم. فرمان امام بلا درنگ اجرا شدني است و با رضايت کامل مجري آن هستم و من مرگ در اين راه را گواراتر از عسل ميدانم، چون اطاعت از امام وظيفه ی شرعی هر مسلمان است و من شهادت را ميراث ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين و اولياء خدا ميدانم که از ستارگان شب به ما رسيده است و اميدوارم راه امام خميني را که همان راه انبياء براي رسيدن به لقاء الله است فراموش نکنيد و ان-شاءالله ما به ياری خداوند توطئه آنها را با رنگ خونمان و نثار جانمان خنثی خواهيم کرد و آنها را به لجن زار تاريخ خواهيم فرستاد. به همه کسانم، به همه دوستانم اين سفارش را دارم که مبادا امام را تنها بگذارند. ما به آغوش شهادت می رويم و به سويش پرواز ميکنيم. من شهادت را سعادت می دانم و بايد بگويم که اميد زيادی برای شهادت دارم و مبادا بر شهادتم "شهید ولی زارعی جلیانی" @Sedaye_Enghelab
من در میان شما باشم یا نباشم به همه ی شما وصیت میکنم نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)»میفرمایند: الجِهادُ عِمادُ الدِّینِ و مِنهاجُ السُّعَداءِ. جهاد در راه خدا، استوانة دین و راه درخشان مردمان سعادتمند است.  (شرح غرر، ج ١، ص ٣٥٤) @Sedaye_Enghelab
نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می آمد. وقتی هم که به خانه ما می آمد، مستقیم به زیرزمین می رفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم. وقتی گونی برنج و یا حلب روغن را می دید، می گفت: «مادر! اینها چیه که اینجا انبار کردید؟! ... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آن وقت شما ...» خلاصه هرچی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به نیازمندان می داد. "شهید عباس بابایی" @Sedaye_Enghelab
در آخریـن لحظات زندگی وقتی که در محاصرہ‌ی نیروهای تکفیری هست با بی سیم وصیت میکنه: چادر مادرمون حضرت زهـرا(س) رو همیشه رو سـرتـون نگه دارید.. "شهید عباسعلی علیزاده" @Sedaye_Enghelab
یا ابا صالح المهدی (عج) تنها آرزو نمی کنیم بیایی چون همه می دادنند میایی .. آرزو می کنم وقتی می آیی ، چشمانمان شرمسار نگاه مهربانت نباشد…   اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه نکته از زبان حاج مهـدی طائب: اگر تا ظهـور امام زمـان(عج) هزار کیلومتــر فاصله داشتیم با خون‌حــاج قاســم این هزارکیلومتر به ده متر رسید... @Sedaye_Enghelab
جا می خورم. خاكريز می زند؟ چشمم به يک لودر می خـورد كـه منهـدم شـده و صندلی راننده اش خيسِ خون است. دلم هرّی می ريزد. از تک تک لودرچی ها سـراغ آقا مهدی را می گيرم. يكی از لودرچی ها كه چفيه به سر و صورت بسته، با دست بـه لودر آخری اشاره می كند. افتان و خيزان به لودر می رسم. آقا مهدی، فرز و چـالاک، فرمان می چرخاند، دنده چاق می كند و بيل پـر از خـاک را روی خـاكريز مـی ريـزد. صدايش می كنم. برايم دست تكان مـی دهـد. ناگهـان خمپـاره ای در نزديكـی لـودر می تركد. می خزم روی زمين و تركش ها ويزويزكنان از بالای سـرم مـی گذرنـد. انگـار هزاران زنبور به جايی می روند. سر بلند می كنم و آقـا مهـدی را مـی بيـنم كـه روی فرمان افتاده است. شوكه می شوم. درد پايم را فراموش می كنم. نعره كشان می دوم به سوی لودر و بالا می روم. آقا مهدی، خيس خون روی فرمان نفس نفس می زند. می كشـمش پـايين. چنـد نفر به سويمان می دوند. ضجه می زنم: «تو را به خدا، يک كاري بكنيـد... آقـا مهـدی زخمی شده...». آقا مهدی چشم باز می كند و با صدای خفه می گويد: «چه شـده الله بنـدهسی... چيزی نيست، گريه نكن». اصلان جلوتر از ديگران سر می رسد. می زند به سرش. ـ يا جده سادات... چه شده آقا مهدی؟ آقا مهدی می خواهد بلند شود؛ نمی تواند. اصلان، چفيه اش را دور بدن آقا مهـدی می بندد. چفيه سرخ می شود. آقا مهدی به خاكريز اشاره می كند و با درد مـی گويـد: «برای فتح اينجا خيلی ها شهيد شده اند. نبايـد يـک وجـب از اينجـا دسـت دشـمن بيفتد. خاكريز را تمام كنيد». يک تويوتا وانت می آيد. به زحمت آقا مدی را سوار می كنـيم. بچـه هـا بـه سـر و صورت می زنند و گريه می كنند. ماشين حركت می كند. نشسته ام كنار آقا مهدی و بغلش كرده ام. دستانم خيس خون است. آقـا مهـدی، لبخند بيرنگی می زند و می گويد: «ديدی ابراهيم، خدا ما را هم از زيـر آتـش نمـرود گذراند». می گِريَم و به جاده چشم می دوزم. @Sedaye_Enghelab
بند۶۰ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا نزد بندگانت مبغوض میدارد و اولیایت را از من متنفّر میسازد، یا اهل طاعتت را به جهت وحشت از معاصی و ارتکاب و اندوه جرائم، از من به وحشت می اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @Sedaye_Enghelab