eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ابا صالح المهدی (عج) تنها آرزو نمی کنیم بیایی چون همه می دادنند میایی .. آرزو می کنم وقتی می آیی ، چشمانمان شرمسار نگاه مهربانت نباشد…   اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه نکته از زبان حاج مهـدی طائب: اگر تا ظهـور امام زمـان(عج) هزار کیلومتــر فاصله داشتیم با خون‌حــاج قاســم این هزارکیلومتر به ده متر رسید... @Sedaye_Enghelab
جا می خورم. خاكريز می زند؟ چشمم به يک لودر می خـورد كـه منهـدم شـده و صندلی راننده اش خيسِ خون است. دلم هرّی می ريزد. از تک تک لودرچی ها سـراغ آقا مهدی را می گيرم. يكی از لودرچی ها كه چفيه به سر و صورت بسته، با دست بـه لودر آخری اشاره می كند. افتان و خيزان به لودر می رسم. آقا مهدی، فرز و چـالاک، فرمان می چرخاند، دنده چاق می كند و بيل پـر از خـاک را روی خـاكريز مـی ريـزد. صدايش می كنم. برايم دست تكان مـی دهـد. ناگهـان خمپـاره ای در نزديكـی لـودر می تركد. می خزم روی زمين و تركش ها ويزويزكنان از بالای سـرم مـی گذرنـد. انگـار هزاران زنبور به جايی می روند. سر بلند می كنم و آقـا مهـدی را مـی بيـنم كـه روی فرمان افتاده است. شوكه می شوم. درد پايم را فراموش می كنم. نعره كشان می دوم به سوی لودر و بالا می روم. آقا مهدی، خيس خون روی فرمان نفس نفس می زند. می كشـمش پـايين. چنـد نفر به سويمان می دوند. ضجه می زنم: «تو را به خدا، يک كاري بكنيـد... آقـا مهـدی زخمی شده...». آقا مهدی چشم باز می كند و با صدای خفه می گويد: «چه شـده الله بنـدهسی... چيزی نيست، گريه نكن». اصلان جلوتر از ديگران سر می رسد. می زند به سرش. ـ يا جده سادات... چه شده آقا مهدی؟ آقا مهدی می خواهد بلند شود؛ نمی تواند. اصلان، چفيه اش را دور بدن آقا مهـدی می بندد. چفيه سرخ می شود. آقا مهدی به خاكريز اشاره می كند و با درد مـی گويـد: «برای فتح اينجا خيلی ها شهيد شده اند. نبايـد يـک وجـب از اينجـا دسـت دشـمن بيفتد. خاكريز را تمام كنيد». يک تويوتا وانت می آيد. به زحمت آقا مدی را سوار می كنـيم. بچـه هـا بـه سـر و صورت می زنند و گريه می كنند. ماشين حركت می كند. نشسته ام كنار آقا مهدی و بغلش كرده ام. دستانم خيس خون است. آقـا مهـدی، لبخند بيرنگی می زند و می گويد: «ديدی ابراهيم، خدا ما را هم از زيـر آتـش نمـرود گذراند». می گِريَم و به جاده چشم می دوزم. @Sedaye_Enghelab
بند۶۰ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا نزد بندگانت مبغوض میدارد و اولیایت را از من متنفّر میسازد، یا اهل طاعتت را به جهت وحشت از معاصی و ارتکاب و اندوه جرائم، از من به وحشت می اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @Sedaye_Enghelab
من خودم به این رسیده ام و با اطمینان و یقین می گویم: هرکس شهـید شده، خواسته که شهید بشود شهادت شهید فقط دست خودش است ... "شهید محمودرضا بیضایی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از بچه ها پرسیدم از محسن خبری نیست؟ گفتن رفته تو سوله، وسط اون اتاق خرابه! دیدم نمازش تمام شده و با تسبیح تربتش ذکر می گوید. رفتم نزدیک تر که کُپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش را که دیدم پاهایم جلوتر نرفت. "شهید محسن حججی" @Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه اگر خدا لطف کرد و شهادت نصیب من شد، من در آن دنیا یقۀ بی‌حجاب‌ها را و کسانی که تبلیغ بی‌حجابی می‌کنند را می‌گیرم. من آماده‌ام هزار بار برای سیدعلی خامنه‌ای بمیرم و زنده شوم و باز هم در رکاب ولی‌فقیه باشم. سفارش به پاسداران، [اینکه] از مرگ نترسید، مرگ در رختخواب هم یقۀ ما را می‌گیرد، لذا سعی کنید طوری حرکت کنید، که مرگ شما با شهادت و همراه خون‌دادن باشد و خداوند به‌شما مباهات کند. اگر امام سیدعلی خامنه‌ای گفتند: بِبُر، بِبُرید؛ و اگر گفتند نَبُر، نَبُرید. دستور مقام معظم رهبری باید عملی شود. شهادت نوع مرگ را عوض می‌کند، ولی زمان آن ‌را نه، و اگر من لایق باشم، شهادت نصیب من می‌شود. من به صورت داوطلبانه برای نابودی اسرائیل به سوریه اعزام می‌شوم. "شهید مدافع حرم جواد محمدی" @Sedaye_Enghelab
صدامـوداری ؟ چشمانم را با قلبی شکسته به کوچه ها می بافـم به امید این که این جمعه مـرا میهمان نگاهت کنی اسلام‌علیڪ‌یا‌اباصالـح‌ادرکنی @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نبی‌اعظم(ص)میفرمایند: إذا خَرَج الغازی مِن عَتَبَةِ بابِه بَعَثَ اللهُ مَلَكاً بِصحیفةِ سَیّئاتِه فَطَمَسَ سَیِّئاتِهِ. مجاهد همین که از آستانة منزل خود قدم بیرون گذاشت خداوند فرشته‌ای می‌فرستد و گناهان پرونده‌اش را به کلی محو و پاک می‌نماید. (مستدرک، ج ١١، ص ١٣)   @Sedaye_Enghelab
مناجات خدایا ! تو می دانی که من به طمع بهشت تو و یا ترس از آتش جهنم به جبهه نیامدم ، بلکه تو را لایق پرستش یافتم "شهید علی اصغرصادقی" @Sedaye_Enghelab
من با خونم و خواهران سرزمینم با حجابشان از اسلام و کشورمان پاسداری کنن از حفاظت شخصیت در لبنان تا شهادت در سوریه "شهید مدافع حرم مهدی حسینی" @Sedaye_Enghelab
ڪاش ...🍂 خنثی ڪردنِ نفس را هم ، یادمـــــان مےدادیـد ... مےگوینــــــد : آنجا ڪہ نفس مغلوب باشد عاشـــــــق مےشویم ... عاشق‌کہ‌شدی‌شهیـدمیشوی @Sedaye_Enghelab
الله بندهسی حوصله وحيد داشت سر می رفت. نيم ساعت می شد كه چشم بـه جـاده دوختـه بود. برای هر ماشين كه مـی گذشـت، دسـت بلنـد مـی كـرد؛ امـا هـيچ كـدام ترمـز نمی كردند. آسمان در حال تاريک شدن بود و ستاره قطبی در شمال می درخشيد. ساكش را بر زمين گذاشت. خودخوری می كرد كه چرا برای برگشتن بـه پادگـان دير كرده است. از دور، نور ماشينی را ديد كه نزديک می شد. خدا خدا كرد كـه ايـن ماشين نگه دارد. ماشين نزديک شد. دست بلند كرد و با صدای بلند گفت: ـ پادگان... ماشين بسرعت از كنارش گذشت. لب گزيد. ماشين ده ها متـر جلـوتر ايسـتاد و بعد عقب عقب آمد. وحيد با خوشحالی ساكش را برداشت و به سوی ماشـين دويـد. ديد كه ماشين پلاک سپاه دارد و تويوتا وانتی كرم رنگ است. مهدی، شيشة سمت راست را پايين كشيد. وحيد گفت: «سلام اخوی». مهدی گفت: «سلام. كجا می روی؟» ـ پادگان. ـ سوار شو. وحيد در باز كرد و كنار مهدی نشسـت. مهـدی دنـده چـاق كـرد و ماشـين بـه حركت درآمد. وحيد پرسيد: «شما هم نيروی لشكر عاشورا هستيد؟» ـ اگر خدا قبول كند. به مهدی نگاه كرد. نور بيرمقِ لامپ سقف بر سر و بدن مهدی ميتابيد. مهـدی گفت: «تا اين موقع چرا بيرون مانده ای». حقيقتش من تازه به لشكر آمده ام. نمی دانسـتم كـه از غـروب بـه بعـد به سـختی می شود ماشين برای پادگان پيدا كرد. چه كاره ای؟ ـ الان كه بسيجی ام؛ اما دانشجوی هنر هم هستم. نقّاشم. آمده ام بجنگم؛ امـا بـه تبليغات مأمور شدم. رفته بودم اهواز، وسايل نقاشی بخرم. می خواهم تصوير شـهدا را روی ديوارهای پادگان بكشم. مهدی لبخندی زد و گفت: «به به... خدا خيرت بدهد. كار شما ثواب جنگيدن در خط مقدم را دارد. هنرت را دست كم نگير». وحيد متوجه نشد كه كی به پادگـان رسـيدند. بـين راه، كلّـی بـا راننـده ای كـه نمی شناخت، كپ زد و با او گرم گرفت. حتی چند لطيفه هـم بـرای مهـدی تعريـف كرد و هر دو خنديدند. مهدی، وحيد را تا نزديكی واحد تبليغات رساند و خداحافظی كرد. وحيـد وقتـی پیاده شد يادش افتاد اسم راننده را نپرسيده است كه ماشين از او دور شده بود. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 بند ۶۱ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن، آنچه را ظاهر کرده بودی واونه جلوه دادم، یا با آن، آنچه را ازمن پوشانده بودی بر ملا کردم، یا با آن آنچه را زینت داده بودی زشت شمردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @Sedaye_Enghelab
از خواب پرید کشور من اما معنای مدافع حرم را فهمید امروز ۱۷ خرداد ماه سالروز حمله تروریستی عناصر داعش به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی(ره)🕊 "شهید جواد تیموری" @Sedaye_Enghelab
گاهی یک نگاه حرام شهادت رابرای کسیکه لیاقت دارد سالها عقب می‌اندازد چه برسدبه کسیکه هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده❗️ "شهیدخرازی" @Sedaye_Enghelab