💟 مي گفت: هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم امام زمان (عج) از اين كار راضيه؟
چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود ؟
مي گفت :اگر مي بينيد امام زمان (عج) از كاري ناراحت مي شود ، انجام ندهيد .
#شهید_محمد_مهدوی🕊
شادی روحشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
❣️ شهادت نامه ی عشاق❣️
💟 مي گفت: هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم امام زمان (عج) از اين كار راضيه؟ چه دردي از در
🌱گفتمْ :محمد این لباس جدیدت
خیلے بھت میاد...
گفت : لباس شھادتــه!
گفتم : زده به سرت!🥺
گفت : مے زنه ان شاءالله!
چند ثانیھ بعد از انفجاررسیدم
بالاے سرش، نا نداشت،
فقط آروم گفت : دیدے زد!!
#شھیــد_محمد_مهدوی🌹
@ShahadatNameOshagh
🌹همرزم← ۱۶ سال سن داشت بچهها او را عارف کوچولو صدا میکردند در خط سوم، جایی که قبضههای خمپاره مستقر بودند قرار داشتیم میخواستم با او خداحافظی کنم هر چه دنبالش گشتم نبود کنار رودخانه پیدایش کردم نشسته بود با خودش زمزمهای داشت و گریه میکرد به شوخی گفتم: چیه؟ خلوت کردی، التماس دعا گفت: «روضه علیاصغر میخوانم» پرسیدم: «چرا علیاصغر»؟؟ گفت: من هم مثل علی اصغر به شهادت میرسم🕊️بعد گفت: اگر قول بدهی به کسی نگویی برایت تعریف میکنم خندیدم و گفتم: قول میدهم ولی تو رو که به خط نمیبرن، چطور شهید میشوی⁉️ «گفت: همینجا کنار قبضههای خمپاره، سه روز دیگه من به همراه برادران توکلی و عزیزی به کمک قبضههای خمپاره میرویم، یک ناشناس با ماست ناگهان گلولههایی از آسمان میآید من گلوله را میبینم عزیزی و توکلی از ما جدا میشوند و گلوله کنار ما به زمین میخورد ترکش بزرگی گلوی مرا میبرد من و آن ناشناس شهید میشویم»🕊️ دقیقاً همان شد که گفته بود. سه روز بعد همانند حضرت علی اصغر(ع)ترکش گلویش را برید*
#شهیدمحمدتقی_غیورانزله🕊
شادی روحشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
4_5978932421238720861.mp3
1.32M
💠 #چراغ_راه ۳۱
🔹 بازخوانی #وصیت_نامه های شهدا
🔹 شماره سی و یک : من و مین و مهتاب... (شعری در حال و هوای کتاب "وقتی مهتاب گم شد")
@ShahadatNameOshagh
▫️نشست کنار مــادر
آرام و سر بـه زیر گفت:
مـــادر! ❣
پارگی شلوارم خیلی زیاد شده،
توی مدرسه...
لحظاتی مکث کرد و ادامه داد:
اگه به بابام فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره...
پدرش میگفت: محمد جواد خیلی محجوب بود،
مواظب بود چیزی نخواهد کــه در توانمون نباشه...
#شهید_دکترمحمدجواد_باهنر 🕊
شادی روحشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
🍂یک روز آمد دوزانو نشست روبهرویم. گفت «مامانِ من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟» گفتم «خمس پسرهام تویی؟» گفت «چه فرقی میکنه؟» اما فرق میکرد. عزیزکردهام بود. گفتم «نرو.»
گفت «خودت یادم دادی مامان. همون وقتها که چادرت را میکشیدی سرت و دست ما پنج تا رو میگرفتی میکشوندی تو هییت و مسجد. ضجه میزدی کاش بودیم و یاریت میکردیم، یادته؟ بلندبلند داد میزدی که خانم زینب! من و بچههام فدات بشیم. بفرما الان وقت عمل شده.»
#شهيد_عبدالله_باقری🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
▫️ گفتم با مادرم حرفم شده. جزئیات ماجرا را توضیح دادم.
🍃خیلی از دستم عصبانی شد و گفت وسایلت را جمع کن و برو ... کسی که با مادرش دعوا کرده کار خیرش در مسجد هم قبول نیست.
🦋بعد هم گفت من هر چه دارم به برکت دعای مادرم است. واقعا هم همین طور بود
خیلی به مادرش ارادت داشت و با احترام خاصی با او برخورد میکرد. میگفت: برای جذب در سپاه در روند کار اداریام به مشکل برخوردم و کلاً ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمیکرد پاسدار نمیشدم.
به من سفارش کرد اگر میخواهی در دنیا و آخرت عاقبت به خیر شوی حتما باید دم مادرت را ببینی.
#شهیداحمد_عطایی🌹
شادی روح مطهرشان صلوات🕊
@ShahadatNameOshagh
4_5998903959035578779.mp3
1.35M
💠 #چراغ_راه ۳۲
🔹 بازخوانی #وصیت_نامه های شهدا
🔹 شماره سی و دو : شهدا پاره های تن من بودند... (بخشی از کتاب وقتی مهتاب گم شد)
@ShahadatNameOshagh
●گفتند: برادر سلیمانی اینجا چند نفر سلمانی داریم برای همین کارها.
●خندید و گفت:
کار کردن برای بسیجیها خیلی لذت دارد.
یعنی میشود فردای قیامت یکی از اینها بیاید
دست من را بگیرد و بگوید این احمد در آن دنیا سر من را اصلاح کرد....»
#شهید_احمد_سلیمانی🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
▫️کنار سفره نشسته بودیم. موضوعی پیش آمدکه من ناراحت شدم. دیدم شهید رضا پورخسـروانی
بلند شد و به اتاق دیگر رفت. دنبالش رفتم. به نماز ایستاده بود. علت این نماز بیموقع را
جویا شدم. گفت: دو رکعت نماز استغفار خواندم که چرا حرفی زدم کـه پدرم رنجید.
#شهیدرضا_پورخسروانی 🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh