eitaa logo
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
362 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
810 ویدیو
62 فایل
ـ﷽ - بیـٰادمَردان‌عآشـق‌و‌بی‌اِدعـآ•• - وَ روایَت‌هایی‌به‌قلـم‌دِل‌•• - هِدیه‌به‌پیشگاه‌ِ مولاٰوصـٰاحِبمـآن‌حَضرت‌مَھـدی‌ِفآطِمـہ (عَجل‌الله‌تعالی‌فَرجه‌الشَریٖف)••|❤ . #کپی‌باذکرصلوات‌برای‌ظھورآقاامام‌زمان‌عج‌آزاد @Shahadat_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتم دنبالشون میگشتـم که نه تنها پیداشون نکردم بلکه سیدومادرم گم کردم.. همونطور مونده بودیم که یهو حاجی اومد سمتمونو گفت دیر کردید بقیه رفتند ..گفتم ویلچر؟ گفت والا یکی نشست توش و یکیم هولش داد و رفتن😂 .. مادرم اون یک لیوان آب تبرک رو هم خودش خوردو گفت قسمتش نبود..🤦‍♂😂 مجبورشدیم تمام مسیر رو پیاده مادرم رو بیارم تا پیش اتوبوس.. داخل اتوبوس که رسیدیم یهو چشم مادرم خورد به اون بنده‌خدایی که با ویلچر میاوردش و با صدای تقریبا بلندی گفت: عه آقا کجا بودی؟ اونم اومد سمت مادرم و گفت: والا خیلی دنبالتون گشتم نبودید یکی دیگه رو آوردم.. داشت توضیح میداد که یهو مادرم گفت: منم خیلی دنبالت گشتم آخه برات آب آورده بودم.. چشمای من باشنیدن این جمله گرد شد و سریع نگاه اون بنده‌خدا کردم که عکس‌العملش رو ببینم، دیدم اونم چشماش گرد و خیره بمادرمه درحالیکه هیچ حرفی نمیزد.. و آخرش خیلی آروم گفت: ممنونم.. بیصدا و در خودم از خنده بخودم پیچیدم..😂 اومدم که بشینم جام کناره پنجره بود و مادرم زودتر نشست ، بهش گفتم اجازه میدی بشینم.. ناباورانه یکم کشید جلو و گفت بیا از پشت سرم رد شو برو... یه لحظه با چشمای گرد متعجب نگاش کردم و بعد به هیکل خودم نگاه کردم که چطوری از پشت سرش و از روی صندلی رد شم و برم بشینم سرم جام .. که دیگه نتونستم خندمو کنترل کنم وباخنده گفتم مادر من عزیزم یه لحظه بلند شو تا من بشینم اینطوری نمیتونم رد شم..😂 بااینکه یه زیارت کوتاه بود ولی خوشحالی و حال خوبی به همه دست داده بود .. دوباره راه افتادیم بسمت .. دوباره حس و حال عاشقی و اون جنون خاص بهم دست داد .. فقط دو شب فرصت داشتـم و کلی حرف و درد دلهایی که مونده بود و نگفته بودم به آقاامام‌حسین(علیه‌السلام) .. هر چی به پایان سفر میرسیدم بهم ریخته‌تر میشدم.. دوباره در دل از آقا خواستم که یکشب رو بتونم باهم دوتایی خلوت کنیـم.. بدجوری دلشکسته بودم و بوجوری به اون خلوت نیاز داشتم.. شب میلاد آقاعلی‌اکبر(علیه‌السلام) بود و باسید تصمیم گرفتیم به محض رسیدن بریـم حرم.. و همین باعث آرامش و بستن چشمام شد.. ...