【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
|• #رفیق_شهیدم 💜🌿•|
بسمـ الله الرحمن الرحیمــ 🌱
شاید کسی باورنکنه ولی عکسا میتونن وطن ماباشند !
برادر🥀💔چرا توسکوتم تااینکه به عکسای تو میرسم سفره ی دلمو بازمیکنم ! قلبمو حس میکنم ،دلتنگ میشم ،آروم میشم ،بیتاب میشم ،تنها میشم
تنها میشم
تنها میشم ...
#صبحتان _بخیر 💛
﴿#حنین_شهید﴾🌱🖤•🦋
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
سلام علیکم🌱
تشکر🦋
چشم
-----------------
#درخواستی اعضای محترم
﴿#حنین_شهید﴾🌱💛•🦋
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
بخشی از متنِ ( لا تظن أنساك) :😊👇
مشتاق لعیونك آنی مو قادر أنام🥀
مشتاق(دلتنگ) چشمانت هستم من ،نمیتوانم بخوابم🙃
﴿#حنین_شهید﴾🌱🖤•🦋
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
|• #السَلامُعَلَــیڪَیابَقیةالله ✋🏻•| اے منتقم خوڹ حُسـینღ مہـدے جاڹ❤️ فرمودهاے براے مڹ دعا ڪڹ
|• #السَلامُعَلَــیڪَیابَقیةالله ✋🏻•|
دورم کن از هر آنچه به غیر از تو در من است
تنها تو رفته رفته به خود میرسانیام!
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ |
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
💢از پرده پوشى خداوند مغرور مباش #نهج_البلاغه ◽️الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَت
🔴بهترين ياور در برابر سفيهان
#نهج_البلاغه
🌟الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ
🔹حلم همچون يك قوم و قبيله است
🖋حقيقت حلم همان بردبارى در برابر اهانت ها و سخنان درشت و سخيف و بى ادبانه افراد نادان است
📚 #حکمت_418
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
|• #رفیق_شهیدم 💜🌿•|
|• #رفیق_شهیدم 💜🌿•|
خرابشوددنیـٰایم ..✋🏻
اگرقـرارباشد
دمےبۍیـادِشمـٰاباشم ..
یادتوحـساوجگرفتن✈️
درشایستھترینحالاتبندگۍست...
#الشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي 💜🌿
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
#سلامبرابراهیم۱✨ پارت۲۲ <<والیبالتکنفره>> ابراهیم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر
#سلامبرابراهیم۱
پارت۲۴
<<شرطبندی>>
تقریبا سال ۱۳۵۴ بود . صبح یک روز جمعه مشغول بازی بودیم . سه نفر غریبه جلو آمدند و گفتند : ما از بچه های غرب تهرانیم ، ابراهیم کیه!؟
بعد گفتند : بیا بازی سر ۲۰۰ تومان . دقایقی بعد بازی شروع شد . ابراهیم تک و آن ها سه نفر بودند ، ولی به ابراهیم باختند .
همان روز به یکی از محله های جنوب شهر رفتیم . سر ۷۰۰ تومان شرط بستیم . بازی خوبی بود و خیلی سریع بردیم . موقع پرداخت پول ، ابراهیم فهمید آن ها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور کنند .
یکدفعه ابراهیم گفت : آقا یکی بیاد تکی با من بازی کنه . اگه برنده شد ما پول نمی گیریم . یکی از آن ها جلو آمد و شروع به بازی کرد . ابراهیم خیلی ضعیف بازی کرد . آنقدر ضعیف که حریفش برنده شد!
همه آن ها خوشحال از آنجا رفتند . من هم که خیلی عصبانی بودم به ابراهیم گفتم : آقا ابرام ، چرا اینجوری بازی کردی؟! با تعجب نگاهم کرد و گفت : میخواستم ضایع نشن! امه این ها ردی هم صد تومن تو جیبشون نبود .
هفته بعد دوباره همان بچه های غرب تهران با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند . آن ها پنج نفره با ابراهیم سر ۵۰۰ تومان بازی کردند .
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
#سلامبرابراهیم۱ پارت۲۴ <<شرطبندی>> تقریبا سال ۱۳۵۴ بود . صبح یک روز جمعه مشغول بازی بودیم . سه نف
#سلامبرابراهیم۱✨
پارت۲۵
<<شرطبندی>>
ابراهیم پاچه های شلوارش را بالا زد و با مای برهنه بازی می کرد . آنچنان به توم ضربه می زد که هیچکس نمی توانست آن را جمع کند!
آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد .
شب با ابراهیم رفته بودیم مسجد . بعد از نماز ، حاج آقا احکام می گفت . تا اینکه از شرط بندی و پول حرام صخبت کرد و گفت : پیامبر (ص) می فرماید : هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد ، در راه باطل و حوادث سخت از دست می دهد .
و نیز فرموده اند : کسی که لقمه ای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذیرفته نمی شود .
ابراهیم با تعجب به صحبت ها گوش می کرد . با هم رفتیم پیش حاج آقا و گفت : من امروز سر والیبال ۵۰۰ تومان تو شرط بندی برنده شدم . بعد هم ماجرا را تعریف کرد و گفت : البته این پول را به یک خانواده مستحق بخشیدم!
حاج آقا هم گفت : از این به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندی نکن . هفته بعد دوباره همان افراد آمدند . این دفعه با چند یاری قوی تر ، بعد گفتند : این دفعه سر هزار تومان!
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊