|🤣|#طنز_جبهه
👨⚕دکتر با خنده بهش گفت:
برادر! مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄
پس چرا مجروح شدی؟!
گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!🤕🤷♂
🦋👇🏻🦋👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😁
اسیـر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بےسواد و کم سواد هم بودند که نمیتونستن نامه بنویسن✍🏻
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهجالبلاغه هم لابه لاشون بود📗
یه روز یکے از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمیتونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکے از نامه هاے کوتاه امیرالمومنیـن علیهالسلام رو نوشتم روے کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام📩
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم😂
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برای باباش نوشته بود.🤣
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه🙃
☆سلمانی☆
نزدیک عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش میکردم. مانده بودم معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسے نیست، سلمانے از کجا پیدا کنم.
تا این که خبردار شدم که یکے از پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی موها را اصلاح می کند🤭
رفتم سراغش. دیدم کسے زير دستش نیست.🤔 طمع کردم و جلدے با چرب زبانی، قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش.😁 اما کاش نمےنشستم😣. چشمتان روز بد نبیند. با هر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا مےپریدم.😵 ماشین نگو تراکتور بگو!😂 به جاے بریدن مو ها، غِلفتے از ریشه و پیاز می کندشان!😂
از بار چهارم، هر بار که از جا مےپریدم، با چشمان پر از اشک سلام میكردم.😆
پيرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد.😁اما بار آخر کفرے شد و گفت: تو چت شده سلام میکنے.یک بار سلام میکنند🤨😠
گفتم :راستش به پدرم سلام میکنم.
پیرمرد دست از کار کشید و با حیرت گفت:چے؟ به پدرت سلام میکنے؟ کو پدرت؟😳
اشک چشمانم را گرفتم و گفتم:هر بار که شما با ماشینتان موهایم را میکنید، پدرم جلوی چشمم میاد و من به احترام بزرگتر بودنش سلام میکنم🤣😆😂
پیرمرد اول چیزے نگفت. اما بعد پس گردنۍ جانانه اے خرجم کرد و گفت🤨:بشکنه این دست که نمک ندارد
مجبورے نشستم و سیصد، چهارصد بار دیگر به آقاجانم سلام کردم تا کارم تمام شد🤭😅😅
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه 😅
همه فکر میکردن خیلے عبوس و خشنه!
در یکی از جلسات فرماندهان سپاه در تهران،
همه فرماندهان با لباس رسمے در آن شرکت کرده بودند...جلسه سنگینے بود
در تنفس بین جلسه
یک شلنگ آب در جلسه دیدیم، یکباره حاج قاسم با شلنگ داخل آمد و فرماندهان را با آب خیس کرد😁💦
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+شیر پاک خورده🤭
اولین عملیاتے بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوۍ مواضع دشمن، در دل شب عراقےها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند🤯😱، دچار وهم و ترس شده بودم.😑😅
ساکت و بیصدا در یک ستون طولانے که مثل مار در دشتے صاف میخزید، جلو میرفتیم. جایے نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سرپران است.😆😅
تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.🤣 لحظاتے بعد عملیات شروع شد.
روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:« دیشب اتفاق عجیبے افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خوردهاے به پهلوۍ فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانهےعقب شده.😆🤣😂 از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بودم🤞🏻
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
😅 #طنز_جبهه
☀️ آفتاب زد
وقتے بےخوابی مےافتاد سرمان،دلمان نمےآمد كه بگذاریم دیگران راحت بخوابند😜😁،خصوصا دوستان نزدیڪ😉. به هر بهانهاے بود بالا سرشان میرفتیم و آنها را از جا بلند میكردیم، رفیقے داشتیم،خیلے آدم رك و بے رودربایستی بود
یك شب حوالۍ اذان صبح رفتم به بالینش، شانه اش را چند بار تكان دادم و آهسته به نحوے كه دیگران متوجه نشوند گفتم:هے،بلند شو آفتاب زد.🤭😄 آقا چشمت روز بد نبیند، یك مرتبه پتو را كنار زد، و با صداۍ بلند گفت:مرد حسابے بگذار بخوابم، به من چه كه آفتاب میزند، شاید آفتاب بخواهد نیمه شب در بیاید، من هم باید نیمه شب بلند بشوم. عجب گیرے افتادیم ها😆😂😂😂
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+تا ثریا می رود دیوار کج🤭😁
تیپ ما تیپ نبی اکرم (ص) دو شب در اردوگاه پاوه نماند، شب سوم بود که ما را حرکت دادند، کجا؟ هیچ کس نمی دانست🤷♂️
برادر برخاصی را دیدم. ایشان معلم بودند، پرسیدم: شما می دانید ما را کجا می برند؟🤔
خیلی عادی گفت: معلوم است، کربلا.😁
از دوستان دیگر سؤال کردم، هیچ کس جواب درست و حسابی نداد.🤕😕
یکی می گفت: رو به خدا می رویم😅
دیگری می گفت: نه رو به هوا می رویم😂
آنقدر فهمیدم که در منطقه آدم باید خودش پاسخ سؤالهایشان را بیابد والا تا ثریا می رود دیوار کج...😶😂😂
🕊🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹🕊
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+سهميه ما
بيچاره نيروهاۍ تازه وارد گردان 🤭
تمام بلاهايے را كه قبلا قديمے ترها سر ما آورده بودند ما روۍ انها پياده ميكرديم😄😅
دو كلمه كه ميخواستند حرفے بزنند و چيزے بگويند از هر طرف محاسره ميشدند كه ،شما صحبت نكن، جزو امار نيستے😅
هنوز اسمت را به اشپزخانه ندادهاند و در واقع از سهميه ما استفاده ميكنے😶😐😂😂
بنده هاۍ خدا تا بخواهند راه بيفتند ودر مقابل اين برخورد ها ضد ضربه بشوند پوست مےانداختند 🙁😂😂
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+با اهواز صحبت کنید
یکے از برادران بسیجے که به تازگي با هم دوست شده بودیم، یکروز مرا کنار کشید و گفت: اگر کارے ندارے بیا با هم برویم تا مخابرات😜
پرسیدم: تو که خیلٻ وقت نیست اعزام شدے🤔 گفت: درست است، اما حقیقت اش این است که خانوادهام موافقت نمےکردند بیایم، من هم برای اینکه از دستشان خلاص بشوم گفتم جبهه نمیروم، میروم براۍ کار😶😐😄
پرسیدم: حالا مےخواهے چه کنے؟
گفت: میرویم مخابرات شماره میدهم شما صحبت کن، بگو که دوستم هستے و ما در تبریز هستیم و با هم کار میکنیم، من نتوانستهام بیایم، بعداً خودم تماس میگیرم🙄🧐
آقا رفتیم مخابرات، شماره را دادیم تلفنچے گرفت: الو، منزل فلانے، با اهواز صحبت کنید😅😅
گوشے را دادم دست خودش گفتم: مثل اینکه دیگر کار خودت است.😂😂
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+ الاغ ول نمی کند😁
از خط برگشته بودیم، می رفتیم شهر که به سر و رویمان صفایی بدهیم😇. زمان تجاوز دشمن به مناطق مسکونی بود. از حمام که بیرون آمدیم آژیر کشیدند و بلا فاصله صدای مهیب انفجار به گوش رسید. به دنبال خلایق خودمان را به محل حادثه رساندیم. مأموران آتش نشانی و امداد رسانی تلاش می کردند اجساد شهدا و احیاناً کسانی که هنوز زنده بودند از زیر خاک بیرون بکشند. الاغ زبان بسته ای نیز زیر آوار مانده بود، در حال جان دادن دست و پایش را تکان می داد. یک از بچه ها گفت: نگاه کن حالا که ما ول کرده ایم این الاغ ول نمی کند. دستش را از خاک بیرو آورده شعار جنگ جنگ تا پیروزی می دهد! 😅😅
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه😅
+شهید اکبر جمهوری🥀
خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟🤔
پسر فوق العاده بذله گویی بود.😉😁
گفت: با اخلاص بگویم؟☺😄
گفتم: با اخلاص. 🥰😁
گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم.😂شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم😆بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست😆😆😂😂
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#طنز_جبهه🤭
+ شش ماهه دنیا آمده😁
مثل اینكه شش ماهه دنیا آمده بود.حرف می زد با عجله، غذا می خورد با عجله، راه می رفت می خواست بدود و نماز میخواند به همین ترتیب😶😁. امام جماعت ما بود. اذان، اقامه را كه می گفتند با عجلوا بالصلوة دوم قامت بسته بود😄. قبل از اینكه تكبیر بگوید سرش را بر می گرداند رو به نمازگزاران و می گفت: من نماز تند می خوانم، بجنبید عقب نمانید. راه بیفتم رفته ام، پشت سرم را هم نگاه نمی كنم، بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی كنم😅😅
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️