سلام عليكم✋🏻
رفقای قدیم
ممنون از حمایت و همراهیتون🌹
رفقای جدید
خیلی خوش اومدین😊
بزارید هشتگ های
پر کاربرد کانال رو بهتون بگم 🤗
اول برنامه های قسمتیمون😌
کتاب شهید: تمام شده✖️
#پسرک_فلافل_فروش
براے مطالعه ے پےدےاف کتاب👇🏻
#پےدےاف
وصیتنامه شهید:
#وصیتنامه_شهید_ذوالفقاری
مستند ٨ قسمتی شهید :#مستند
کانالنهجالبلاغهمون
🦋 @ganj_pedari
مهدی شناسی: #مهدی_شناسی
رمان تمام شده : #رمان_واقعے #بہسوےاو ✨ و رمان معرفتی #مردےدرآئینہ
هشتگ های پر کاربرد:
#حدیث✨
#پروفايل 🍃
#سخن_یار 💝 (کلام شهدا)
#پامنبرے✨
#نماز_شب 🌙
#دلبــــرانہ 💞 (آیہ گرافے)
#معرفی_کتابـــ 📚
#باهم_بخندیم 😅
#چراغراه 🦋(داستان های شهدا)
#چـنـدخـطبـایــاران🎀(معرفی شهدا)
#تصویر_زمینه ✨
#سـردار_دلمـ 💔
#تم 📲
#استوری 🎈
#رفیق_شهیدم 💞 (دلنوشته و شعر)
#آقامحمدهادے💓 (قسمت هاےکوتاه زندگے)
#پیشنهاد_دانلود🔥 (اکثرا مداحی)
#ایده🦋
#عاشقانه_مهدوی ❤️
#تلنگرانه #تلنگر💡
#شهـودعشــق ✨ ♥️ (سخنان شهید آوینی )
#ارسالی 💌 #ارسالی_دوستان
#انرژی_مثبت 😍
#سلام_علے_آل_یاسیـــــن ✨
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی❤️
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
#سه_شنبه_هاى_دلتنگی 💔
#چهارشنبه_های_امام_رضایی 💛
#پنجشنبه_های_سامرایی✨
#جمعه_های_انتظار🥀
#شب_جمعه 🌙
و از همه مهم تر 😊
#دلنـــوشتـــــ
برای
دلنوشته های بنده
و
#چندخطحرف📝
براے صحبت هایے
که معمولا برخی شب ها داریـم...🙃
منتظر نظراتتون هستیم ✍🏻
@sarbazezeynab_313
پاسخ هاتون و لینک ناشناس در 👇🏻 👇🏻👇🏻
@sokhani
خب سلام عليكم رفقا ✋🏻
📢دوتاخبر دارم براتون📢
اول اینکه از امشب ان شاء الله
به شرط حیات هرشب براتون یک قسمت از #رمان_واقعے #بہسوےاو✨ میذاریم.
تمـــام داســــتان #واقعے هست اما اســـامی مستعار.👌🏻
📢خبر دوم📢
فردا ساعت چهار ان شاء الله پاے
صحبت های همسر
یکی از شهدای تیپ #فاطيون مینشینیم
مثل همیشه ما رو همراهے ڪنید 🍃
کانال مارو به دوستانتـون معرفے ڪنید📝
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🦋👆🏻🦋👆🏻🦋👆🏻🦋
#بہسوےاو 🕊
#کراماتومعجزاتشهدا✨
🌹قسمت اول
💠راهی ترکیه شدیم، به اصرار من بجای دو هفته یک هفته موندیم ترکیه. ونیز هم که نرفتم چون وسط مدارس بود، عاشق درس و تحصیل بودم قرار بود دیپلم که گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج از کشور.
🍃بعداز یک هفته خوشگذرونی رفتم مدرسه. زنگ آخر خانم مافی مدیر دبیرستانم احضارم کرد دفتر
💠خانم مافی : خانم معروفی شما به دلیل بی حجابی و پرونده درخشان این دوره یک هفته اخراج موقت میشید از مدرسه
😤اون رگ سرتقیم باز اوج کرد با پرروبازی تمام گفتم برام مهم نیست.
⚠️من کلا دانش آموز شری بودم. یادمه یه بار سال اول دبیرستان بودم برای عید مارو تعطیل نمیکردن. منو یه اکیپ از بچه ها شیشه های مدرسه آوردیم پایین.
💠بخاطر بی حجابیم از مدرسه اخراج شدم، منم که غد و لجباز لج کردم مدرسه نرفتم دیگه.
ادامه دارد...
❤️ڪانال
شهیـــــد
محمــــدهــــادے
ذوالفقـــارے❤️
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🦋👆🏻🦋👆🏻🦋👆🏻🦋
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت دوم
🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤•••
سر لجبازی هام مدرسه نرفتم و ترک تحصیل کردم. یه سالی از درس و مدرسه عقب موندم، بعد از اون یه سال پدرم منو تو مدرسه بزرگسالان ثبت نام کرد.
👌سن های دانش آموزای کلاس ما زیاد باهم فاصله نداشت تقریبا ۱۷-۲۵بودیم. همه جور تیپ تو بچه ها بود.
🔺روز اول که رفتم مدرسه دیدم تو کلاسمون یه دختر خیلی محجبه هست، پیش خودم گفتم ترلان این دختره جون میده برای اذیت کردن.
👤دبیر زیست وارد کلاس شد، اسمها رو که خوند فهمیدم اسمش فاطمه سادات است فامیلیشم حسینی، اسم منو که خوند تا گفت حنانه محکم کوبیدم رو میز گفتم اسم من ترلانه فهمیدید.
🍃فاطمه سادات از پشت بازومو کشید گفت زشته حنانه خانم چه خبرته دختر معلم عزت و احترام داره، برگشتم سمتش و گفتم تو چی میگی دختره ی امل!!!
فاطمه سادات متعجب شده بود و من خیلی عصبانی بودم...
هیچ وقت فکرشم نمیکردم این دختر بزرگترین تغییر در زندگیم انجام بده. بعد چندروز از بچه ها شنیدم فاطمه سادات ۲۱سالشه متاهله و یه دختر یک ساله داره، همسرشم طلبه اس و بخاطر دخترش یکی دوسالی ترک تحصیل کرده.
🔸سر کلاس بودیم دبیر جبر و احتمالات فاطمه سادات را صدا کرد پای تخته منم از قصد براش زیر پای انداختم، نزدیک بود سرش بشکنه که سریع خودشو جمع کرد
🙃چقدر اذیتش میکردم طفلک را اما اون شدیدا صبور بود. یه بار تو حیاط مدرسه نشسته بودم که اومد پیشم نشست...
ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت سوم
🙃چقدر اذیتش میکردم طفلک را اما اون شدیدا صبور بود. یه بار تو حیاط مدرسه نشسته بودم که اومد پیشم نشست...
فاطمه سادات : حنانه
- میشه این اسم به من نگی
فاطمه سادات : باشه اما اگه معنیش بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-میشه دست از سر من برداری
فاطمه سادات : ترلان محرمه ماه امام حسین (ع)
⚠️-حسین کیه؟
فاطمه سادات : میشه بیای با ما بریم جنوب ؟
-فاطمه میشه با من همکلام نشی 😡
من از آدمای هم تیپ و هم قیافه تو اصلا خوشم نمیاد
فاطمه : اما من از تو خیلی خوشم میاد
دوست دارم باهم دوست باشیم
-وای دست از سرم بردار عجب گیری کردما
👌چندماه از مدرسه رفتنمون میگذشت شاید پنجم اسفند بود، فاطمه سادات وارد کلاس شد بلند گفت :
☺️بچه ها پایگاه ما ۷فروردین میبره جنوب هرکسی خواست تشریف بیاره اسم بنویسه
🍃خیلی از بچه ها رفتن اسم نوشتن، منم یه اکیپ ۱۵نفره جمع کردم رفتم پایگاه که اسم بنویسیم برای جنوب
اما...
ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت چهارم
🔰مسئول ثبت نام گفت شمارو ثبت نمیکنم. مسئول ثبت نام یه آقا بود.
😡-چراااا جناب اخوی
+خواهرمن چه خبرته پایگاه گذاشتی سرت آخه؟؟
-ببین جناب برادر یا مارو ثبت نام میکنی یا این پایگاه را رو سرت خراب میکنم.
-یعنی چی خواهرم مودب باشید
-ببین جناب برادر خود دانی باید ما رو ثبت نام کنی.
+ای بابا عجب گیری کردیم
👤شوهر فاطمه سادات وارد پایگاه شد گفت : آقای کتابی ثبت نامشون کنید همشون رو بامسئولیت من ثبت نام کن.
🔸بعد رو به من گفت : خانم معروفی ۷ فروردین ساعت ۵ صبح پیش امامزاده صالح باشید.
😏با لحن مسخره ای گفتم: ۵ صبح مگه چه خبره میخوایم بریم کله پاچه ای اصلا امامزاده صالح کدوم دره ایه؟
🔸اون آقای مسئول ثبت نام که فهمیدم فامیلش کتابیه با عصبانیت پاشد گفت :
😡خانم محترم بفهم چی میگین؛ الله اکبر
سید محسن (شوهرفاطمه) : علی جان آرام برادر من. خانم معروفی آدرس را خانم حسینی بهتون میدن ۷ فروردین منتظرتون هستیم. یاعلی
😁-ههه ههه یاعلی
😔😔اون روز تو پایگاه کسانی و جایی را مسخره کردم که یکسال بعد مامن آرامشم بودن...
ادامه دارد...
📣تمام روایت #واقعی هستند فقط اسامی مستعار👌
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت پنجم
🙃تا ۷ فرودین ۸۷ بازم من رفتم عشق حال دبی، البته این بار کیشم رفتم. بالاخره ۶ فروردین شد. سال ۸۷ آغاز اتفاقات عجیب غریب تو زندگیم شد...
🚌سوار اتوبوس شدیم ما ۱۵ نفر قر و قاطی هم بدون توجه و رعایت محرم و نامحرم پیش هم نشستیم 😞
اتوبوس برای بسیج محلات بود ولی اکثر مسافران بچه مذهبی بودن. نزدیکای لرستان یکی از پسرا بلند شدن آب بخوره منم پشتش بلند شدم آب یخو ریختم تو پیراهنش 🙈 بنده خدا یخ زد.
🍃یه جای دیگه یکی از دخترای محجبه بلندشد از باکسای بالای سر سرنشین ها چیزی برداره و برای مامانش چای بریزه من براش زیرپای انداختم طفلک چای ریخت رو دستش. پدرش بلندشد بیاد سمتم اما دختره نذاشت.
👌یه جا که وقت نماز بود همه بیدار شدن نماز بخونن؛ من شروع کردم به مسخره کردنشون که برای کسی که نیست وجود خارجی نداره خم و راست میشید؟!
بدبختا در برابر تیکه های من جیکشونم درنمیاد تا بالاخره رسیدیم اهواز و مارو بردن...
ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت ششم
ما رو بردن یه مدرسه. من شروع کردم به داد و بیداد که منو چرا آوردید اینجا؟ من این همه پول ندادم که منو بیارید مدرسه 😡
آقای حسینی : خانم معروفی خواهر من چه خبرتونه؟ چه مشکلی پیش اومده خواهر من؟
-جناب اخوی ببین من این همه پول ندادم بیام مدرسه بخوابم
+خواهرمن شما مهمون شهدا هستید به والله محل اسکان همه کاروان راهیان نور مدارس هستن.
😏-شهید؟؟ جدیدا اسم مرده شده شهید، مسخره کردید خودتونو.
به چشم خودم دیدم اشک تو چشمای آقای حسینی جمع شد و با بغض گفت :
😭از حرفاتون پشیمون میشید به زودی...
🍃اونشب ما ۱۵ نفر باهم رفتیم تو یه کلاس، بازم غرق گناه بودیم غافل از اینکه فردا چه خواهد شد. اتفاقی که کل زندگی ما ۱۵ نفر تغییر میده
☀️فردا ۵ صبح آماده حرکت به سمت اروند رود شدیم و راه افتادیم....
ادامه دارد...
✅اسم های موجود در این مجموعه مستعار است.اما روایت واقعی هست..
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️