تلاوت استاد پرهیزگار بهمراه ترجمه صوتی
918.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انعام✨
#قرائت_صفحه_صدوسی_وهفتم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#انفاق_به_سبک_شهدا.... 🔹ابراهیم #معلم_عربے یکے از مدارس محروم تهران شده بود، اما تدریس عربے ابراهیم
💠 برشی از کتاب #خدای_خوب_ابراهیم:
🌸 تو اوج درگیری و عملیات بودیم. شرایط خیلی سخت و روحیه نیروهای ما خراب بود. از همه طرف به سمت ما شلیک میشد. دشمن حلقه محاصره را کامل کرد. در این شرایط ابراهیم روی بلندی رفت و با صدای بلند فریاد زد: الله اکبر... اشهد ان لا اله الا الله...
🌸 وقتی اذان و نام خدا به گوش ما خورد چنان آرامش پیدا کردیم که گویی هیچ خبری نیست! دشمن هم با شنیدن نوای ملکوتی ابراهیم عقب نشینی کرد. وقتی ابراهیم پایین آمد، یکی از رفقا بهش گفت: خیلی عالی بود. با صدای شما آرامش پیدا کردیم.
🌸ابراهیم یادآور شد که: من نبودم. این یاد خدا بود که آرامش ایجاد کرد:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
آگاه باش که تنها با یاد خدا دلها آرام و مطمئن میگردد. (رعد/۲۸)
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مدیر بانکی که از خونه میلیاردی چشم پوشید و عازم سوریه شد ... #شهید_حمید_مختاربند🌷 #شهید_مدافع_حرم
✳️ #مستاجرداری شهید مختاربند
🔹من حدود دو سال #مستاجر شهید مختاربند بودم.
روز اول كه با ايشان براي مبلغ كرايه صحبت كردم با من شرط گذاشت و گفت: شيخ شرط من این است که اجاره منزل بايد اول ماه آماده باشد. ما شرط ايشان را قبول كرديم.
🔸اما بعضي مواقع با خودم فكر ميكردم آقاي مختاربند كه #مسجد چهارده معصوم را مي سازد و از بچههای جبهه و جنگ است چرا اينقدر اصرار دارد كه حتما اول ماه بايد پول آماده باشد، براي من تعجب آور بود.
🔹حدود دو سالي ما نشستيم بعد از دو سال جايي را پيدا كرديم و آمديم اثاثيه را بار كرديم.
هنگام خداحافظی مرا صدا زد و يك پاكت به دستم داد.
تعجب كردم گفتم اين چيست؟ گفت #هديه اي براي خانواده است.
🔸پاكت را باز كردم و ديدم تمام كرايه اين دو سال را جمع كرده و همه را به من برگردانده از طرفي معما برايم حل شد و از طرفي خوشحال شدم كه تمام پولها به من برگردانده شد، بله خداوند ميداند توفيق #شهادت را به چه كسي عطا كند.
#شهید_حمید_مختاربند🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ولادت: 15آذر1370 شهادت: 21فروردین95 بازگشت پیکر: ایام عیدغدیرسال1397 🔰روایتی از رشادت مدافع حرم
#شــهیدان
هوایی دگـر داشتند
ز #غیـرت
دلی شـعله ور💓 داشتند
#شهیدان
که دل♥️ را به دریـا زدند
عجـب پشت پایی
به دنیـ🌏ـا زدند
#شهید_سیدسجاد_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 148 #ولایت 7 #استاد_پناهیان 🔻 آخرین نقطۀ عرفان 💖✨ بحث ولایت یه بحث فوق العاده #
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 149
#ولایت 8
#استاد_پناهیان 🔻
شرط قبولی اعمال
✅ نماز عبادتی هست که اگه قبول بشه سایر اعمال هم قبول میشه و اگه قبول نشه سایر اعمال هم قبول نمیشه.
✔️ اما جالبه که اگه کسی #ولایت نداشته باشه، همون نمازش هم قبول نخواهد شد...🚫
🌺 امام محمد باقر (ع) میفرماید:
«اسلام بر ۵ چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و هیچکدام اهمیت ولایت را ندارند؛
بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ»
📚 اصول کافی / ج ۲ ، ص ۱۸
⭕️ اگه کسی ولایت نداشته باشه، نمازش هیچ ارزشی نداره،
👈 چون طبق هوای نفسش عبادت کرده....
🔴 واقعاً چه فایده ای داره که انسان نماز بخونه و عبادت کنه اما #خودپرستی خودش رو هم حفظ کنه!😒
💢 در روایات هست که ابلیس، ۶۰۰۰ سال عبادت مقبول داشت و به جایی رسیده بود که با خدا حرف میزد
و خدا هم با او حرف میزد،
اما وقتی که به #ولیّ_خدا سجده نکرد⚠️
🌷 خدا به او فرمود: تو اصلاً ایمان نداری!
🔷 خدایا چرا ایمانش رو انکار میکنی؟ خب بگو شیطان این راه رو تا آخر نرفته! 🙄
🔸اما خداوند متعال می فرماید: ابلیس اصلاً از اول نیامده است......
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_58152654.mp3
4.77M
⏯پادكست
🎧با موضوع #سبک_زندگی_منتظران
6⃣
🎤استاد #ملایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مرتضی حسینپور شلمانی معروف به #حسین_قمی 🎊زاده ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ گیلان شهر شلمان 🌷شهادت ۱۶ مرداد ۱
⭕️حسین چند #خصوصیت بارز داشت، یکی اش توجهش به #بیت_المال بود؛ هر چند که چندان از بیت المال استفاده نکرده بود❌ مثلا وسیله ای خراب می شد، با پول خودش تعمیر می کرد
⭕️یعنی مخارجی که بر عهده ی
#سازمان است، تا حدی که می توانست از جیب خودش💰 می گذاشت! یادم می آید برای دیدن حسین به منطقه ی خانات #حلب رفته بودم، غرق کار با رایانه💻 و مرتب کردن نقشه های منطقه بود.
⭕️حسین چند ماه قبل، در منطقه ی پیجی #عراق زخمی شده بود؛ با تعجب دیدم همان شلواری👖 را که باهاش زخمی شده بود، رُفو کرده و دوباره به تن کرده بود!
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#شهید_مدافع_حرم
#فرمانده_شهید_حججی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 📖دوست ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
📖خانه پدری ایوب بودیم که برای #اولین_بار از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود😴 نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم😰 صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم.
📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد❌ برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا #همه_زندگیم شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است.
📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن
ایوب شروع شد✅ حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، #خیر است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید.
📖 #موج که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد🚫
📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال😓 روی زمین می افتاد. انگشت های #خونینم را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام😌 میگرفت.
📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. #ایوب خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم❌ حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر #دوست داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب"
📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند😄
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh