eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌ #رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 6⃣1⃣ 📚📖دوربین رو برداشتم و اومدم لب خط. سنگرهای عراقی رو زیر نظر گرفتم،ن
📚 📖قسمت 7⃣1⃣ 📚📖خاطره ی دیگه ای که از حسین دارم مربوط میشه به عملیات والفجر چهار.اون زمان در نقطه ای به نام کوه سلطان مستقر بودیم ،محور شناسایی هم تپه ی شهدا بود. ✅اونجا غالب شناسایی ها رو حسین به تنهایی انجام می داد.لاغر اندام و سبک بود.فرز و سریع.هوش و ذکاوتش هم که جای خود داشت. ✅به خاطر دید مستقیم دشمن روی منطقه مجبور بود که شبها راه بیفتد.صبح زود می رسید پای تپه شهدا تا شب صبر می کرد و بعد می رفت میون عراقی‌ها. ✅یک شب که تازه از راه رسیده بود دور هم جمع شدیم و نشستیم به صحبت،گفتیم حسین تو که این همه میری جلو یه بار برای ما تعریف کن چه کار می کنی و چه اتفاقاتی می افته. ✅جمع خودمونی بود وحسین راحت می تونست حرف بزنه.لبخندی زد و گفت:اتفاقا همین پریشب یک اتفاق جالب افتاد.رفته بودم روی تپه ی شهدا و توی سنگر عراقی‌ها رو می گشتم که یه مرتبه منو دیدن. 🔴من هم سریع فرار کردم.اونا دنبالم افتادن.من تا جایی که می تونستم با سرعت از تپه پایین اومدم.نرسیده به میدون مین چشمم به شکاف کوچکی افتاد که گوشه ی تپه تراشیده شده بود. 🔴فورا داخل اون رفتم جا برا نشستن نبود به ناچار ایستادم،خیلی خسته بودم،دائم چرتم می گرفت.چند بار در همون لحظه حالت خوابم برد.دوباره بیدار شدم. ‼️عراقی‌ها از تپه پایین اومدن و شروع به جستجو کردن.اول فکر کردن توی میدان مین باشم،به همین خاطر اونجا رو به رگبار بستن، حدود یکی دوساعت تیر اندازی می کردن،بعد اومدن و پشت میدان مین رو گشتن. ✨من همانطور ایستاده مشغول ذکر گفتن بودم. ✔️به روایت از حمید شفیعی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📚 📖قسمت 8⃣1⃣ 📚📖عراقی‌ها همه جا رو گشتن،اما اصلا متوجه شکاف نشدن.من هم خوابم می برد و بیدار می شدم و ذکر می گفتم. ⁉️به حسین گفتم:توی اون شرایط چطور خوابت می برد؟-گفت:اتفاقا بد نبود یه چرتی زدیم و خستگیمون هم در رفت.-گفتم:این اتفاقات تو روحیه ات تأثیری نگذاشته بود،نترسیده بودی. ✅با خنده گفت:اصلا،خیلی با صفا بود.کیف کردم.جای توهم خالی بود.-گفتم:خب بعد چی شد؟-گفت:هیچی عراقی‌ها خوب که همه جا رو گشتن و خسته شدن نا امید و دست از پا درازتر رفتن تو سنگراشون منم یه سرو گوشی آب دادم و وقتی مطمئن شدم که دیگه خبری نیست از شکاف بیرون اومدم. ✅میدان مین رو رد کردم و به خط خودمون برگشتم.وقتی خاطره ی حسین تمام شد همه بچه‌ها نفس راحتی کشیدن.این اولین بار نبود که حسین در چنین شرایط خطرناکی گیر می افتاد. ✨شجاعت وشهامت او برای همه جا افتاده بود. شاید یکی از دلایلی که بچه‌ها اصرار می کردن تا او از خاطراتش و از اتفاقاتی که موقع شناسایی براش اتفاق افتاده تعریف کنه،همین شجاعت او بود. ✨می دونستن او به خاطر روحیه ی بالایی که داره همیشه تا مرز خطر و گاهی حتی آنسوی مرز خطر هم پیش می رود و قطعا خاطرات جالبی می تونه داشته باشه. ✔️به روایت از حمید شفیعی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_28782842.mp3
13.99M
🎧🎧🎧 دوست شهیـــد من😍 خنده نکن، دلا رو دیوونه نکــن⭕️☺️ 🎤 به یاد دوست گوش جان دهید |🎧😌✋| 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
به مهتاب🌝 نگاه کن به ستاره و و اطلسی و رقص پروانه🦋 به روی شانه های بنگر که از راه رسیده تا من دوباره عاشقت شوم♥️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ حرفِ دل♥️ را باید با گفت این روزها را جُز "تو" محرم راز می‌دانند😔 ای تویی که با گره گشایی میکنی 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عاشقمـ♥️ عاشقِ ستاره ی ... عاشقِ ابرهای ☁️سرگردان عاشقِ روزهای عاشقِ هرچه "نامِ توست" بر آن هیچ بارانی🌧 رد پای را از کوچه باغ خاطراتمان💭 نخواهد شست 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - حجت الاسلام عالی - تکبر و اخلاق بد.mp3
2.51M
♨️تکبر و اخلاق بد بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش👹 در عراق، همرزم شهید هادی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر⁉️ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." 🔹آن روز توانستم به سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس📸 بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش بخوری." 🔸هادی مرا پیش برد و به‌ عنوان یک مدافع حرم هم‌ محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد😍 آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از لقمه گرفتم. 🔹هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش👥 بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت👌 ✍به روایت همرزم شهید 📎محافظ رشید حاج 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
محفلی برای عرض تبریک به بمناسبت میلاد (سلام الله علیها) 🔹میزبان:جمعی ازمادران وهمسران شهدای دفاع مقدس ودفاع ازحرم اهل بیت به همراه هدیه ای خاص که مطمئنیم خوشحالشون میکنه 💺سخنران:حجت الاسلام قاسم سوری 🎤مداح:کربلایی سیدامیراحمدنیا 📆زمان: شنبه(۲۶بهمن)همزمان بانمازمغرب وعشاء 🚪مکان: ؛قاسم آباد استادیوسفی۲۴مسجدالمنتظر(عج) باحضورخواهران وبرادران 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا