eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
«شهید مرتضی حسین‌پور» معروف به «حسین قمی» متولد سال 64 بود. او سال 83 وارد شد. و در سال 92 با شروع فتنه در وارد منطقه شد. سال 93 با ورود داعش به عراق، مرتضی به اعزام شد. جزو افرادی بود که با در پدافند بغداد- سامرا مشارکت داشت. نبوغ و مجاهدت‌های او به گونه‌ای بود که فرماندهان به او لقب زمان را دادند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
«شهید مرتضی حسین‌پور» معروف به «حسین قمی» متولد سال 64 بود. او سال 83 وارد #سپاه شد. و در سال 92 ب
7⃣2⃣3⃣ 🌷 🌷 💠جای پدرش بودم ولی عین برادرم دوستش داشتم/نشانه‌ای از در چهره‌اش نبود📛 🔸صدای بیسیمشان📞 را داشتم. سنگین بود ولی حسین خیلی و آروم پشت بیسیم حرف می‌زد. تا اینکه دیگر صدایش نیامد🔇... 🔹«حسین حسین! حامد!.... حسین حسین حامد...حسین حسین حامد...حسین جواب بده...حسین حسین حامد...» صدای را داشتم ولی دیگر حسین جواب نمی‌داد. 🔸 هر جوری بود خودش را کشانده بود عقب. 💥تیر خورده بود ولی خدا روشکر . خیلی خوشحال بودیم😃. 🔹خودم را رساندم بالا سرش. نمی‌دانم چرا ولی همین یکی دو ساعتی⏱ که از او بی‌خبر بودم، بدجور شده بودم و البته نگران. با اینکه جای پدرش بودم ولی عین برادرم داشتم. 🔸خود از آن ماجرا برایمان حرف زد. حسین می‌گفت: «شروع کردن آتیش سنگین ریختن💥. بچه‌ها رو پخش کردم تو موضع‌هاشون. 🔹چند تا جهنمی آخری رو که زدن انگار بود. جلوی خاکریزا مون رو زدن و باد 🌬هم سمت ما بود. کل منطقه رو دود گرفت. 🔸 رفتم روی خاکریز، یه صداهایی 👂میومد مثل صدای یا چیزی شبیه اون. چشم چشم👀 رو نمی‌دید. یهو دیدم از کنار صورتم رد شد😱. 🔹خودم رو کردم زمین تا از روم رد نشه⛔️. تانک از خاکریز رد شده بود اومده بود داخل. درگیری سنگین و نفر به نفر شد. خیلی و مجروح دادیم. 🔸 بدجور گیر افتادیم. تیر خورد به . باتری 🔋بیسیمم تموم شده بود. صبر کردم هوا یه کم تاریک بشه🌘، تو گرگ و میش هوا خودم رو کشوندم . 🔹 چند تا مجروح و شهید🌷 رو هم با خودم کشیدم عقب. رسیدم به ؛ کنار جنازه یکی از شهدا بیسیمش📞 افتاده بود. برداشتم و گرفتم. خودمو انداختم تو کانال و کشیدم عقب.» 🔸انگار داشت فیلم🎞 تعریف می‌کرد. نشانه‌ای از ترس در چهره‌اش نبود🚫. دفعه اولش نبود که در می‌افتاد و حتی مجروح می‌شد. ولی خیلی آرام و خونسرد بود. 🔹 باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند💭 و نیروهاش را در شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهایش هم راحت‌تر می‌جنگند👌. خیلی آرام و شجاع بود😊. راوی:همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی از #شهید_مرتضی_حسین_پور🌷 شهید حسین‌پور یکی از بزرگترین #فرماندهان اطلاعات عملیات بودند. این شهید والامقام یکبار درعملیات آزاد سازی بیجی به درجه #جانبازی نائل شده بودند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از M A
هیئت محبان جوادالائمه (علیه السلام) بمناسبت شهادت ابن الرضا(علیه السلام)برگزارمی کند :شنبه( ۲۰مرداد )ساعت۲۰:۴۵ :مشهد، حجاب۲۱ ، بیت شهیدنظرزاده (علامت پرچم) کانال شهیدنظرزاده 👇👇👇👇👇👇👇👇 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (10) 💠عراقی ها داشتند کنار جنازه پاکش می رقصیدند 🔸خیلی با هم دوست بودیم. گفتند
🌷 ☜ (11) 💠ما را هم ببريد.... 🔸شیرین ترین خاطره ام، بود در سال 1370. می خواهم هدیه ای 🎁باشد برای روز قیامتم. توی گروه بودم. می رفتیم برای پیدا کردن شهدای زمان جنگ. چون با مناطق آشنا بودم 1350 شهید🌷 را با دست درآوردم. 🔹یک روز رفتیم به قله 1450. منطقه ای مالِ چهار. آنجا حدود چهل شهید🕊 پیدا کردیم. براى تفحص، جای شهدا را از ها می گرفتیم که بعد از جنگ کویت آزاد شده بودند. آنها می دانستند کجا شهید افتاده است. گفتند آنجا یک سنگر منهدم💥 شده و هست. 🔸با یکی از دوستان رفتیم که تمام نقاط را می شناخت. والفجر چهار، والفجر ده و نه. بیت المقدس پنج و ماووت. همه عملیات ها و نقاط شان را خوب می شناخت👌. قبل از انقلاب هم بود و خاک عراق را خوب می شناخت. باهم رفتیم و پیدا کردیم. 🔹....آن شب خواب دیدم😴 دو نفر قله سنگی را نشانم دادند و گفتند: شهدا را که برده اید ما جا مانده ایم🙁. ما را هم ببرید. بیدار شدم. صبح☀️ با بچه ها رفتیم آن موقعیت را پیدا کردیم. آن کوه سنگی🏔 را پیدا کردیم و زیر سنگ ها بیرون بود و دو شهید🌷 را آنجا پیدا کردیم. 🔸هر روز شهید پیدا می کردیم تا اینکه پایم رفت روی . شهدای ما جایی جا مانده بودند که عراق آنجا را از ما گرفته بود. و ما دیگر نمی توانستیم حین جنگ بچه ها را از آنجا خارج کنیم😔. بعضی ارتفاعات ده بار دست به دست می شد. بچه هایی که شهید🕊 می شدند، ها خاک می ریختند رویشان و.... راوى: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اگر کسی از #تجملات و خرید وسیله گرانقیمت با آب و تاب صحبت می‌کرد، حسن این #شعر را برایش می‌خواند: تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت #خبرنگار_شهید_حسن_مصطفوی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
عادت ڪردیم #جنگ رو با جدا شدن لیلی و مجنون‌های #هالیوود ببینیم ... 📸 عجب تصویر #محشری! این میزان خم شدن پسر و تا اون حد بلند شدن پای مادر برای رسیدن به #معشوق ، چطور میشه این #زیبایی رو توصیف ڪرد ؟ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا📝 #ترکشي به سينه اش نشسته بود برده بودنش برای اخرين عمل #جراحي،قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن بمان!🍃🌺 بعد از عمل مرخصت مي کنن اينجوري #خطرناکه گفت: وقتي #اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...♥️  #خلبان_شهید_احمد_کشوری🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ریحانهــ🌸 چادرم😇 گر چه شهیــــ🌷ــــدم نمی کند😔 ولــ😌☝️ــی همنشین شـــ🌷ـــهدا می کند مرا😍 #عاشــــق_چـــادرمـــم♥️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨یک : خودم ، دختران مدرسه را هم محجبه کردم، اما دختر خودم ... اشکال کار کجاست؟! ‌ 🎥 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣2⃣3⃣ 🌷 💠نگاه شماتت بار پرستارها! 🔰در یکی از که گردان رزمندگان شرکت داشت زخمی شدم. فک و صورتم جراحت برداشته بود و قادر به صحبت کردن نبودم😷. 🔰 از طرفی چون سبزه و هیکل درشتی داشتم؛ پرسنل بیمارستان🏥 صحرایی تصور می کردند اسیر هستم و درست و حسابی تحویلم نمی گرفتند🙁! 🔰بعضی از چنان نگاه شماتت باری به من می کردند که نفس در سینه ام حبس می شد😥. خلاصه از این وضع به تنگ آمده بودم دست آخر با اشاره زیاد قلم و کاغذی📝 برایم آوردند با عجله نوشتم؛ به پیر به پیغمبر من اهل استان هرمزگان و جمعی فلان گردان هستم !! راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh