eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
نوبتــِ #خون، ڪہ مےرسد دنیا و روزگار، #پاپَس مےڪشند بہ سخن گفتن از #دلدادگے نیازے نیستـــ #سڪوت س
8⃣3⃣3⃣ 🌷 🔸یازدهم مرداد ماه بود که بعد از خوردن ، نزدیک‌های صبح به او خبر دادند تعدادی از نیروها در کمین ،گرفتار شده و تعدادی مجروح و یک نفر هم شهید🌷 شده است... 🔹برای کمک و برگردوندن مجروحین و ، به همراه فرمانده به منطقه رفتند و در آنجا بعد از درگیری ، از ناحیه سینه و پهلو با قناسه مجروح💥 می شود. 🔸رضا از شدت داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینه‌اش بود، آسمونی🕊 می شود... 🔹به خانواده‌اش گفته بود «من نمیشم⛔️، پیکرم برمیگرده و به نزد شما میام» 🔸اری! در یازده مرداد سال ۹۲ همزمان با با زبون روزه به آرزوی همیشگےاش🕊 رسید... مزارش در است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
جاده🛣 زندگی ام! #بدجور به پیچ و خم افتاده!! 😔 دلمــ❤️ محتاجِ نیم نگاهی از شماست. #ای_شهید اجابت ک
1⃣5⃣6⃣ 🌷 💢ماه رمضان سال ۷۷ هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده بود🚫 براے بلند شدیم اما مصطفے را بیدار نڪردم. 💢خودش موقع بیدار شد، وقتي دید اذان مے گویند .بغض ڪرد😢 و با ناراحتے گفت: « منو بیدار نڪردید⁉️» 💢دستے روے موهایش ڪشیدم و گفتم: «عزیزم شما هنوز به نرسیدے » ‌اخم هایش را درهم ڪشید😠 و با دلخورےگفت: 💢«از این بہ بعد هر ڪسے بہ سن تڪلیف رسیده بره نون بخره🍞، ها رو بذاره دم در،من و هنور بہ سن تڪلیف نرسیدم 😒»  💢ناگفتہ نماند ڪہ آن روز، بدون سحرے گرفت، براے من هم درس شد ڪہ تمام ماه رمضان براے بیدارش ڪنم☺️ . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ #آستين‌ بالا بزنيم‌. گفت‌: باشه‌☺️ فكر نمي‌كرديم‌🗯 بگذ
7⃣5⃣8⃣ 🌷 🔸خيلي عصباني بود. بود و مسئول آشپزخانه🍜 كرده بودندش. ماه رمضان🌙 آمده بود و او گفته بود هر كس بخواهد بگيرد، سحري به‌ش مي‌رساند✅ ولي يك هفته نشده،‌ خبر دادن‌ها به گوش سرلشگر ناجي رسيده بود. 🔹او هم سر ضرب خودش را رسانده بود😐 و داده همه‌ي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب🚰 به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به !»😒 🔸و حالا ابراهيم بعد از 24 ساعت⏰ بازداشت برگشته بود . ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند✨ و با موزاييك‌ها را برق انداختند👌 و منتظر شدند. 🔹براي بار خدا خدا مي‌كردند سرلشگر ناجي سر برسد. در درگاه آشپزخانه ايستاد👤 نگاه مشكوكي👀 به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان🏥 كشيد. پاي سرلشگر بود و مي‌بايست چند صباحي تو بيمارستان بماند😄 تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ مهــــدی جــــان💖 کاش ‌در این #رمضان لایق دیدار شوم #سحری با نظر لطف تو بیدار شوم😍 کاش منت بگذاری به سرم #مهدی_جان تا که #همسفره تو لحظه‌ی افطار شوم #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خداحافظ ماه رسول الله 😭😭 💢صدای قدم‌های ماهِ خوبی‌ها🌙 دل خاکی‌ام را آگاه ساخته است که لحظه‌ی وداع نزدیک است... 😔 لحظه‌ی وداع با ، با شعبان، و من در آخرین لحظه های این ماه به نشسته‌ام "و اسمَع دُعائی اِذا دَعَوتُک" را فریاد می‌زنم تاپس از آن "و اسمَع نِدائی اِذا دَعَوتُک" را با ناله و زاری هجی کنم. و اینک رمضان🌙 است، ماه ِخدایی که قلبم حرم اوست💖 💢ماه بی‌نیاز مطلق، . و من در این ماه مهمانم. دلم برای واژه واژه‌ی کتاب خدا تنگ است💔 و من می‌خوانم؛ "الف لام میم"، عشق من در دستان تو، ای من. 💢"ذلک العشقِ" من، "لاریب فیه"، ای خدای عاشقی‌ام♥️ من در آغوش مُهر دلدادگی‌ام. و باران "انتَ ربُّ العظیم" را برای تو، ای بی‌مثال داد می‌زند.😭 💫❣✨❣💫❣✨❣💫 💢صبح دلدادگی‌ام را با آهنگ دل نواز "الّلهم اِنی اَسئَلُک مِن بَهائِک" و عطر که با صلوات‌های مادر عجین گشته است و شبنم برمژگانم آغاز می‌کنم تا با صدای "فَاَجِبنی یا الله" دو رکعت نماز عاشقی📿 به جا آورم و دلِ خاکیِ بی‌پناهم را در پناه "یس والقرآن الحکیم" پناه دهم که تنها مأمن من هستی ای خدای دیدگانم 💢و من، زیر چتر ، از باران غم، که در این زندان، بر سر و رویم می‌بارد ایمن شوم. من، روزه‌دار عاشقی‌ام. تشنه‌ی دیدار توأم😢 نگاهم کن تا سیراب شوم. نگاهم را پذیرا باش🙏 که هر چه سفیر تو، قرآن را می‌نگرم سیر نمی‌شوم. از شما عزیزان🤲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌴 ماه رمضـ🌙ـان سال ۶۶ بود ... 🍂در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی كه در پادگان نبی اكرم ﷺ حضور داشتند در حال آماده باش برای بودند. هوا بارانی🌧 بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوریکه راه رفتن بسيار بود 🍂و با هر گامی گِل‌های زيادتری به می‌چسبيد و ما هر روز صبـح وقتی از خواب بيدار می‌شديم متوجه می‌شديم کليه‌ ظروف غذای شسته شده است🍽 اطراف چادرهـا تميز شده و حتی صحرايی کاملا پاکيزه است !! 🍂اين موضوع همه را به تعجب وا می‌داشت😟 که چه کسی اين کارها را انجام می‌دهد ؟! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به انجام می‌دهد! 🍂بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز📿 كہ همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و بہ انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كہ بچه های گردان شناسايی شد. وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاك پای رزمندگان اسلام هستم♥️ ✍ راوی: عبدالرضا همتی 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣ 🕊ارزوی رخِ تـ✨ـو گرفته ز دو چشم 🕊قدر یک لحظه 🕊طلوعت ما را بس با نام جهادی سید ابراهیم 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh