🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃 رمضان یعنی ... میشود به #رنگِ خدا هم زندگی کرد... ما هم یه عملیات #رمضان داشتیم که همه #رنگ خدا
7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔸توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🔹وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت:
بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🔸دست زدیم ، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
🔹همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا
از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته دلتنگم !! دلتنگ یک نگاه آسمانیت ای شهید 🌹 دلتنگ وعده ی شفاعتت ....💞 🌹🕊شهادت نوش جانت رفیق
6⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهادت_با_لب_تشنہ
🌷به گوش من رسونده بودند که #سجاد لب تشنه در #تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش #خون می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت #آب بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞
🌷 و سجاد لحظات بعد به #شهادت 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی #غمگین شدم،😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب #تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند.😭
🌷 #خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش #آب 💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭😭 #حضرت_زهرا(س) بود
🌷 ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو #دستانش و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش #تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم
🌷 (منظورش این بود که بچه ات رو #سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این #خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من #سیراب شده است..😔
🗣راوی: مادر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻عنایت حضرت زهرا(س)
🔸توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🔹وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت:
بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🔸دست زدیم، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
🔹همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا
از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شجاعت شهید 💟مجید خیلی شجاع بود خیلی #مردونه جنگید برا حمایت از دین جانش❤️ را میداد. نترس و #شجاع
#تو فضای زندگی را معطّر🌸
و جان تشنگان را #سیراب کردی
نمی توان❌ گفت که #رفتی
می دانم که #هستی
جریان داری در زندگی مان❤️
گرچه دلتنگت💔 می شویم
💥اما می دانیم که در کنارمان هستی👥
ای #مرد_پرواز🕊
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃 رمضان یعنی ... میشود به #رنگِ خدا هم زندگی کرد... ما هم یه عملیات #رمضان داشتیم که همه #رنگ خدا
3⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔸توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🔹وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت:
بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🔸دست زدیم ، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
🔹همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا
از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃 رمضان یعنی ... میشود به #رنگِ خدا هم زندگی کرد... ما هم یه عملیات #رمضان داشتیم که همه #رنگ خدا
🔸توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم. ۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود، همه بی حال و خسته خوابمون برد.وقتی بیدار شدیم، شهید فایده گفت:
🔹بچه ها من خواب #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) رو دیدم. حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی🌷 رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🔸دست زدیم، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند. همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا. از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته دلتنگمـ💔 دلتنگ یک نگاه آسمانیت #ای_شهید دلتنگ وعده ی شفاعتت 🤲 #شهادت نوش جانت رفیق امّـا
0⃣5⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 #شهادت_با_لب_تشنه
🔰به گوش من رسونده بودند که #سجاد لب تشنه در #تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش #خون می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت #آب بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞
🔰و سجاد لحظات بعد به #شهادت 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی #غمگین شدم😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب #تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند😭
🔰 #خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه، سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش #آب💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭 #حضرت_زهرا (س) بود
🔰ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو #دستانش و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش #تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم
🔰(منظورش این بود که بچه ات رو #سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این #خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من #سیراب شده است..😔
راوی: مادر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣3⃣#قسمت_سی_وچهارم 💢این #فریاد، دل💗 ابن سعد را مى لرز
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
5⃣3⃣#قسمت_سی_پنجم
🏴پرتودوازهم🏴
💢خودت را #فقط_به_خدا بسپار و از او کمک بخواه... خودت را در آغوش گرم خدا گم کن و از خدا #سیراب شو،
#اشباع شو، #سرریز شو.
آنچنان که بتوانى دست زیر پیکر پاره پاره حسین بگیرى... و او را از زمین بلند کنى و به خدا بگویى :خدا! این قربانى را از آل محمد قبول کن!
🖤درست همان جا که گمان مى برى...
انتهاى وادى مصیبت است ، آغاز مصیبت تازه اى است ؛ سخت تر و #شکننده تر.
اکنون بناست جگرت را شرحه شرحه بر خاك گرم نینوا بگسترانى تا اسبها بى مهابا بر آن بتازند و جاى جاى سم ستوران بر آن نقش #استقامت بیندازد.
بناست بمانى و تمامت عمر را با همین جگر زخم خورده و چاك چاك سر کنى.
#ابن_سعد داوطلب مى طلبد براى اسب🐎 تازاندن بر #پیکر حسین . در میان این دهها هزار تن ، ده تن و دامان مادرشان ناپاك تر.
💢یکى #اسحق_بن_حیوة_حضرمى است ، یکى #اخنس_بن_مرثد، یکى #حکیم_بن_طفیل ،یکى#عمربن_صبیح_صیداوى ، یکى #رجاء_بن_منقذعبدى ،
دیگرى#صالح_بن_سلیم_بن_خیثمه_جعفى است دیگرى #واحظ_بن_ناعم و
دیگرى #صالح_بن_وهب_جعفى و
دیگرى #هانى_بن_ثبیت_حضرمى و دهمى #اسیدبن_مالک.
🖤کوه🏔 هم اگر باشى...
با دیدن این منظره ویرانگر از هم مى پاشى و #متلاشى مى شوى . اما تو کوه نیستى که کوه شاگرد کودن و مانده و درجا زده #مکتب توست.پس مى ایستى
#دندانهایت را به هم مى فشارى
و خودت را به خدا مى سپارى و فقط تلاش مى کنى که #نگاه_بچه ها را از
این واقعه بگردانى تا قالب تهى نکنند و جانشان را بر سر این حادثه نبازند.
💢 و #ذوالجناح چون همیشه چه محمل خوبى است . هرچند که خودش براى خودش #داغى است و نشان و یادگارى از داغى ، هرچند که بچه ها دوره اش کرده اند و همه #خبر از سوارش مى گیرند و چند و چون #شهادتش ؛ هرچند که #سکینه به یالش آویخته است و ملتمسانه مى پرسد:
_✨اى اسب باباى من ! پدرم را عاقبت آب دادند یا همچنان با لب تشنه شهیدش
کردند؟!
🖤هرچند که پر و بال 🦋خونین ذوالجناح ، خود دفتر #مصیبتى است که هزاران اندوه را تداعى مى کند،
اما همین قدر که نگاه بچه ها را از آنسوى میدان مى گرداند،... همین قدر که #ذهن و دلشان💓 را از اسبهاى🐎 دیگر که به کارى دیگر مشغولند، غافل مى کند، خود نعمت بزرگى است ، شکر کردنى و سپاس گزاردنى.#بخصوص که مویه بچه ها، کاسه صبر ذوالجناح را لبریز مى کند،
او را از جا مى جهاند و به سمت #مقر دشمن 🐲مى کشاند.
💢 و بچه ها از فاصله اى نه چندان دور #جسارت و #بى_باکى_ذوالجناح را مى بیند که یک تنه به صف دشمن مى زند و افراد لشکر ابن سعد را به خاك و خون مى کشد و فریاد #عجزآلود ابن سعد را بر سر سپاه خود مى شنوند که :
تا این اسب ، همه را به #کشتن نداده کارى بکنید.و بچه ها تا #چهل جنازه را مى شمرند که از زیر پاى ذوالجناح بیرون کشیده مى شود...
🖤و عاقبت تن #ذوالجناح را آکنده از تیرهاى دشمن مى بینند که در خود مچاله مى شود و در خون خود دست و پا مى زند و... #سرهایشان را به زیر مى اندازند تا جان دادن این آخرین یشان کاروان را نبینند.در آنسوى دیگر، سم اسبان ، #خون حسین را در وسعت بیابان ، تکثیر کرده اند و کار به انجام رسیده است اما #مصیبت ،
نه.درست همان جا که #گمان مى برى انتهاى وادى مصیبت است ،...
#ادامه_ادارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh