eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺 تو راوی از رشادتهای شهدا و مظلومیتش می گفت و مداح میخوند همه گریه میکردند ولی دیدیم افتاده روی خاک و داره زار میزنه... همونجا بچه ها ازش انداختند. شهیدی که در روز حسینی۹۴ در اثر اصابت از بالا، سر و دستانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم کرد... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺از این نسل تا آن نسل #اشتراکات زیاد است. تصویر سمت راست: #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 تصویر سمت چپ: #شهید
👆👆👆 🔹از آن نسل تا اين نسل، زياديست ولي هيچگاه امر همانند ديگر اموراتشان به شناسائی قوتها و ضعفها، فرصتها و تهديدهای ايران زمين نپرداخته اند. 🔸جوانانی كه چه در دوران و عشقِ دفاع مقدس و يا دفاع از حريم وحرم كاري نمودند، ... 🔹بگمانم هميشه در اين سرزمين بسيار است، بين مردان عمل و 🔸اين سرزمين هميشه رشادتها و حماسه هاي گمنام ترين خواهد بود... پ.ن: 👈تصوير سمت چپ «امیرحسین صاحب هنر» در روز اول فروردین ۱۳۴۶ متولد شد و در ۲۷ مرداد ۱۳۶۱ در منطقه «شرق بصره» و در مبارزه با نیروهای بعثی به رسید. 👈 سمت راست تصوير، مصطفی صدرزاده متولد سال ۱۳۶۵ در عملیات محرم و در حلب سوریه حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری در مهر ماه ۱۳۹۴ مصادف با حسینی شد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته دلتنگم !! دلتنگ یک نگاه آسمانیت ای شهید 🌹 دلتنگ وعده ی شفاعتت ....💞 🌹🕊شهادت نوش جانت رفیق
6⃣6⃣2⃣ 🌷 🌷به گوش من رسونده بودند که لب تشنه در حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞 🌷 و سجاد لحظات بعد به 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی شدم،😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب شهید شده و کاش بهش آب می دادند.😭 🌷 دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش 💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭😭 (س) بود 🌷 ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم 🌷 (منظورش این بود که بچه ات رو کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتی که این رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من شده است..‌😔 🗣راوی: مادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
با نام جهادی #سید_ابراهیم دو سال و نیم بعنوان مدافع حرم به سوریه رفت، ۸ بار #مجروح شده بود؛ ارادت خاصی به حضرت #ابوالفضل داشت وبالاخره در #تاسوعای محرم 94 درحلب_قراصی به شهادت رسید.🍃 #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣9⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷 شهیدمدافع حرم حسن قاسمی دانا🌹 💠هنوز وقتش نشده 🍃🌹تعریف میکرد تو حلب شبها با م
ابوعلي آنقدر به «سيدابراهيم»(شهيدمصطفي صدرزاده)وابسته بود كه بعداز #شهادت او در #تاسوعای 94 هر لحظه آرزوي شهادت🕊 مي‌كرد و مطمئن بود كه #سيدابراهيم به قول خود عمل مي‌كند و او را نيز پيش خود خواهد برد👌. وعده‌اي كه صدرزاده اينطور آن را به ابوعلي بيان داشته بود: «خواب ديدم كه هر دو در محضر اربابمان #ابي‌عبدالله(ع) هستيم».  #شهیدمصطفی_صدرزاده(سیدابراهیم) #شهید_مرتضی_عطایی(ابوعلـی) @shahidnazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_هادی_شجاع🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 💠زود برمی گردم 🔰وقتی داشتند می رفتند نگاهشان، بود؛ می خواستند یک حرفی بزنند ⚡️ولی می شدند و نمی گفتند، نمی دانم چه حرفی بود😔 🔰ساعت ۶ بعدازظهر🕧 مهرماه بود نزدیکی های اذان مغرب🌒 سعی می کردند با مرا از نگرانی در بیاورند، گفتند: یکی دو ماه می روم مأموریت و . 🔰در این چند روز تلفنی☎️ باهم صحبت کردیم در همین حد که از سلامتی همدیگر خبر بگیریم و صدای هم را بشنویم. زدم زیر گریه😭 و گفتم: شما را به خدا مواظب خودتان باشید و زود من دوستت دارم💞 آقاهادی هم گفتند: «من هم فاطمه جان! چشم زود بر می گردم خداحافظ👋» 🔰فرماندشون وقتی برای سر زدن به منزل ما آمد🏘 گفتند: « آقا هادی شما خیلی بودند، سعی می کردند توی خط مقدم باشند، می خواستیم سنگر را با برگ درخت زیتون🌳 استتار کنیم تا از تیررس به دور باشیم 🔰داوطلب می خواستیم پیش قدم شدند، مشغول استتار بودند که تیر خورد💥 به دست و ، شاخه درخت زیتون از دستشان افتاد و . بیست و هشتم📆 مهر شهید شدند🌷 پیکرشان یکم آبان ماه روز امام حسین (ع) از مصلای شهر چهاردانگه به سمت امامزاده عباس(ع)🕌 تشییع شد وقتی دیدمشان سالم بود و صورتشان نورانی✨ (وهب زمان) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_خاوری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰شهید محمدرضا خاوری روز هشتم آذرماه سال 1358مصادف با حسینی در خانواده یی مهاجر، از پدر و مادری متولد شد که با شروع جنگ های💥 داخلی دوران کمونیست ها و با پیروزی انقلاب اسلامی✌️ به مهاجرت کرده بودند. 🔰رضا تحصیلات ابتدایی اش را تا مقطع راهنمایی در گذراند، از لحاظ درسی در مدرسه بسیار مورد تحسین👌 اساتید و همیشه شاگرد اول یا دوم بود. سپس در سال73 در پی مهاجرین از ایران، به همراه خانواده مجبور به بازگشت به افغانستان شد. 🔰در رضا وقتی به مدرسه میرفت همه او را اذیت و آزار میدادند😢 و به او لقب می‌دادند رضایی که در جو ایران🇮🇷 و پیروزی هشت سال دفاع مقدس بزرگ شده بود آن مردم و برایش عجیب، سخت و غیرقابل تحمل می‌نمود. 🔰پس از یک سال زندگی در هرات به تنهایی👤 به ایران بازگشت و وارد حضرت محمد(ص) شد. سپاهی که در آن روزها برای مبارزه با تشکیل شده بود. در سپاه به مطالعات زیادی پرداخت و بیشتر با خط فکری💬 بزرگانی چون حضرت امام، شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید چمران و...آشنا و شیفته💖 آنان شد و به تقویت اراده و پرداخت. 🔰در واقع رضا از 17 سالگی رسما وارد فعالیت های شد و دوره های بسیاری را گذراند و در زمینه اطلاعات و شناسایی فردی توانمند💪 شده بود. در دوران تحصیل مدرسه در ایران علاقه خاصی به بزرگی چون حاج احمد متوسلیان، شهید کاوه، شهید حسن باقری، شهید ابراهیم همت🌷 و...داشت 🔰و از آنان می‌گرفت و همیشه در راهپیمایی ها👥 و فعالیت‌های بسیج بطور مخفیانه (زیرا ورود اتباع به بسیج غیرقانونی بود) شرکت داشت. در این مدت رضا فردی انقلابی، ، مبارز و متخصص رشد کرد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته دلتنگمـ💔 دلتنگ یک نگاه آسمانیت #ای_شهید دلتنگ وعده ی شفاعتت 🤲 #شهادت نوش جانت رفیق امّـا
0⃣5⃣2⃣1⃣ 🌷 💠 🔰به گوش من رسونده بودند که لب تشنه در حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞 🔰و سجاد لحظات بعد به 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی شدم😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب شهید شده و کاش بهش آب می دادند😭 🔰 دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه، سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش 💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭 (س) بود 🔰ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم 🔰(منظورش این بود که بچه ات رو کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتی که این رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من شده است..‌😔 راوی: مادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh