eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_امین_کریمی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_سیدمهدی_حسینی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_سیدمهدی_حسینی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣4⃣6⃣ 🌷 🔸‌مادرمون خیلی بی تابی میکنه چون و چند روز بود منتظر دیدن جانش بود.که 🌷 فرزندشو براش آوردند. 🔹همه ما دلهره💗 اینو داشتیم که وقتی مادرمون پیکر⚰ و میبینه چه داره.حتی دکتر و آمبولانس🚑 تو معراج هماهنگ کردیم 🔸اما وقتی بهشون گفت که مهدی گفته تو وقت دیدار همدیگر، به مادرم بگو آروم باشه🙂 نمیدونم چی جوری⁉️ 🔹ولی که خیلی حالش بد بود هر جوری شد بخاطر آقا مهدی خودشو کنترل کرد😊 وآروم آروم آقا مهدیشو نگاه میکرد 😢و می بوسید انگار این چند سالشو داشت جبران میکرد!! 🔸که جبرانم نشد آخر😔!!!!!!!! چون دوباره مهدی خیلی ازش جدا شد و مادر موند با دلتنگهاش💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#کلام_شهید همیشه میگفت:من پیرو خط #ولایت هستم ، #آقا اگر دستور به سکوت بدن من سکوت میکنم🔇. اگر دستور به #جهاد بده هر جای دنیا باشه، من برای جهاد میرم✊. همیشه تو زندگی #حرفهای_آقا رو در نظر بگیرید. #شهید_سیدمهدی_حسینی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید همیشه میگفت:من پیرو خط #ولایت هستم ، #آقا اگر دستور به سکوت بدن من سکوت میکنم🔇. اگر دس
♥️🍃|دلنوشته #زینب_جان_تو_شاهد_باش ... #شهید_سیدمهدی_حسینی😔❤️ ☝️همه بخونن♨️♨️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️🍃|دلنوشته #زینب_جان_تو_شاهد_باش ... #شهید_سیدمهدی_حسینی😔❤️ ☝️همه بخونن♨️♨️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
🌾 تو شاهد باش اگر در روز نبودیم تا خیل لشگریان اباعبدالله را پر کنیم. 💥اما هنوز سرباز میفرستیم برایت تا باشند 🌾نه از دور نه از زبان که از نزدیک که در مقابل .تو شاهد باش که به یاد _کبر جوانمان را فرستادیم. 🌾درست که به پای جوانان بنی هاشم نمی رسد🚫 اماتو قبول کن این و فدائیان عشقـ❤️ حریمت را. میبینی جوان هایمان چه دارند⁉️چه چهره و ومعصومی دارند؟همه اش به ارباً اربای علی اکبر حسین😔 🌾جوانانی که سکوتشان وصلابتشان یاد می انداختمان.همه اش فدای .رقیه جان مبادا غربت ترس به دلت بیاندازد. پدر و مادرم به فدایت❤️ جان خودمان که ناقابل است. ✍ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️🍃|دلنوشته #زینب_جان_تو_شاهد_باش ... #شهید_سیدمهدی_حسینی😔❤️ ☝️همه بخونن♨️♨️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
آقا مهدی در سال ۷۸وارد نهاد مقدس #سپاه_پاسداران شد و به عضویت رسمی این نهاد انقلابی درآمد و دوران #دانشجویی خود را در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام طی نمود. ابتدای ورود آقا مهدی مصادف شد با اغتشاشات #کوی_دانشگاه که ایشان در آن ماجرا حضور فعال و چشمگیری داشت👌. #شهید_سیدمهدی_حسینی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقا مهدی در سال ۷۸وارد نهاد مقدس #سپاه_پاسداران شد و به عضویت رسمی این نهاد انقلابی درآمد و دوران
5⃣4⃣6⃣ 🌷 روایت:همسر شهید مهدی حسینی ❣ماه رمضان94 بود که آقا مهدی تماس گرفت📞 گفت منو تو احتیاج دارن اگر شما راضی هستین اعلام آمادگی کنم✅ گفتم فکر می کنم💭 و جواب میدم خوب از یه طرف زندگی خیلی می شد و از طرف دیگه مقابل آل پیامبر ❣سریع تماس گرفتم☎️ و گفتم انشاءالله خیره هر چی بخواد ولی تو دلم غوغایی💗 بود چون قبلی که می رفت خیلی داغون میشدم و این ماموریت جای خودش داشت به زبون راحت بود اما تو عمل سخته ❣ اعلام آمادگی کردم و گفتم سختی رو به جان می خرم ⚡️اما نمی تونم جواب اهل بیت و بدم خلاصه بود که عزیزم راهی سرزمین عشقـ❤️ شد وبا رفت مهدی یه صبر و عجیب تو وجودم اومد که تو ماموریتهای دیگه نداشتم و خدا رو شکر کردم که ما انتخاب شدیم و مهر به زندگی ما خورده شد ❣روز ها از پی هم می گذشتن🌤 و من هر روز برای اینکه گوشه ای از کار و گرفته شکر گذار بودم و خوشحال بودم که تو این کار کمک حال مهدی بودم دو ماه🗓 از ماموریت می گذشت و قرار بود بیاد وما منتظر قبل بود تماس گرفت📞 و گفت من به خاطر حجم کار نمی تونم بیام اگر می تونی ❣باورم نمی شد که دوباره پیدا کردم سریع کارها رو انجام دادم و برای رفتن آماده شدم و سه شنبه بیست و یکم مهر راهی شدیم🛫همیشه خدا شکر می کردم مانع که هیچ حتی مشوق عزیزم بودم☺️ و همیشه چیزها رو از خدا براش خواستم که جزء اون خواسته هام بود👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#حجاب_و_شهدا🌸🍃 درباره #حجاب خیلی تاکید میکنم امیدوارم این حجاب اسلامی را رعایت کنید #حجاب شما بالاتر از #خون ریختن من در سنگر است👌 #شهید_سیدمهدی_حسینی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقا مهدی در سال ۷۸وارد نهاد مقدس #سپاه_پاسداران شد و به عضویت رسمی این نهاد انقلابی درآمد و دوران
🍂هرکس که بر سرش زده #باعشق سر کند 🍃باید هواى داشتن #دردسر کند 🍂باید هر آنکسى که پى وصل💞 می‌رود 🍃تا مرز سوختن بتواند #خطر کند #شهید_سیدمهدی_حسینی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂هرکس که بر سرش زده #باعشق سر کند 🍃باید هواى داشتن #دردسر کند 🍂باید هر آنکسى که پى وصل💞 می‌رود 🍃ت
3⃣4⃣8⃣ 🌷 💠خاطره یکی از رزمنده های 🔰سال گذشته برای عازم شده بودیم بعد از رسیدن به دمشق ما رو سوار اتوبوس ها🚌 کردند. قبل از سوار شدن به اتوبوس حسابی مارو توجیه کردند که تو مسیر از ماشینها پیاده نشیم🚫 و کلی از این دست . 🔰اتوبوس ها حرکت کردند ماهم با رفیقامون کنار هم👥 نشسته بودیم روحیه بچه ها خیلی ، مقصد ما بود 💥اما به خاطر شرایط و خوردن به تاریکی شب🌚 مجبور بودیم شب را در بمانیم. 🔰حدود نماز مغرب📿 بود رسیدیم به مقر اصلی حماء که قرار بود را آنجا بمانیم جمعیت نیروها زیاد بود. بعد از نماز زیارت عاشورا📖 و بعد هم شام رو خوردیم🍲 کم کم شده بود نیروهایی که تو اون مقر بودند برامون آوردند و خودشون پتو هارو تقسیم میکردند. 🔰من با حلقه زده بودیم و مشغول حرف زدن بودم که نفری که پتو تقسیم میکرد به ما، ناگهان سرم رو بلند کرده که پتو رو بگیرم که یه دفعه خشکم زد😦 🔰کسی که پتو تقسیم میکرد کسی نبود به جز تا دیدمش بی اختیار پریدم بغلش💞 کلی ذوق کردم😍 اونم کلی خوشحال شد. کلی باهم حرف زدیم بهش گفتم حاج مهدی اینجا چیکار میکنی⁉️ گفت داداش خدمتگزاری رزمنده رو انجام میدم بهش گفتم سمتت چیه؟ گفت: اینجا میبینی که دارم پتو پخش میکنم!!! 🔰بعد از حدود یه ساعت⌚️ حرف زدن بهم گفت برو صبح زود باید حرکت کنی بعد از هم خداحافظی👋 کردیم گفت فردا میبینمت . 🔰قبل از اذان📣 بیدارمون کردند و رفتیم برای نماز خوندن بعداز صبح گفتن به خط بشیم با تمام تجهیزات؛ مقر و مسئول انتقالمون به حلب میخواست صحبت های نهایی رو انجام بده✅ 🔰تمام نفرات به خط شدیم👥 که فرمانده بیاد که دوباره مات شدم😧. دیدم داره میاد پیش نیروها و با همون و لبخند همیشگی🙂 شروع کرد برای نیروها صحبت کردند. بعد از تموم شدند حرفای آقا مهدی خواستیم سوار اتوبوس🚌 بشیم بهش گفتم : حالا تو هیچکاره ای با معرفت⁉️ گفت : داداش دعا کن که عاقبت بخیر هم شد🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣4⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 روایت:همسر شهید مهدی حسینی ❣ماه رمضان94 بود که آقا مهدی تماس گرفت📞 گفت منو ت
✍ #خاطرات_شهدا 🌷هوا تاریک شده بود، که به مقرمان در حماه سوریه رسیدیم. سرمای هوا یک طرف، قطع برق هم یک طرف، حسابی به ذوقمان خورده بود. 🌷موقعیت مناسبی برای معرفی خودمان به فرماندهی هم نبود.تصمیم گرفتیم یک جایی برای #خواب پیدا کنیم. یکی از بچه ها چندتا پتو روی یک دستش بود و بین بچه ها #تقسیم میکرد. 🌷رفتم جلو دیدم آقامهدی خودمان است. گفتم: حاج مهدی شما کجا اینجا کجا. لبخندی زد و گفت: -آمدم برای کمک به بچه‌ها پتو میدم، غذا درست میکنم،خلاصه هرکاری داشتی بهم خبر بده. 🌷گفتم:قربونت بشم آقا همین طور خیلی خوبه،اگه یه #چایی هم بدی که دیگه خیلی عالی میشه. چایی رو برام آورد. وقتی خواستیم بخوابیم یکی از بچه ها گفت فردا قراره #فرمانده بیاد برای سخنرانی. 🌷فردا صبح مهدی امد و با بچه ها سلام علیک کرد. پیش خودم گفتم شاید مهدی آمده حرف بزند تا بعدش فرمانده بیاد؛ اما کـم کـم توضیحات مهدی مهم تر شد و جزء به جزء منطقه و وظیفه اصلی تک تک ما که حفظ جاده بود را توضیح می داد. 🌷از حرفهایش فهمیدم فرماندهی مقردست خود آقا مهدی است... به #تواضع و حال خوب دلش غبطه خوردم. 📙کتاب جاده سرخ #شهید_سیدمهدی_حسینی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطرات_شهدا 🌷هوا تاریک شده بود، که به مقرمان در حماه سوریه رسیدیم. سرمای هوا یک طرف، قطع برق ه
#کلام_شهید 🔸همیشه میگفت:من پیرو خط #ولایت هستم ، #آقا اگر دستور به سکوت بدن من سکوت میکنم🔇. 🔹اگر دستور به #جهاد بده هر جای دنیا باشه، من برای جهاد میرم✊ همیشه تو زندگی #حرفهای_آقا رو در نظر بگیرید. #شهید_سیدمهدی_حسینی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید 🔸همیشه میگفت:من پیرو خط #ولایت هستم ، #آقا اگر دستور به سکوت بدن من سکوت میکنم🔇. 🔹اگر د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرمانده ای که بیت‌المال را مال‌البیت خودش نکرد همسر شهید مدافع حرم می‌گوید خوشحال است که عمری در کنار مردی زندگی کرده که را مال‌البیت خودش نکرده❌ و در این زمینه به خاطره‌ای از سفرش به و حضور در دفتر کار🗄 او استناد می‌کند که همسرش حتی حاضر نشد کولرگازی را برایشان روشن کند! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم الله الرحمن الرحیم☆ 🍃بار اول نبود که عازم ماموریت خارج از ایران می رفت چندبار قبلا به ماموریت ، لبنان و سوریه رفته بود اما این بار مخیر بود که یا به عراق برود و یا به . گفت میخواهم استخاره کنم، خوشحال شدم چرا که مطمئن می شدم هرجایی که با استخاره انتخاب شود جای خوبی است و مهدی سالم و موفق برخواهد گشت. جواب استخاره این بود عراق بد است و سوریه خیلی خوب! 🍃شادمانه نگاهش کردم و گفتم: باور کن اگر بروی عراق روز اول میشوی، برو سوریه تا خیال ما هم راحت باشد. چشم هایش برق خاصی افتاد، لبخند زد و گفت: چشم، میرم سوریه😌 🍃نزدیک بود که عازم شد، نگران روضه هر ساله مان بودم که سالها پیش باهم نذرش را انجام داده بودیم اما چیزی به مهدی نگفتم چون می دانستم روضه مان برای او مهمتر است و حتما یادش هست. 🍃چند روز به محرم بعضی از دوستانش که از نذر ما خبر داشتند به او گفته بودند که اگر میخواهی میتوانی برگردی اما او پاسخ منفی داده بود و گفته بودیم می مانم و همینجا روضه را برپا میکنیم ان شاالله که حضرت زهرا سلام الله علیها میپذیرند✨ 🍃نذر ما روضه دهه دوم محرم بود اما حضرت زهرا پیش پیش پسرش را قبول کرد و سید مهدی حسینی در روز اول محرم با لبی از پهلو و سینه تیر خورد و در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم سلام الله علیها به رسید. 🍃تازه آنجا بود که فهمیدم چرا جواب استخاره خیلی خوب آمد، چرا که خیلی خوب برای او عاقبت بخیری بود و شهادت...💔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مرداد ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : سوریه