🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه5⃣5⃣ 💠 سلامتی راننده 🔹صدا به صدا نمیرسید. همه #مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در
🌷 #طنز_جبهه 6⃣5⃣
💠تو که مهدی رو کشتی ...
🔸 #آقا_مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به #عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد.
🔹همان شب زدیم به #قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک #سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای💥 سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز.
🔸 زمین و زمان بهم ریخت و موج #انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه🍉 کوبید زمین. نعره زدم: #یا_مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را #کشتی!»
از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت #میخندید😄😄.
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید: #شهید_علیرضا_بریری🌷 💢موقع برگشت از کربلا همه #دعای_وداع میخوندن ولی علیرضا نخوند میگف
6⃣0⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠الگو برداری از شهداء 📣
🍃🌹اقا علیرضا اصلا اهل #غیبت کردن نبودن و حالشون عوض میشد.هر جایی که میدیدند مجلس غیبت شده سریع از اونجا خارج میشدند یا با یه #شوخی حرف رو سریع عوض میکردند .
🍃🌹اقا علیرضا ادم خیلی شوخی بود البته در جمع خانواده بیشتر و سعی میکردند در جمع شوخی نکنند تا خدای نکرده باعث #رنجش کسی نشه.
🍃🌹اما تو جمع خانواده اونقدر شوخ بودند وشیطنت داشتند که الان وقتی نیستند کاملا جای خالیشون رو همه حس می کنند و وقتی یاد ایشون و شوخیهاش زنده میشه.همه میزنند زیر خنده ولی باز طولی نمیکشه که #بغض و اشک جای خنده رو میگیره
🍃🌹همیشه بعد از سرکار باید فاصله سرویس تا خونه رو که حدود یک و نیم کیلومتر بود میدوئید با تمام #خستگی که از محل کار داشت و گاها تو تابستونها باید تو افتاب داغ این مسیر رو طی میکرد وقتی میرسید خونه انگار هیچ اثر خستگی در ایشون نبود و هیچ وقت خسته گیش رو تو خونه نمیورد و همیشه با #رویی_باز با منو پسرم برخورد میکرد
🍃🌹یکی از شیطنتهای ایشون هم بعد اومدن خونه این بود که اروم در رو باز میکردند بدون اینکه ما متوجه بشیم و یهو من و پسرش رو میترسوند و کلی #میخندید☺️
🍃🌹تو دید همکاراش و مردم یه ادم خشک بود.اما فقط باید تو خونه میدیدیش مثل یه بچه 4ساله #شیطون بود بعضی وقتها بهش میگفتم محمدامین بزرگ شه میشینه با دهن باز شیطونیهای تو رو نگاه میکنه .
🍃🌹همین چیزها بیشتر ادم رو میسوزونه به قول همسران شهدا اگه خشک و بی روح بودن و میرفتن ادم انقدر #داغ نمیخورد.
#راوی_همسر_گرامی_شهید
مدافع_حرم
#شهید_علیرضا_بریری 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عشق_به_خانواده 💕 جواد به خانواده #عشــق میورزید و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
🍃❤️🍃❤️
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😹
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#راوی: رفیق شهید
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بچه هاش #دنیاش بودن وقتی از منطقه برمیگشت #کرار رو بغل میکرد و #میبویید و میبوسید همه ما #گریه میکرد
مهدی جوان بسیار خوش خنده ای😍 بود. همه ی دوستانش، #خنده های او را به یاد دارند.
روزی که «مهدی» را در آرامگاهش🌷 به امانت می گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او #میخندید. درست مثل خنده های هوش ربایش در زمان #حیات»
#شهید_مهدی_یاغی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh