eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 بود و خشونتش، جنگ بود و جراحتش، جنگ بود و ... جنگ بود و تمام رزمنده‌ها✌️ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و داشت... اما در کنار تمام اینها، خیلی دیگر هم بود... مثلا بچه‌ها بود که هیچ جا نمی‌آوردند😍 بچه‌ها در سخت‌ترین و شدید‌ترین شرایط، مراسم نوروز را برپا می‌کردند😉 با همان رنگ و روی منطقه، هفت شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت. سین واحد تخریب: سرنیزه، سیم‌خاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و... در سایر هم: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و... در دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و... هم سال تحویل بعد از عملیات بود، شهدای عملیات سفره هفت‌سین بود و دعا و توسل و وصایای شهدا و...🍂 هم گاهی متبرک شده به امام‌خمینی(ره) بود و گاهی اسکناس‌های 100ریالی...😍 و بازدید بین بچه‌های همسنگری‌ و همسایه‌های خاکریزی هم بود.☺️ خلاصه اینکه نوروز تا ممکن در بر گزار می‌شد. ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان و سالشان را نو کردند🌸☘ و تمام وجود آرمان‌هایشان ایستادند. چه زیباست ما هم عیدمان را با و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول و خیرشان گردیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃 من خاک پای #بسیجی‌ها هم نمی‌شوم🚫 ای کاش من یک بسیجی بودم😔 و در #سنگر نبرد از آنان جدا نمی‌ش
‍ ‍9⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰وقتي به خانه🏡 مي آمد، من ديگر حق نداشتم كار كنم. بچه را عوض مي كرد، برايش درست می كرد. 🔰سفره را مي انداخت و جمع مي كرد، پابه پاي من مي نشست👥 لباس ها را مي شست👕، پهن مي كرد، خشك مي كرد و مي كرد. 🔰آن قدر 💖 به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم: درسته كه مياي خانه؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم، براي ديگر وقت دارم. 🔰نگاهم مي كرد و مي گفت: تو بيش تر از اين ها به گردن من . يك بار هم گفت: من زودتر از جنگ تمام مي شوم😔 وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور مي كردم. راوی: همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 ✨ #معراج_السعادت کتابی که شهید ذوالفقاری با عمل به آن پله های #ترقی را طی کرد و رسم شاگردی را
#خاطرات در دوران نبرد خیلی کم غذا🍲 میخورد می گفت: شاید بقیه #رزمندگان همین راهم نداشته باشند❌ خیلی #کم میخوابید، در واقع خودش را برای وصال💞 آماده کرده بود‌. #شیخ_هادی در خط نبرد وظیفه ی روحانیت و مبلّغ بودن خود را فراموش نمی کرد🗯 به هر کس وظیفه ی خودش را #یادآوری می کرد او انسانی 🔅مومن، 🔅عابد، 🔅زاهد، 🔅صالح، 🔅متواضع، 🔅شجاع و برای جمع ما #خیر_محض بود. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مهدی_جان 🍂من نگویم #رمضان بی‌تو💕 پر از درد و غم است 🌴لیک فردی به سر سفره #افطار کم است 🍂گُم شده معنی"عظمته و کرمته" ماه 🌴تو بیا کز #غم_تو عشـ❣ـق به مهمانی #کم است... باز هم یک #غروب_جمعه دیگر در راه است...😔 #ماه_خدا نمی آیی⁉️ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌺 #غروب_جمعه💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
😍 ❣ازدواج شهدا کجا و ازدواج ما کجا..؟! 🍂گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک تنگـ💔 می شود... 🎉ازدواجی به سبک 🎀که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم 🕌 بود...مراقب بود در مجلسش گناه نشود🔞 آخر مهمان ویژه ی👌 مجلسش بود... 🎉ازدواجے مثل 🎀که شبِ عقد از همسرش💞 مُهر در خواست کرد تا بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر مشغول رقص و بی بند و باری باشد ⚡️اما فهمید که نعمت خداست😍 و در قبال نعمت باید کرد نه عصیان🚫 🎉یا مثلا ازدواجی شبیه به 🎀که همسرش گفت نمیخواهم ام بیشتر از یک جلد قرآن📖 و شاخه نبات🌹 باشد...او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه است و حق زن است👌 و ... 🎉یا دلم برای ازدواجی به سبک تنگ شده... 🎀که خرید عقد همسرش یک 💍 و یک جفت کیف👜 و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با نفر مهمون👥 برگزار کرد... 🎉یا شهید 🎀که زندگیشان را در اتاق کوچکی روی شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی🍲 در ... 🎉یا شهید مهدی_باکری 🎀که اهل و از تجملات بیزار؛ که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری🏡 شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر بود در یک پیکان🚘 استیشن جا می شد... 🎈آن روز ها مراسم را میگرفتند در به تقوا و دیانت توجه میکردند👌 نه پول و ظواهر😊 ⇜خدایی میکردند ⇜و علوی زندگی میکردند... 🎈این روزها سخت درگیر تجملات و شدیم😔 و معترض هم هستیم که چرا اینقدر و بدبختی زیاد است... 🎈ما بجای به👈 "شعائر" الهی به👈 "ظواهر" دنیوی توجه مکنیم.... 🎈به راستے که همه ی ما میدانیم راه و چیست. و وای به حال ما که و اینگونه عمل می کنیم😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید: آقاهادی وصیتی که به من کردند این بود↯↯ 📜فاطمه عزیزم! #احترام به پدرو مادر را فراموش نکن
🔸اخلاق شان عالی بود👌 این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید #تأیید می کند. یادم نمی آید🗯 دل کسی را شکسته💔 باشند. 🔹اولین اولویت ایشان #احترام به پدر و مادر بود، هیچ وقت من ندیدم❌ به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا #کم بگذارند برایشان. فکر می کنم #عاقبت_بخیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود. 🔸تأکیدشان💥 این بود که من هم اگر #ناراحت شدم دل کسی را نشکنم🚫 #هیچ_وقت. اگر یک وقت اختلاف نظری بین ما پیش می آمد #بدخلقی و بی احترامی به من نمی کردند❌ کم کم که با اخلاق خوب شان بیشتر آشنا شدم با خودم می گفتم چنین کسی #لایق_شهادت است ⚡️ولی فکر نمی کردم اینقدر #زود به این فیض عظیم برسند🕊 #شهید_هادی_شجاع🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕯 #فاطمیه ماه خون ماه غم است 🖤فاطمیه یک #محرم ماتم است 🕯فاطمیه چشم گل پر شبنم🥀 است 🖤فاطمیه عمر گل ها هم #کم است 🕯فاطمیه دیده #مهدی تر است 🖤اشک ریزان در عزای #مادر است😭  #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 بود و خشونتش، جنگ بود و جراحتش، جنگ بود و ... جنگ بود و تمام رزمنده‌ها✌️ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و داشت... اما در کنار تمام اینها، خیلی دیگر هم بود... مثلا بچه‌ها بود که هیچ جا نمی‌آوردند😍 بچه‌ها در سخت‌ترین و شدید‌ترین شرایط، مراسم نوروز را برپا می‌کردند😉 با همان رنگ و روی منطقه، هفت شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت. سین واحد تخریب: سرنیزه، سیم‌خاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و... در سایر هم: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و... در دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و... هم سال تحویل بعد از عملیات بود، شهدای عملیات سفره هفت‌سین بود و دعا و توسل و وصایای شهدا و...🍂 هم گاهی متبرک شده به امام‌خمینی(ره) بود و گاهی اسکناس‌های 100ریالی...😍 و بازدید بین بچه‌های همسنگری‌ و همسایه‌های خاکریزی هم بود.☺️ خلاصه اینکه نوروز تا ممکن در بر گزار می‌شد. ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان و سالشان را نو کردند🌸☘ و تمام وجود آرمان‌هایشان ایستادند. چه زیباست ما هم عیدمان را با و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول و خیرشان گردیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
پست اینستاگرامی به مناسبت چهلمین روز رجعت پیکر مطهر شهید: بسم الله خنده ام می‌گیرد از چشم روشنی هایی که این چهل روز شنیده ام و هر بار با شنیدنش لبخند به لب به چشمانت خیره می‌شوم لبخندی معنادار☺️ خودمانیم ها! خوب سرم را شیره مالیده ای! شاید همه باور کرده اند که تو اما من که می‌دانم ... من که با چشم خودم دیدم که چقدر شده بودی😔 آنقدر کم که با دستان کوچکش هم می‌توانست تو را بلند کند تعجب می‌کنم، همه تو را به نظم و تمیزی ات می‌شناسند💥اما تو چرا این طور بودی و این قدر پراکنده و پخش و پلا حالا جایی برای قرارمان داریم. اما من خوب می‌دانم که هنوز هم مادرت زهرا♥️ بالای سر بقیه پیکری که در جا گذاشته ای حاضر است میدانی که من هنوز هم حواسم هست که چه در سر تو می‌گذرد ...خوب می‌شناسمت❤😉 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹وقتی میخواست وارد سپاه شود ماه طول کشید! وزنش نسبت به وزن ایده آل سپاه بود، چند وقتی شروع کرد به غذا خوردن🍝 ولی باز وزنش آنقدر بالا نرفت🚫 روزی که باید برای تست وزن میرفت، ای اندیشید!! 🔸پوتین های سنگین دوران سربازی ارتش را پوشید☺️ و چند میله بیست سانتی را زیر جوراب به پاها بست و لباس زیاد پوشید و توی جیبهایش سکه های ۲۵ و ۵۰ تومانی💰 را جاسازی کرد، تا وزنش را به وزن سپاه برساند...! و بالاخره با زحمت زیاد در سپاه قبول شد...!😂 🌷 به روایت همسر بزرگوار شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕯 ماه خون ماه غم است 🖤فاطمیه یک ماتم است 🕯فاطمیه چشم گل پر شبنم🥀 است 🖤فاطمیه عمر گل ها هم است 🕯فاطمیه دیده تر است 🖤اشک ریزان در عزای است😭  🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 خاطرات یک سرباز عراقی یه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم . آوردنش سنگر من. خیلی سن و سال بود. بهش گفتم: « مگه سن توی ایران سال تمام نیست؟ سرش را تکان داد . گفتم: « تو که هنوز سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما شده و سن رو کم کرده؟ » جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن گفت: « سن پایین نیومده ، سن پایین اومده.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh