eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 #قسمت_اول (٢ / ١) 💠 شهيد #گمنامى كه خودش را از گمنامى درآورد! 🌷در سال ١٣٧١،
8⃣8⃣1⃣ 🌷 (٢ / ٢) 💠شهيد گمنامى كه خودش را از درآورد! 🌷.... و مادر شهيد با صلابتى كه داشت، رو به من كرد و گفت: شهید در اینجا دارید؟ گفتم: بله تعدادی از شهدای شده در معراج هستند که گمنام‌اند. 🌷مادر شهید مفقود گفت: می‌توانم شهدا را ببینم؟ گفتم: بفرمایید. مادر وارد سالن معراج شهدا شد؛ به پیکرهایی که فقط از استخوان از آن باقی مانده بود، نگریست و خود را به پیکر همان شهیدی که آن جوان نیز او را شناسایی کرده بود، رساند. 🌷مادر شهید رو به ما کرد و گفت: دیشب فرزندم به آمد و گفت: من در معراج شهدا هستم و می‌خواهند مرا به عنوان شهید گمنام دفن کنند. 🌷به مادر شهید گفتم: شما از کجا مطمئن هستید که این فرزند شماست؟ ابروهایش را توی هم کرد و گفت: من و بچه‌ام را احساس می‌کنم. 🌷برای اینکه از این موضوع پیدا کنم و احساس مادری را در وی ببینم، به مادر شهید گفتم: اگر برای شما مقدور است لحظه‌ای از سالن خارج شوید، اینجا کار داریم. 🌷مادرِ شهید از سالن بیرون رفت و در گوشه‌ای نشست؛ در این فاصله پیکر مطهر شهید را کردم؛ بعد از مدتی به وی گفتم: الآن می‌توانید بیایید داخل. 🌷مادر شهید وارد سالن شد و بدون هیچ به سمت پیکر فرزندش شهیدش رفت در حالى که ما، جای او را داده بودیم؛ و به ما گفت: من یقین دارم که این پسرم است؛ او به من گفته بود که برمی‌گردد. 🌷 در معراج شهدا به پا شد؛ خواهران و برادران شهید مفقود، می‌کردند؛ مادر شهید رو به فرزندانش کرد و گفت: برای چه گریه می‌کنید؟ این امانتی بود که خداوند به من داده بود، از من گرفت؛ حالا هم که استخوان‌هایش را برایم آورده‌اند، دوباره امانتی را به خودش تحویل می‌دهم. 🎙راوى: محمدرضا فیاضی یکی از معراج شهدا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 💠 اسم بلوتوثش ... 🔹اسفند سال نود بود...خوب یادم هست هم
1⃣0⃣2⃣ 🌷 🌹شهید حجت الله رحیمی🌹 💠خداوند به وعده اش عمل کرد ✍ راوی: مادر شهید 🔹من وآقا حجت فقط 14 سال اختلاف سنی داشتیم، جدا از رابطه و فرزندی با هم دوست بودیم.منو در جریان همه کارهاش می گذاشت. 🔸آقا حجت هر جا میرفت من بودم  🔹یه بار رفته بودیم شهدا تو ماشین گفت مامان یکی بهم گفت آقای رحیمی تو میشی، مامان برام کن شهید شم گفتم انشاءالله شهید میشی . 🔸آقا حجت نشست کنار شهید، داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم، برگشت نگاهم کرد فقط زل زد و زد 🔹حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر میکرد، این اش همیشه تو ذهنمه. 🔸یک بار در دعاي خيلي بي‌تابي كردم، به آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت: «مادر چرا ناراحتيد. خداوند به عمل كرد. مادر خداوند پرونده من رو سال 65 امضا کرده.» 🔹بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم. 🔸آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید. شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن»  از خواب پریدم . مصطفی ازم خواستگاری کرده بود ولی هنوز عقد نکرده بودیم . بعد از ازدواج #خوابم را برایش تعریف کردم . زد به خنده😄 و شوخی گفت : «بادمجون بم آفت نداره» ولی یکبار خیلی جدی پیاپی اش شدم که «کی #شهید میشی مصطفی⁉️» مکث نکرد گفت:« #سی_سالگی» باران می باریدشبی که خاکش می کردیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زاده شدیم برای #رفتن، نه برای ماندن. و چه نیک رفتنیست، #غلتیده در خون. و بدا بحال ما #جاماندگان...
1⃣1⃣6⃣ 🌷 💠 شهدا زنده اند... 🍂آمده بود به میگفت: بیخود گریه میکنی😭 از زمانی که به زمین افتاده ام تا به الان یک لحظه هم نگذاشته ام❌ من همیشه با شما هستم👌 🍂گفتم: دروغ نگو دلتنگ شدیم💔 گفت: خوب هم میدانم اطرافتان چه میگذرد نشان به آن نشان که دیشب در دلت به من گفتی ! 🍂این همه بیتابی نکن من برای آدم زنده که گریه نمیکنند😊.من که میدانم تو بیتاب روی زمین مانده ام هستی ⚡️اما زهرا باور کن حتی در آن عکسی📸 هم که از جسمم به شما رسیده در آن عکس هم من زنده ام بیخود برای آدم زنده . راوی:خواهرشهید مدافع حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 شهیدی ڪه صورتش زیبا، سیرتش زیباتر بود...به #قمرفاطمیون شهرت داشت یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه
#همسر_شهید: وقتی که از مراسم #وداع با شهید برگشتم ساعت یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته #خوابم برد.... در خواب «حسین» را با همان لباس‌های #خاکی در ضریح حضرت بی‌بی #زینب (س) دیدم.... دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه می‌دهی #ضریح را تمیز کنم.... من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان #گریان روبه‌روی او ایستاده بودم.... سرم را به علامت #تأیید تکان دادم.... در صورتی که من تا حالا نه #سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بی‌بی زینب (س) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم #دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم..... #تخریب_چی_مدافع_حرم🕊 #شهید_حسین_هریری🌷 #سالگرد_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣1⃣1⃣ به یاد #شهید_حسین_محرابی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالروز_شهادت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣2⃣8⃣ 🌷 💠فقط برای کار کنید👇👇 ✍همسر_شهید: حسین بہ اومد. تا دیدمش شروع ڪردم سؤال ڪردن گفتم: کجایی؟؟ ✅ در محضر یہ ڪم ساڪت شد. ✅ گفت: جز هیچے بہ دردم نخورد. پرسیدم: ؟ ✅ براے رضاے خدا نبود... میدونے فقط چیزے پذیرفتہ میشہ ڪہ فقط و فقط براے باشہ گفتم: هیئت رفتن هات؟ ✅ ڪامل براے رضاے خدا نبود. دیگہ نگذاشت چیزے بپرسم، خودش ادامہ داد ڪه: 💖شهادت من رو برد بالا اگہ شهید نمیشدم، دست بودم ✨خیلے ڪار دارم، اگہ بدبخت میشدم... ✨نفس ڪشیدن هم باید براے رضاے خدا باشہ بہ سختے صحبت میڪرد، انگار اجازہ صحبت ڪردن نداشت. دوبارہ تأڪید ڪرد: 🌹جز شهادتم هیچے بہ دردم نخورد، اعمال دیگم براے بود آخرش هم گفت: 🔶 خیلے زود دیر میشہ بهش گفتم حسین جان سفارش منم بڪن. خندید هیچے نگفت و رفت...😔😔 🎤راوی: همسر شهید مدافع حرم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ایستاده و سبز و سرو قامت بودی صد صخره، شکوه و #استقامت بودی روزی که به پابوس #خطر می رفتی تصویر بلن
8⃣5⃣8⃣ 🌷 💠عشق وصال 🔹همان شب خواستگاری وقتی برای صحبت داخل اتاق رفتیم، به ایشان گفتم من شما را دیده‌ام. با تعجب😧 پرسیدند:«كی و كجا⁉️». وقتی را برایشان تعریف كردم، اشک از چشمانش سرازیر شد😢 و گفت: «من دو روز پیش خانه بودم.» 🔸و بعد شروع كرد ماجرای رفتن به خانه شهید🏡 را برایم تعریف كند.چند روز قبل از اینكه به خانه ما بیاید با جمعی از دوستانش برای زیارت مزار شهید علمدار🌷 و دیدار با مادر ایشان راهی می‌شوند. 🔹وقتی به می‌رسند تا لحظاتی را مهمان خانه آنها باشند، می بینند درِ خانه🚪 باز است و كوچه آب پاشی شده و بوی اسفند همه جا را برداشته است. با خودشان می‌گویند حتما قرار است برایشان بیاید یا مسافری از مكه یا دارند. تصمیم می گیرند داخل خانه نروند❌ و برگردند 🔸اما برخی دوستانشان می‌گویند این همه راه آمدیم، است داخل خانه نرویم و حداقل برای چند دقیقه⏰ هم که شده به دیدار برویم. درخانه را كه می زنند مادر شهید علمدار🌷 به استقبال آنها می‌آید. وقتی می گویند ما از آمده ایم، اما انگار بدموقع است، مادر شهید شروع به گریه می‌كند😭 و می‌گوید: «اتفاقا بودیم.» 🔹بعد ادامه می‌دهد: «ما امروز راهی سفر بودیم، اما دیشب به خوابم آمد و از من خواست سفرمان را یک روز به تاخیر بیندازیم، چون قرار است امروز از راه دور، جمعی👥 به خانه ما🏡 بیایند. من خوشحال شدم كه قرار است امروز میزبان باشم و برای همین صبح زود خانه را مرتب و حیاط و كوچه را جارو كردم و منتظر مهمانان بودم.» [راوی:همسرشهید] 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب2⃣2⃣ 📗 خداحافظ دنیا 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا:  📖 این کتاب، مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم، #شهید_محمد
یک روز به #خوابم آمد و گفت: من به خواسته ی خودم که #شهادت بود، رسیدم☺️🕊 وقتی برای دومین بار با خانم شهربانو نوروزیان، همسر شهید #حاج_محمد_شالیکار، هماهنگ میکردم تا کارهای مربوط به کتاب را انجام دهیم، همان شب دوباره #خواب او را دیدم😳. انگار نه خواب بودم و نه بیدار.ـ. آمد و گفت: کتاب (خداحافظ دنیا) رو بده ببینم چه کار کردی!👀 جزوه ی آماده شده ای را جلوی او گذاشتم. جزوه را برداشت و به چند صفحه اش نگاهی انداخت👀 و با لحن #تلخی پرسید: از #حضرت_زینب چی نوشتی😑؟ نگاه مبهوتم به چشم های نافذش گره خورده بود. بعد از سکوت کوتاه زبان باز کردم و با شرمندگی گفتم: چیزی #ننوشتم😓! گفت: از مصیبت #حضرت_زینب(ع) بنویس...😔💔 از خواب برخاستم. ناخودآگاه می گریستم و می گفتم: الله اکبر... الله اکبر... الله اکبر.😭😭 #شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_شالیکار🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#قهوه مادرم موقع #خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر #صبح که از خواب بلند میشه باید ی
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌ #شهید_دکتر_چمران: توی کوچه پیرمردی رو #دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود... سن و #سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞 اون شب رخت و #خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭 رخت و #خوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد #شریک باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد و #مریض شدم ...‼️ #اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی #لذت_بخشی ...☺️ #شهید_مصطفی_چمران🌷 #وزیر_دفاع_سابق 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh