eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃هیئت ِحسین، خانه امید است برای ناامیدان از همه جا رانده. آنان که بغض هایشان را بغل کرده و به آغوش پناه آورده اند تا اشک بریزند و عقده های دل را خالی کنند. تشنه محبت اند. همان مادر که مهمانان فرزندش را خریدارانه نگاه می کند و واسطه می شود برای روسیاهان. 🍃فرزندان مادر، را از مادر به ارث برده اند. آخر یا روضه کوچه و صورت سیلی خورده شنیده اند یا از در سوخته و مادر قد خمیده خاطره دارند و یا روضه گودال و ندای یا بنی حضرت زهرا داغ شده بر دلشان 🍃اشک ریخته اند و میان هق هق ها، دست ها را مشت کرده اند. همان سینه زن های را می گویم. ، یکی از آن هاست .دلش تاب نیاورد باز هم عاشورای دیگری را ببیند.ندای از حرم عمه سادات به گوشش رسید. ضربان قلبش حسین را برایش تداعی کرد و ملکه ذهنش از سفر گفت و اینکه پایان قصه زندگی با خود اوست. کوله اش را اماده کرد و راهی شد. گذشت از دنیا و دل بستگی هایش. حتی از همسرش.. 🍃نمیدانم کار اشک های آخر روضه بود یا نجواهایش در حرم یا عشقش به حضرت مادر که در کوچه از پهلو شد و باز هم دل کوچه لرزید. 🍃آری.فرزندان هم مظلومیت را به ارث برده اند هم را.... فرزند زهرا❤️ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : خوزستان، شهرستان امیدیه، بخش جایزان 🕊محل شهادت :تپه های العیس حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 زینب ای گل محمدی✨ همدم حسین خوش آمدی ✨ 💐 ویژه ولادت (سلام الله علیها) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یاد میکنم از 🌷🕊 که سال ۱۳۹۴/۰۹/۱۲ در حلب به شهادت رسید و تنها فرزندش -حلما- ۱۷ روز بعد از شهادتش به دنیا اومد. کسی که برای دیدن دخترش لحظه‌شماری می‌کرد، در تماس آخر با همسرش وداع کرد و بهش گفت شما رو سپردم به خانم (سلام الله علیها) روحش شاد و یادش گرامی🌷🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃 دفاع واژه‌ای است از ترکیب عشق و ، که دنیا و لذت هایش نمی‌تواند مفهوم آن را عوض کند، و مدافع مرد با غیرتی است که به عشق ارباب، برای دفاع از حریم راهی می‌شود. 🍃 جوان خوش تیپ BMW سوار، ثروت و رتبه ۷ دانشگاه را فدای ایمانش کرد. امام زمان شد و با دعای مادرش راهی سوریه❣ 🍃همه او را با نام «غریب طوس» می‌شناختند؛ این نشان از علاقه‌ی مدافع لبنانی به بود🌺 🍃شهادت آرزوی قلبی اش بود که برآورده شد. اقتدا به کرد. حسین(ع) شهید شد اما نگران خیمه‌ها بود و شهید شد اما نگران مردم دنیا بود. 🍃نگران دخترانی که پیرو هستند، اما عکس هایشان با چادر حضرت مادر بر روی خوش رقصی می کند. نگران حجاب هایی که این روزها رنگ و بوی مدگرایی به خود گرفته اند.😞 🍃نگران دنیای این روزها که ممکن است اعتقاد به محرم و نامحرمی با سرگرمی هایشان فراموش شود. نگران اعتمادی که این روزها به واسطه برنامه های مجازی از دختران و پسران سلب شده است😓 🍃شهید احمد مشلب مدافع شد تا (ع) نگران نگاه حرامی سوی حرم نباشد. کاش ما هم مدافع ایمانمان باشیم تا او هم نگران تیرهای بر قلب هایمان نباشد😔 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت ( معروف به شهید BMW سوار لبنانی) 📅تاریخ تـولد : ۹ شهریور ۱۳۷۴.نبطیه. لبنان 📅تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۹۴.منطقه الصوامع ادلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : گلزارشهدای نبطیه-لبنان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تفسیر ما رایت الا جمیلا ♨️ چگونه واقعه کربلا در نگاه زیبا بود؟!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری باهات وداع کنم...💔🖤 اربعین حسینی برشما همراهان گرامی تسلیت باد🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚘بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن⚘ ⚘به مناسبت سالروز شهادت ⚘شهید_هادی_شجاع 🗓تاریخ تولد : ۲۳ /۸/ ۱۳۶۸ 🗓تاریخ شهادت : ۲۸ /۷/ ۱۳۹۴ ⚘مزار شهید : امامزاده عباس ⚘محل شهادت : سوریه ⚘چیزی درباره اش نمیدانستم، تنها گه گداری نامش راشنیده بودم میان جستجوهایم چشمم به نامِ کتابش خورد «وهب زمان»! ⚘دروغ چرا؟! ترسیدم! قلمم لرزید و تا آخَر ماجرا را خواندم. دیگر دست و دلم به نوشتن نمیرفت اما دلِ کنار گذاشتنش را نداشتم. حیف میشد اگر شناختن را از دیگران منع میکردم. ⚘کم کم کلمات را کنار هم جای دادم شروع به نوشتن کردم؛ از بچگی گفتم، همان وقتی که با دست هایی پر از تیله به خانه آمده بود و مردانه گفته بود میخواهد بچه مثبت شود از همان نه سالگی هم به دنبال بسیجی شدن بود ، به دنبال ادامه دادن راه ارباب بی کفن. مگر نه این که میگویند: «حسین! رفیق خوب زندگیمی امام حسینِ بچگیمی...» ⚘کم کم هادی قد کشید و مادر سر و جان را فدای قامت جوانش میکرد! دانه های اسپند بر روی ذغال بالا و پایین میپریدند تا هر چه بدی هست از دور کنند؛ مبادا چشم و چراغ خانه چشم بخورد! ⚘مادر هم میان روزمره های زندگی اش دعا برای هادی را از یاد نمیبرد! آنقدر برای عاقبت بخیری اش دعا میکند که خدا اسباب را برای پسر رشیدش جور میکند... ⚘هادی، تحت نظارت فرمانده اش و با رفاقت عجیب با عمه سادات عجین میشود و اینجاست که همه شان تلمیحی میشوند برای: «شهیدان را شهیدان میشناسند» ⚘دلم نمیخواهد داستانش را به آخر برسانم، طولش میدهم اما دلم جایی میان دامادی و پرسه میزند. پر میکشم به شب خواستگاری، فاطمه هنوز هم نمیدانست پسر همسایه که تا به حال یکبار هم اورا ندیده چگونه اینجا آمده است؟! ⚘اما خدا هارا خود برای حسین هایش انتخاب میکند، فاطمه رباب میشود برای ؛ و هادی همان وهب نصرانی که عشق به ، خیال داماد بودن را از سرش پرانده و راهی معرکه کرده بود... ⚘فاطمه، عروس چهار روزه هادی بود، این را زمانی فهمیدم که با افتخار و سربلند اما با بغض در گلویش میگفت: «ما فقط چهار روز زندگی کردیم» ⚘حال او با کمری خم شده بر روی ویرانه ی آرزوهایش ایستاده! همچنان عاشق و مجنونِ ؛ چشم دوخته به گنبد طلایی (س) و سربلند است که خدا فدایی اش را پذیرفته است. ⚘مبادا از یاد ببریم دلیل استواری الآن ما است که هادی ها و فاطمه ها زیر پا گذاشته اند.... برای سلامتی امام عصر عجل الله... هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا.... شهیدسرافراز<<هادی شجاع>> <<صلــــــــــوات>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃حسرت واقعی یار بودن در عاشورا در دل مدافعان حرم جا خوش کرده است که از صمیم قلب «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» را زمزمه می‌کنند و حال که دست یاری به سویشان است کوتاهی نمی‌کنند. و آنان را گاهی به پای سیاست می‌گذارند و گاهی به پای پول و گاهی به پای تعصب بی‌جا... 🍃به گمانم اهل زمین، هنوز در شهر پا نگذاشته‌اند و نبض محبت حسین و اهل بیت را در قلبشان حس نکرده‌اند. اما کاش بنشینند پای قصه منصورها و دست از قضاوت بردارند. 🍃حتی در لحظه‌هایی که عرق جبین جمع‌شده از کار را پاک می‌کرد به یاد بود. شبانه و هق‌هق‌های سحرگاه سبب شد از رزق الهی که صبح‌ها ملائک تقسیمش می‌کنند بهترینش نصیبش شود. در برگ‌هایی از تقویم زمان که خبر تهدید حرم‌های خواهر و دختر ارباب بود، دلش هوایی شد. 🍃چشم بر هم گذاشت و ناگاه پای دلش، پای عقلش را راهی کرد. چشم باز کرد و خود را در حرم امام رضا دید. مگر می‌شود دل دخیل‌بسته به شبکه‌های دست خالی برگردد؟ 🍃در میان بی‌تابی‌های کودکانش و دل‌نگرانی همسرش به رسید. همسرش گریه کرد و گفت برگرد. وقتی منصور از و شرمندگی قیامت گفت، دست و پای همسرش لرزید و گفت: منصور بمان و دفاع کن. 🍃آرام کردن چهار کودک که دلتنگ پدرشان هستند سخت است؛ اما سخت‌تر لحظه‌ای است که بخواهی برایشان از شهادت بهترین تکیه‌گاه زندگیشان بگویی و چشم‌های منتظرشان را ناامید کنی. 🍃منصور را خواهر خرید اما به گمانم روضه‌ی آتش پشت در، آنقدر دل او را گرفتار کرده بود که تن زخمی‌اش را در آتش انداختند و ذره‌ذره سوخت. شاید هم روضه آتش کشیدن خیمه‌ها و سوختن معجرها کار دستش داد. 🍃هرچه که بود پیکرش سوخت و امان از دل همسرش که حسرت آخرین دیدار سیمای مرد زندگی‌اش بر دلش باقی ماند... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ خرداد ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ آبان ۱٣٩٢ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : قبرستان امام زاده هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_هادی_شجاع #سالروز_ولادت🎊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*بسم الله الرحمن الرحیم* 🍂چیزی درباره اش نمیدانستم، تنها گه گداری نامش راشنیده بودم میان جستجوهایم چشمم به نامِ کتابش خورد «وهب زمان»! 🍂دروغ چرا؟! ترسیدم! قلمم لرزید و تا آخَر ماجرا را خواندم. دیگر دست و دلم به نوشتن نمیرفت اما دلِ کنار گذاشتنش را نداشتم. حیف میشد اگر شناختن را از دیگران منع میکردم. 🍂کم کم کلمات را کنار هم جای دادم شروع به نوشتن کردم؛ از بچگی گفتم، همان وقتی که با دست هایی پر از تیله به خانه آمده بود و مردانه گفته بود میخواهد بچه مثبت شود😅 🍂از همان نه سالگی هم به دنبال بسیجی شدن بود ، به دنبال ادامه دادن راه ارباب بی کفن. مگر نه این که میگویند: «حسین! رفیق خوب زندگیمی بچگیمی...» 🍂کم کم هادی قد کشید و مادر سر و جان را فدای قامت جوانش میکرد! دانه های اسپند بر روی ذغال بالا و پایین میپریدند تا هر چه بدی هست از دور کنند؛ مبادا چشم و چراغ خانه چشم بخورد! 🍂مادر هم میان روزمره های زندگی اش دعا برای هادی را از یاد نمیبرد! آنقدر برای عاقبت بخیری اش دعا میکند که خدا اسباب را برای پسر رشیدش👱‍♂ جور میکند. 🍂هادی، تحت نظارت فرمانده اش و با رفاقت عجیب با عمه سادات عجین میشود و اینجاست که همه شان تلمیحی میشوند برای: «شهیدان را شهیدان میشناسند» 🍂دلم نمیخواهد داستانش را به آخر برسانم، طولش میدهم اما دلم جایی میان دامادی و پرسه میزند. پر میکشم به شب خواستگاری، فاطمه هنوز هم نمیدانست پسر همسایه که تا به حال یکبار هم اورا ندیده چگونه اینجا آمده است⁉️ 🍂اما خدا ها را خود برای حسین هایش انتخاب میکند، فاطمه رباب میشود برای ؛ و هادی همان وهب نصرانی که عشق به حرم🕌خیال داماد بودن را از سرش پرانده و راهی معرکه کرده بود. 🍂فاطمه، عروس چهار روزه هادی بود، این را زمانی فهمیدم که با افتخار و سربلند اما با بغض😢 در گلویش میگفت: «ما فقط چهار روز زندگی کردیم» 🍂حال او با کمری خم شده بر روی ویرانه ی آرزوهایش ایستاده! همچنان عاشق♥️ و مجنونِ ؛ چشم دوخته به گنبد طلایی (س) و سربلند است که خدا فدایی اش را پذیرفته است. 🍂مبادا از یاد ببریم دلیل استواری الآن ما است که هادی ها و فاطمه ها زیر پا گذاشته اند💔 ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۲۳ آبان ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت: ۲۸ مهر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید: امامزاده عباس 🕊محل شهادت: سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_محمدحسین_مرادی #سالروز_شهادت 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چشم های یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز می شود اما آنانی که یک تصویر کوچک در گوشه ذهنشان از به جا مانده و در دنیای بدون او می خواهند نفس بکشند و زندگی کنند، بزرگی را به جان می خرند. به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظار مقابل چشم های دختری باشد و فقط خبر مفقود شدن امید زندگیش را بشنود... 🍃شاید دعاهای و خواهرش سبب شد تا بعد از چند سال انتظار پیکر پدرش برگردد و کمی طعم آرامش را بچشند. یک سنگ مزار با نام مامن دلتنگی های زهرا و مادرش شد... 🍃فکر می کرد پایان سختی هاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام بیشترش می دهند. شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با در یک تابوت و یک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام نوشته شده خلاصه شود اما عمر زندگی مشترکش با محمد حسین مرادی هفت سال بیشتر نشد. 🍃دل نگرانی هایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع از حرم شده بود بی دلیل نبود. آخر رفته و همان روزها دخیل بسته بود به حرم تا نامه عاقبت بخیری اش امضاشود. 🍃اصلا خودش رفته بود پرچم حرم را عوض کرده بود. و مگر می شود خواهر کسی را دست خالی از برگرداند. شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بود که همچون او بازو و مجروح شد و پس از چند روز شهد شهادت نصیبش شد. 🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا ... گاهی با دو رکعت نماز کنار مزار پدر دلش را آرام می کند و گاهی با یک سوره کنار مزار همسرش. آقا محمد حسین شهادتت مبارک باشد. مبارک زهرایت...💔 ♡برایمان دعا کن♡ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت: ۲۸ آبان ۱۳۹۲ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر 🕊محل شهادت: سوریه، حرم بی بی زینب(س) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زینت خانه‌ی مهتاب به دنیا آمد زینب حضرت ارباب به دنیا آمد (س) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh