#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
*🌼دعای عهد🌼*
*🌼بسم الله الرحمن الرحيم
🌹اَﻟﻠّﻬُﻢَّ رَبَّ اﻟْﻨُّﻮرِ اﻟﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟﻜُﺮْﺳِﻲّ اﻟﺮَّﻓِﯿﻊِ وَرَبَّ اﻟْﺒَﺤْﺮِ اﻟْﻤَﺴْﺠُﻮرِ وﻣُﻨْﺰِلَ اﻟﺘَّﻮْرﯾﺔِ وَاﻷْﻧْﺠِﯿﻞِ وَاﻟﺰَّﺑُﻮر
وَرَب َاﻟﻈِّﻞِّ وَاﻟْﺤَﺮوُرِ وَﻣُﻨْﺰِلَ اﻟْﻘُﺮْآنِ اﻟْﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟْﻤَﻼﺋِﻜَﺔِ اﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑِﯿﻦَ وَاﻷْﻧْﺒﯿﺎءِ وَاﻟْﻤُﺮْﺳَﻠِﯿﻦ
🌹َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إِﻧّﻲ اﺳْﺄَﻟُﻚِﺑِﻮَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻜَﺮِﯾﻢِ وَﺑِﻨُﻮرِ وَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻤُﻨِﯿﺮِ وَﻣُﻠْﻜِﻚَ اﻟْﻘَﺪﯾﻢِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﯾﺎﻗَﯿُّﻮمُ أَﺳْﺄَﻟُﻚَ ﺑِﺎﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي اَﺷْﺮَﻗَﺖْ ﺑِﻪ ٍّاﻟﺴَّﻤﻮاتُ وَاﻷْرﺿُﻮنَ وَﺑِﺈﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي ﯾَﺼْﻠَﺢُ ﺑِﻪِ اﻷَوّﻟﻮُنَ واﻵﺧِﺮوُنَ ﯾﺎﺣَﯿّﺎً ﻗَﺒْﻞَ ﻛُﻞَّ ﺣَﻲٍّ وَﯾﺎ ﺣَﯿّﺎً ﺑَﻌْﺪَ ﻛُﻞِّ ﺣَﻲ َوَﯾﺎﺣﯿّﺎً ﺣﯿﻦَ ﻻﺣَﻲَّ ﯾﺎﻣُﺤْﯿِﻲَ اﻟْﻤَﻮْﺗﻰ وَﻣُﻤﯿﺖَ اﻷَْﺣﯿﺎءِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﻻ إِﻟﻪَ إِﻻّ أَﻧْﺖَ
🌹اَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑَﻠِّﻎْ ﻣَﻮْﻻﻧﺎ اَﻹﻣﺎم َاﻟﻬﺎدِيَ اﻟْﻤَﻬْﺪِيَّ
اﻟْﻘﺎﺋِﻢَ ﺑِﺄﻣْﺮِكَ ﺻَﻠَﻮاتُ اﻟﻠّﻪِ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَﻋَﻠﻰ آﺑﺎﺋِﻪِ اﻟﻄّﺎﻫِﺮﯾِﻦَ ﻋَﻦْ ﺟَﻤِﯿﻊِ اﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﯿﻦَوَاﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎتِ
ﻓﻲ ﻣَﺸﺎرقِ اﻷْرْضِ وَﻣَﻐﺎرِﺑﻬﺎ ﺳَﻬْﻠِﻬﺎ وَﺟَﺒَﻠِﻬﺎ وَﺑَﺮِّﻫﺎ وَﺑَﺤْﺮِﻫﺎ
وَﻋَﻨّﻲ وَﻋَﻦْ وَاﻟِﺪَيَّ ﻣِﻦ اﻟﺼَّﻠَﻮاتِ زِﻧَﺔَ ﻋَﺮْشِ اﻟﻠّﻪِ وَﻣِﺪادَ ﻛَﻠِﻤﺎﺗِﻪِ وَﻣﺎ اَﺣْﺼﺎﻩُ ﻋِﻠْﻤُﻪُ وَأَﺣﺎطَ ﺑِﻪِ ﻛِﺘﺎﺑُﻪ
🌹ُ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إﻧّﻲ اُﺟَﺪِّدُ ﻟَﻪُ ﻓﻲًﺻَﺒِﯿﺤَﺔِ ﯾَﻮْﻣﻲ
ﻫﺬا وَﻣﺎ ﻋِﺸْﺖُ ﻣِﻦْ اَﯾّﺎﻣﻲ ﻋَﻬْﺪاً وَﻋﻘْﺪاً وَﺑَﯿْﻌﺔً ﻟَﻪُ ﻓﻲ ﻋُﻨُﻘﻲ ﻻ اَﺣُﻮلُ ﻋَﻨْﻬﺎ وَﻻ أَزُولُ أﺑَﺪا
🌹َاَﻟﻠّﻬُﻢَّ اﺟْﻌَﻠْﻨﻲ ﻣِﻦْ اَﻧﺼﺎرِﻩِ وَاَﻋْﻮاﻧِﻪِ وَاﻟﺬَّاﺑّﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟْﻤُﺴﺎرِﻋﯿﻦَ إِﻟَﯿْﻪِ ﻓﻲ ﻗَﻀﺎءِ ﺣَﻮاﺋِﺠِﻪِ واﻟْﻤُﻤْﺘَﺜِﻠﯿﻦ
ُﻷواﻣِﺮِﻩِ وَاﻟْﻤُﺤﺎﻣِﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟﺴّﺎﺑِﻘﯿﻦَ اِﻟﻰ إِرادَﺗِﻪِ وَاﻟْﻤُﺴْﺘَﺸْﻬَﺪﯾﻦَ ﺑَﯿْﻦَ ﯾَﺪَﯾْﻪ
🌹ِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ إنْ ﺣﺎلَ ﺑَﯿْﻨﻲ وﺑَﯿْﻨَﻪ
ًاﻟْﻤَﻮْتُ اﻟَّﺬي ﺟَﻌَﻠْﺘَﻪُ ﻋَﻠﻰ ﻋِﺒﺎدِكَ ﺣَﺘْﻤﺎً ﻣَﻘْﻀِﯿّﺎً ﻓَﺄَﺧْﺮِﺟْﻨﻲ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﺮي ﻣُﺆْﺗَﺰِراً ﻛَﻔَﻨﻲ ﺷﺎﻫِﺮاً ﺳَﯿْﻔﻲ ﻣُﺠَﺮِّدا ﻗَﻨﺎﺗﻲ ﻣُﻠَﺒِّﯿﺎً دَﻋْﻮَةَ اﻟﺪّاﻋﻲ ﻓﻲ اﻟْﺤﺎﺿِﺮِ وَاﻟْﺒﺎدي
🌹 اَﻟﻠّﻬُﻢَّ اَرِﻧِﻲ اﻟﻄَّﻠْﻌَﺔَ اﻟﺮَّﺷﯿﺪَةَ واﻟْﻐُﺮَّةَ اﻟْﺤَﻤِﯿﺪَةَ واﻛْﺤُﻞُﻧﺎﻇِﺮي ﺑِﻨﻈْﺮَةٍ ﻣِﻨّﻲ إﻟَﯿﻪِ وَﻋَﺠِّﻞْ ﻓَﺮَﺟَﻪُ وَﺳَﻬِّﻞْ ﻣَﺨْﺮَﺟَﻪُ وَاَوُﺳِﻊْ ﻣَﻨْﻬَﺠﻪ
وَاﺳْﻠُﻚْ ﺑﻲ ﻣَﺤَﺠَّﺘَﻪُ وَاَﻧْﻔِﺬْ اَﻣْﺮَﻩ ِّوَاﺷْﺪُدْ اَزْرَﻩُ واﻋْﻤُﺮِ
🌹اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑﻪِ ﺑِﻼدَكَ وَاَﺣْﻲ ﺑِﻪِ ﻋﺒﺎدَكَ ﻓَﺈﻧَّﻚَ ﻗُﻠْﺖَ وَﻗَﻮْﻟُﻚَ اﻟْﺤَﻖُّ ﻇَﻬَﺮَ اﻟْﻔَﺴﺎدُ ﻓِﻲ اﻟْﺒَﺮ
وَاﻟْﺒَﺤْﺮِ ﺑِﻤﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ أَﯾْﺪِي اﻟﻨّﺎسِ ﻓَﺎﻇْﻬِﺮِ
🌹 اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻟَﻨﺎ وَﻟِﯿَّﻚَ وَاَﺑْﻦَ ﺑِﻨْﺖِ ﻧَﺒِﯿِّﻚَ اﻟْﻤُﺴَﻤّﻰ ﺑِﺎﺳْﻢِ رَﺳْﻮﻟِﻚَ ﺻَﻠّﻰ َّاﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَﺳَﻠّﻢَ ﺣَﺘّﻰ ﻻﯾَﻈْﻔَﺮَ ﺑِﺸْﻲءٍ ﻣِﻦَ اﻟْﺒﺎﻃِﻞِ إِﻻّ ﻣَﺰَّﻗَﻪُ وَﯾُﺤِﻖَّ اﻟْﺤَﻖَّ وﯾُﺤَﻘّﻘَﻪُ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ
🌹اﻟﻠّﻬُﻢًﻣَﻔْﺰَﻋﺎ ﻟِﻤَﻈْﻠﻮُمِ ﻋِﺒﺎدِكَ وَﻧَﺎﺻِﺮاً ﻟِﻤَﻦْ ﻻﯾَﺠِﺪُ ﻟَﻪُ ﻧﺎﺻِﺮاً ﻏَﯿْﺮكَ وَﻣُﺠﺪِّداً ﻟِﻤﺎ ﻋُﻄِّﻞَ ﻣِﻦْ أَﺣْﻜﺎمِ ﻛِﺘﺎﺑِﻚَ وَﻣُﺸَﯿّﺪاِﻟِﻤﺎ وَرَدَ ﻣِﻦْ أَﻋْﻼمِ دِﯾﻨِﻚَ وَﺳُﻨَﻦِ ﻧَﺒِﯿّﻚَ ﺻَﻠَّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَاﺟْﻌَﻠْﻪ
🌼ُ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻣِﻤِّﻦْ ﺣَﺼَّﻨْﺘَﻪُ ﻣِﻦْ ﺑَﺄْس اﻟْﻤُﻌْﺘَﺪﯾﻦَ
🌼اﻟﻠّﻬُﻢَّ وَﺳُﺮَّ ﻧَﺒِﯿّﻚ ﻣُﺤَﻤَّﺪاً ﺻَﻠّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ ﺑِﺮُؤْﯾَﺘِﻪِ وَﻣَﻦْ ﺗَﺒِﻌَﻪُ ﻋَﻠﻰ دَﻋْﻮَﺗِﻪِ وَارْﺣَﻢِ اﺳْﺘِﻜﺎﻧَﺘَﻨﺎ ُﺑَﻌْﺪَﻩُ
🌹اﻟَﻠّﻬُﻢَّ اﻛْﺸِﻒْ ﻫﺬِﻩِ اﻟْﻐُﻤَّﺔَ ﻋَﻦْ ﻫِﺬﻩِ اﻻُْﻣَّﺔِ ﺑِﺤُﻀُﻮرِﻩِ وَﻋﺠِّﻞْ ﻟَﻨﺎ ﻇُﻬُﻮرَﻩُ إِﻧَّﻬُﻢْ ﯾَﺮَوْﻧَﻪُ ﺑَﻌﯿﺪاً وَﻧَﺮاﻩ
ﻗﺮﯾﺒﺎً ﺑِﺮَﺣْﻤَﺘِﻚ
َ ﯾﺎ اَرْﺣَﻢَ اﻟﺮّاﺣِﻤﯿﻦ ..
🌼:پس سه مرتبه دست بر ران راست خود میزنی و در هر مرتبه میگوئی:العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
🌹اللهم عجل لولیک الفرج
🌼دعای منتظران در عصر غیبت
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
نشود صبح اگر عرضِ ارادت نكنم
نامِ زیباى تو را صُبح تلاوت نكنم
🌸🌸🌸اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
☀️ #قرار_صبحگاهی☀️
🍃السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🍃
❤️هدیه به روح مطهر #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
💠۱ مرتبه سوره حمد
💠۳مرتبه سوره توحید
✨✨صبحتون منور به نور شهدا✨✨
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
♥️ و من همیشه
اسفنـــــد را به خاطر شما جور دیگری دوست دارم...
شبیه بوی بهار...
شبیه خندیدن در بهشت خدا...
#سحر_شهریاری
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌴پیامبر (ص):
🔹فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل مرده را زنده مى كند و از #فحشاء و #زشتى باز مى دارد.
📙البرهان فی تفسیرالقرآن،ج1، ص19
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#حدیث💚
امیرالمؤمنین علیه السلام:
الإحْسانُ ذُخْرٌ، و الكَريمُ مَن حازَهُ
نيكى كردن، گنج است و بزرگوار، كسى است كه مالك اين گنج شود
غررالحكم حدیث1135
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨﷽✨
🌼 سه اثر مهم در #حجاب است 🌼
❶ اثر #فردی است و آن آرامش است.😇💎
یک بانویی که محجبه است آرامش روحی دارد.
می داند مال خودش است؛ می داند نگاه دیگران
دنبالش نیست و گناه اجتماعی نمی کند.🤩✨
می داند دیگران را تحریک نمی کند.🥰🌿
خواهری که بدحجاب بیرون می آیی مصداق این
آیه ایی شما دارید معاونت برگناه می کنید.😊🎈
جوان به شما نگاه می کند و تحریک می شود و زن هم ندارد و می افتد بر حرام.گناه می کنید شما.☹️☄
وقتی دست در دست شوهرت در کوچه می آیی و
شوخی و مزاح می کنی. این باید اصلاح شود.🌝🪐
❷ اثر #خانوادگی دارد. بچه، دختر، شوهر شما
یک مسافرت برود و نباشد خیالاتش راحت است
که این زن مال این است. زیبایی هایش را تقسیم
نکرده.😌🦋
وقتی محجبه بود این زن مال اوست.🐣🍃
نه دیگران بهره ببرند. این ارزش خانوادگی اش
است. ثبات خانواده ها در حجاب بیشتر است و از هم پاشیدگی کمتر است. وقتی بدحجابی شد این
آقایی که با خانمش می آید و نگاهش می افتد به
زن فلانی و می گوید لباس و قیافه زن فلانی را
دیدی؟ دیدی آرایش کرده بود؟ یاد بگیر.😕💄
خب باهم دعواشون میشه و اختلاف میشه.⚔ هوس می کنند. زن های همدیگر را نگاه کردند
خب طبیعیه یکی زیباتره، یکی زشت تره.😶🍂
قیافه ها فرق می کند. این باعث می شود مردها
تحریک شوند. این اتفاقاتی که در جامعه
می دانیم و می دانید و جاش هم روی منبر
نیست.🤭🚧
❸ سومین اثر آن اثر #اجتماعی است. جامعه
سالم می ماند. فساد، زنا، فحشا در جامعه کم
می شود.🙃🪁
🔷 حجاب هم اثر فردی دارد آرامش.
🔷 هم اثر خانوادگی دارد استحکام.
🔷 هم اثر اجتماعی دارد سلامت.
فرد باحجاب اگر بود خود آرام است. خانواده مستحکم است و جامعه سالم است.😉🎀
°•|استاد رفیعی|•°
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️دوران حیرت در آخرالزمان!
👈🏿حمله ی شیطان به باور مسلمین
⭕️مهمترین ضرر فضای مجازی :
👈تربیت جدید
👈 اخلاق جدید
👈دین جدید
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#سه_شنبه_های_مهدوی
دلم هر چند بینام و نشان است
دچار گریههای بیامان است
دلم دلتنگ باران است امشب
سرش بر شانههای جمکران است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نذر_فرج_صلوات
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
⚠️ #تلنگرانه
از شخصی پرسیدند:
کدامین خصلت از خدایِ
خود را دوست داری؟!
گفت:🗣
همین بس که میدانم
او میتواند مچم را بگیرد
ولی دستم را میگیرد.
•┈┈••✾❀∞🌺∞❀✾••┈┈•
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨﷽✨
✍آیتالله بهجت(ره):
حوادثی که اتفاق میافتد، نتیجه کارهای ماست که بر سر ما میآید: « وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ؛ هر مصیبتی به شما میرسد، بهواسطه اعمال شماست».(شوری: ۳۰)
آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبتها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمیکنیم، چون کارهای خود را بد نمیدانیم، و به خود و کارهای خود خوش بین هستیم! آیا در این حوادث و گرفتاریها که از هزار سال پیش به ما خبر دادهاند، نباید شرح صدر پیدا کنیم و همانطور که دستور دادهاند باشیم؟! که فرمودهاند: «تَمسکوا بِالأَمْرِ الأولِ؛ به دستور اول تمسک بجویید [و عمل کنید]»
یعنی اینکه به یقینیات اعتقاد داشته باشیم و به واضحات و ضروریات دینی عمل کنیم، و در موارد شک و تردید احتیاط نماییم. و نیز در مثل این زمانه که اهل ایمان به بلاهای فراوان مبتلا هستند، چنانکه دستور دادهاند، دعای فرج را زیاد بخوانیم.
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص١٣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
امام حسن عسکری(ع) در روایتی فرمودند:
هرکه روز سه شنبه شش رکعت نماز بخواند و در هر رکعت پس از سوره «حمد» آیه «آمَنَ الرَّسُولُ» را تا آخر و یک مرتبه سوره «إِذٰا زُلْزِلَتِ» را بخواند خداوند گناهان او را بیامرزد و همچون روزی که از مادر به دنیا آمده از گناهان بیرون می رود.
راوی از آن حضرت پرسید در چه وقتی از روز باید این نماز را بجای آورد؟ فرمود:بین طلوع آفتاب تا ابتدای ظهر.(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، نمازهای ایام هفته)
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌹تسبیح مخصوص روز سه شنبه🌹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🍃🌸
سُبْحانَ مَنْ هُوَ فی عُلُوِّهِ دانٍ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ فی دُنُوِّهِ عالٍ، سُبْحانَ مَنْ هُوَفی اِشْراقِهِ مُنیرٌ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ فی سُلْطانِهِ قَوِیٌّ، سُبْحانَ الْحَلِیمِ جَمیلَ،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سُبْحانَ الْغِنَیِّ الْحَمِیدِ، سُبْحانَ الْوَاسِعِ الْعَلِیِّ، سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعَالی ، سُبْحانَ مَنْریَکْشِفُ الْضُرَّ وَهُوَ الْدَّآئِمُ الصَّمَدُ الْفَرْدُ الْقَدِیمُ، سُبْحانَ مَنْ عَلَافِی الْهَواءِ،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سُبْحانَ الْحَیِّ الرَّفِیعِ، سُبْحانَ الْحَیِّ الْقَیُّومِ، سُبْحانَ الدَّآئِمِ الْبَاقِی الَّذِی لَایَزُولُ، سُبْحانَ الَّذِی لَاتَنْقُصُ خَزَآئِنُهُ، سُبْحانَ مَنْ لَا یَنْفَدُمَا عِنْدَهُ،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سُبْحانَ مَنْ لَا تَبِیدُ مَعَالِمُهُ، سُبْحانَ مَنْ لَایُشَاوِرُ فِی أَمْرِهِ أَحَداً، سُبْحانَ مَنْ لَا الهَ غَیْرُهُ. سُبْحانَ اللَّهِ الْعَظِیم، سُبْحانَ اللَّه وَبِحَمْدِهِ،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سُبْحانَ ذِی الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُبِینِ،سُبْحانَ ذِی الجَلالِ الْبَاذِخِ الَعَظِیمِ، سُبْحانَ ذِی الجَلالِ الْفَاخِرِ الْقَدِیمِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ دَانٍ وَفِی دُنوِّهِ عَالٍ وَ فی اِشْراقِهِ مُنیرٌ وَ فی سُلْطانِهِ قَوِیٌّ،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
وَفِی مُلْکِهِ دَآئِمِ، وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ سَیِّدَنا مُحَمَّدٍ نَبِیَّهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ. (البلد الامین، کفعمی، ذکر تسابیح الایام)
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
گفتم به یار یکدفعه غیر جمعه یادت کنم😔💔
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
*سلام عزیزان*
ان شاءالله از روز پنج شنبه، ششم اسفندماه همزمان با میلاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام (روز اول اعتکاف به مدت ۳ روز) برنامه ها به صورت منسجم طی ساعت بندی که خدمت شما عرض خواهد شد، آغاز میشود
🥳 *هر روز یک جایزه 10 میلیون ریالی و 5 هدیه 1 میلیون ریالی به صورت قرعه کشی خدمت شما اهداء خواهد شد.*
👌 *جایزه ویژه:مشهد مقدس*
لطفا دوستان و خانواده را به جمع ما دعوت کنید
*نذر سلامتی* 3️⃣ 👇👇
https://chat.whatsapp.com/LILB9e7IxXWAxLgMS30gvx
👆👆👆👆👆👆👆
#هدیه دوست شهیدمون به شما بزرگواران
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ۖ حَتَّیٰ إِذَا سَاوَیٰ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا ۖ حَتَّیٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا 96 کهف
برایم قطعات آهن بیاورید. (آن گاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازند) تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید؛ تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم.
روز مهندس بر اعضای مهندس کانال مبارک 🎉🎀🎉
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
گلوله هاے دیࢪوز خون مے ࢪیختند
ولے گلوله هاے امࢪوز💄...
گلوله هاے دیࢪوز جان💔 ࢪا هدف مےگࢪفتند...
اما گلوله هاےامࢪوز فکࢪو ࢪوح و ࢪوان🤕 ࢪا....
که اگرࢪآن ࢪا از پاے دࢪ آوࢪد جان به راحتے تسلیم🙌🏻 مے شود
#مثلالماس💎🍃
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_هفتم
نگرانی به جانم افتاده بود .فکر و خیال کیان و سفر پرخطرش لحظه ای از ذهنم خارج نمیشد .
با صدای راننده که صدایم میزد به خودم آمدم:
_خانم ......خانم کرایه اتون
_بله؟؟
صدای روهام را کنار گوشم شنیدم که به راننده گفت:
_بفرمایید
_این زیاده اقا
_ایرادی نداره .ممنونم
ماشین که از مقابل دیدگانم محو شد .به روهام نگاه کردم .نمیدانم در چشمانم چه دید که با نگرانی گفت:
_خوبی عزیزم؟
_هاااا
_روژان جان تصادف کردی؟ماشینت کو؟
_ماشینم؟
_اره.مگه با ماشینت نرفتی بیرون ؟
تازه به یاد آوردم که ماشینم را جلوی درب دانشگاه پارک کرده بودم .
انقدر در فکرکیان بودم که به یاد نداشتم ماشینی هست.
حتی باورم نمیشد با تاکسی به خانه آمده ام .
ذهنم خالی بود از هر اتفاقی .
به روهام گفتم:
_داداشی ماشینم رو جلو در دانشگاه جا گذاشتم میشه بری واسم بیاری؟؟
_ماشینت سالمه و تو با تاکسی اومدی؟
_فکرم مشغول بود .میشه بری بیاری؟لطفا؟
_میرم ولی به شرط اینکه برگشتم بگی چی فکرتو اونقدر مشغول کرده که ماشینتو یادت رفته
_چشم.بفرما اینم سوییچ!
روهام خداحافظی کرد و رفت.
وارد خانه شدم.
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم فقط از خدا میخواستم کسی داخل خانه نباشد تا من بتوانم مدتی را در اتاقم فقط فکر کنم ولی دعایم مستجاب نشد .
هنوز اولین قدم به سمت اتاقم را برنداشته بودم که با صدای مادرم به عقب برگشتم:
_سلامت رو خوردی عزیزم
_سلام مامان
_روژان بیا بشین میخوام باهات حرف بزنم
_مامان جان میشه بزارید واسه یه وقت دیگه .الان حالم خوب نیست.
_نه نمیشه ,باید الان حرف بزنیم
با ناراحتی به سمت مبل رفتم و روبه روی مادرم نشستم و بی حوصله گفتم:
_بفرمایید من سرو پا گوشم
_امشب مهمونی خونه هیلدا دعوتیم .
_خب به سلامتی بهتون خوش بگذره
تا ایستادم به سمت اتاقم بروم مادرم با عصبانیت گفت:
_من اجازه دادم به اتاقت بری؟!!بشین حرفم هنوز تموم نشده!
_جانم مامان.بفرمایید؟
_میری اتاقت و آماده میشی .نبینم مثل دفعه پیش لباس بپوشی
_مامان جان من نمیام
_من نمیام نداریم روژان خانم.میری یه دست لباس شیک انتخاب میکنی .آرایش میکنی و موهاتو به بهترین شکلی که میتونی درست میکنی .نبینم مثل دفعه قبل آماده بشی.وگرنه من می دونم و تو!
_قبلا هم گفتم من حجاب رو انتخاب کردم و حاضر نیستم بگذارمش کنار
_با من لج نکن روژان .تو امشب میای و اونقدر خانومانه رفتارمیکنی که فرزاد یک دل نه صد دل عاشقت بشه.
_ماماااان .مگه من چقدر سن دارم که گیر دادید حتما باید بافرزاد ازدواج کنم ؟من خودم ملعبه دست شما و دیگران نمیکنم .من برای پسری که با هزار نفر در ارتباط بوده خودم رو کوچیک نمیکنم!!!
_منم نگفتم خودتو کوچیک کن .من میگم یکم به خودت برس یکم باهاش بگو و بخند بزار ببینه هرجا بگرده بهتر از تو پیدا نمیکنه .همونطور که فکر نمیکنم بهتر از فرزاد واسه تو پیدا بشه.
_من به اون مهمونی نمیام .من برای اون دلبری نمیکنم .دست از سر من بردار مامان .
_من مادرتم و تا وقتی تو این خونه زندگی میکنی باید هرچی میگم قبول کنی! من خیر و صلاحت رو میخوام چرا نمیفهمی؟
در حالی که عصبانی شده بودم و گریه میکردم گفتم:
_بس کن مامان . من از این خونه میرم.چرا نمیزاری به درد خودم بمیرم !!!
کیفم را برداشتم گریان از خانه خارج شدم و بی هدف شروع به قدم زدن کردم.
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_هشتم
ساعت ها در خیابان قدم زدم .با شنیدن صدای اذان به خودم آمدم .
دلم هوای خانم جون را کرده بود فقط آغوش او می توانست مرا از این همه سردرگمی و درد نجات دهد.
دستم را برای اولین تاکسی دراز کردم و به سمت خانه ی کودکی هایم به راه افتادم.
خانه ی خانم جون در یکی از محله های باصفای قدیمی شهر است.محله ای که هنوز برج های سر به فلک به آن راه پیدا نکرده بود.
خانه های ویلایی پر از دار و درختی که نبض زندگی در آن میزند.
تا دستم را روی زنگ گذاشتم در باز شد و خانم جون باهمان چهره مهربانش روبه رویم ایستاد .
لبخندی زدم و گفتم :
_سلام خانجونم
_سلام به روی ماهت دخترم
_خان جون مهمون ناخونده نمیخوای؟
_قدمت رو چشمم عزیزم .الهی دورت بگردم چقدر ماه شدی با این حجاب دخترجانم
_کاش بقیه هم مثل شما فکر میکردند؟یه قطره اشک بر روی گونه ام جاری شد .عزیز با گوشه روسری سفیدش اشکم را پاک کرد و گفت:
_چی شده عزیزم؟
_درمونده و حیرونم خانجون
_بیا بریم داخل ببینم چی شده عزیزکم
_شما جایی میرفتید؟
_میخواستم برم سرکوچه شیر بخرم
_شما بفرمایید داخل من میخرم و میام خدمتتون
_برو عزیزم زود بیا
به سمت سوپری سرکوچه رفتم و بعد از گرفتن یک پاکت شیر برگشتم.
وارد حیاط شدم.
روی تخت چوبی گوشه حیاط نشستم و به آسمان شب زل زدم .
با یادآوری کیان و نگاه اخرش دوباره1 اشکهایم جاری شد .
خانجون با سینی چای کنارم نشست وگفت:
_دخترکم این مرواریدا واسه چی میریزه؟
_خانجون خیلی دلم گرفته.خانجون دلم میخواد مثل بچگیام سرمو بزارم رو پاتون .
_بیا عزیزم سرتو بزار گلکم
سرم را روی پای خانم جون گذاشتم.درحالی که اشک میریختم گفتم:
_خان جونم میشه دیگه نرم خونه
_تو تا ابد میتونی اینجا بمونی گلکم
_خانجون بده که من تغییر کردم؟
_نه فدات شم خیلی هم خوبه,مثل ماه شدی دخترکم
_پس چرا مامان انقدر اذیت میکنه؟
_بابا مامانت دعوات شده
_خانجون مامان میخواد که من خودم حقیر و ذلیل پسر مردم کنم.دلش میخواد برم واسه یه پسرطنازی کنم.خانجون من نمیتونم؟چرا درکم نمیکنند؟چرا تا حالا که با یک پوشش باز میگشتم واسشون مهم نبود ولی حالا که ارزش خودم رو میدونم باعث آبروریزی خانواده هستم.خانجون خسته ام .دلم گرفته
_تو قویتر از این حرفا بودی که بخاطر خواسته اونا اینطور اشک بریزی.اونی که تو دلته و غمش از چشمات میریزه چیه؟
_چیز خاصی نیست
_چیز خاصی نیست و تو دلت انقدر پره؟
_اوهوم
_به من نمیگی چیشد که این همه تغییر کردی؟
با هیجان نشستم و گفتم :
_میدونی خانجون تازه فهمیدم امام زمان عج واقعا وجود داره .تازه فهمیدم اونایی که خیلی ارزشمند هستن زیبایی هاشون رو به نمایش نمیگذارند.میدونی خانجون! تازه فهمیدم یک زن چقدر ارزشمنده .
_خیلی عالیه که باورات انقدر تغییر کرده .کی باعث شده که این باورها تغییر کنه؟
با یادآوری کیان ,اشکهایم جاری شد .نگاهم را از چشمان خانم جون گرفتم و به گلهای شمعدانی اطراف حوضه آب انداختم و گفتم:
_یه آدم خیلی خوب .کسی که مستقیم نگات نمیکنه.کسی که بخاطر پوشش بدت سرزنشت نمیکنه .کسی که میگه پوشش ولنگارت بخاطر ذات بدت نیست
_پس عاشق شدی!!!!
احساس کردم خون زیر گونه هایم دوید و از خجالت سرخ شدم.با شرم و حیایی دخترانه به خانم جون گفتم:
_اِ خانجون.این چه حرفیه؟
_یعنی میخوای انکار کنی؟
_خانجونم از کجای حرفم اینو برداشت کردید که من عاشق کیان شدم
_پس اسمش آقا کیانِ .خدا واسه خانواده اش حفظش کنه.
با شنیدن این حرف چشمانم لبالب از اشک شد .دست های خانم جون را گرفتم و با عجز گفتم:
_خانجون ,واسش دعا کن .دعاکن خدا حفظش کنه
_روژان جان چرا بیقرار شدی گلکم
_خانجون داره میره سوریه.آرزوش شهادته .
_پس خیلی مردِ و با غیرته.ان شاءالله خدا به دل نگرون و عاشق تو نگاه کنه و برات حفظش کنه
_دعا...
با صدای موبایلم ادامه حرفم را نزدم و به گوشی ام نگاه انداختم .اسم پدرم روی گوشی خودنمایی میکرد.تماس را وصل کردم
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_نهم
_الو
_سلام
_سلام باباجون
_کجایی باباجان؟
_من اومدم پیش خانجون
_روژان جان حاضر باش میام دنبالت ,باید بریم مهمونی
_باباجون شرمنده ولی من به مامان هم گفتم من به اون مهمونی نمیام
_یعنی میخوای حرف منو زمین بندازی
_من غلط بکنم باباجون.
_دوراز جونت پس آماده شو میام دنبالت.
_اما
_اما و اگر نداریم روژان خانم .مامانت از وقتی رفتی کلی حرص خورده .باید بخاطر این که خانم من رو اذیت کردی تنبیهت کنم
_خانمتون بهتون گفت از من چه تقاضایی کرده؟
_نه .
_بابا جون شما هیچ وقت منو بخاطر پوششم توبیخ نکردیدهمیشه میگفتید هرمدلی دوست دارم بپوشم و رفتار کنم ولی شخصیت خودمو نابود نکنم.درسته؟
_درسته.
_ولی مامان خانم به من میگه برای به دست آوردن دل پسر مردم شخصیتم رو له کنم .بابا جون من تو خونه شما اضافی ام؟
_معلومه که نه دخترم .تو تاج سرمنی .روژان جانم آماده شو میام دنبالت میریم مهمونی بعد اون مهمونی میشینیم و باهم دونفری در مورد تقاضای مامانت صحبت میکنیم
_شما جدیدا حجاب من رو دیدید.من الان اگه بیام با این حجاب میام .بعدا بهم نمیگید که مایه خجالتتون هستم
_این چه حرفیه عزیزم .چه اون موقع که حجاب ان چنانی نداشتی و چه حالا که حجاب این چنینی داری مایه خجالتم نبودی و نیستی.دل پاکت برای من از هرچیزی مهمتره.
حالا گل بابا آماده شو من دارم میام
_چشم.منتظرتونم
_باشه عزیزم فعلا
بعد از پایان یافتن تماسم لبه حوض نشستم و با سر انگشتانم به آب داخل حوض ضربه میزدم و به حرکت آب نگاه میکردم.
خانم جون درحالی که زیر لب ذکر میگفت از روی تخت پایین آمد و گفت:
_روژان جان من امشب نمازم رو به تاخیر انداختم .تا تو چاییت رو عوض کنی و بخوری منم نمازم رو خوندم و اومدم
_ای واای منم نماز نخونده ام .کلا یادم رفته بود
_از بس عاشقی مادر جان
با لپ های گل انداخته سریع به سمت خانه رفتم تا بیشتر از این خجالت زده نشوم...
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_چهلم
خانم جون در حیاط زیر درخت سیب قالیچه ای پهن کرده بود تا مثل همیشه زیر آسمان شب به مناجات با خالق خویش بپردازد.
خانم جون همیشه معتقدست نماز شب و نماز صبح را باید زیر آسمان همراه با ستاره ها خواند.
او میگوید وقتی محل نماز با صفاست انسان هم عرفانی تر و عاشقانه تر نمازش را میخواند.
قامت نمازم را بستم و با آرامش با خدای خود راز و نیاز کردم .
در حالی که حسی همچون پرواز پروانه ها در وجودم لبریز شده بود به کیان اندیشیدم.
کیانی که هم دنیایم را رنگی کرد و هم آخرتم را روشنتر.
بارها به خود اعتراف کردم که اگر کیانی وجود نداشت من تا اخر عمر در جهالت خود باقی می ماندم.
خوب است که در باتلاق زندگی کسی را پیدا کنی که دستت را بگیرد و تو را از لجنزار بیرون بکشد.
کیان شمس برای من بیش از یک استاد بود .او برای من منجی ای بود که دستم را گرفت و در مسیر رهایی از گنداب های مدرن مرا عاشق خود ساخت, هرچند خود متوجه نشد که چه بر دل من گذشت روزها و ثانیه هایی که کنارش بودم.
با صدای خانم جان از فکر درآمدم
_قبول باشه دخترم
_از شماهم قبول باشه.خانجون میشه واسه منم دعا کنید؟
_واسه تو یا واسه اونی که دلتو برده؟؟!!!
گونه هایم دوباره رنگ خجالت به خود گرفت
_برای هردو خانجون
_ان شاءالله عاقبت بخیر میشی عزیزم .خیلی دلم میخواد این کیان معروف رو ببینم .
_هرموقع رفتم برای خداحافظی حتما بهتون اطلاع میدم باهم بریم.
_منتظرمی مونم
_خانجون من برم آماده بشم بابا الان میاد دنبالم
_باشه عزیزم برو اماده شو
جانماز و چادر نمازم را جمع کردم و به اتاقی که در خانه خانم جون به من تعلق داشت ,بردم .
جلو آینه ایستادم .
دلم نمیخواست آرایش کنم ولی مطمئن بودم مادرم اگر مرا با این چهره رنگ و رو رفته ببیند تا اخر شب غر میزند.
با اکراه آرایش خیلی ساده ای کردم .
روسری ام را دوباره مدل زیبایی بستم و منتظر پدرم پشت پنجره اتاقم نشستم و به ستاره ها چشم دوختم .
دقایقی بعد با شنیدن صدای زنگ خانه ,کیفم را برداشتم و به حیاط رفتم.
پدر و خانم جون در حال صحبت کردن با هم بودند به سمتشان رفتم و گفتم:
_سلام بر بابای خوشتیپ خودم
_سلام گل بابا.چقدر خانووم و زیبا شدی خوشگلم .
در حالی که دستم را دور بازوی پدرم حلقه میکردم با کلی عشوه و ناز گفتم:
_خانووم بودم بابایی جونم .زیباییم هم به بابابای خوشگلم رفته .
با شوق پیشانی ام را بوسید و گفت:
_پدرسوخته .چه نازی هم داره .بیا بریم که اگه دیر برسیم مامان خانمتون حکم تیر این بابای خوشتیپت رو صادر میکنه!!!
با اتمام حرف پدر هرسه خندیدیم.
بعد از خداحافظی با خانم جون به سمت خانه خاله هیلدا رفتیم .مادرم به همراه روهام انجا منتظرمان بودند.
ادامه دارد....
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯