eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
🆔 @loveshohada28 👈 تا قیامت سر سربندتو بی بی دعواست معنی این سخنم را شهدا میفهمند #شهیدعلاءنجمه #یادش_باصلوات 🍃💟 @ShahidToorajii #الله_اڪبر
✍ اتفاقی جالب در لحظه‌ی شهادتِ شهید تورجی‌زاده از زبان خودش شهیدتورجی‌زاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل می‌کرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمد رضا ! این همه از حضرت زهرا «س» گفتی و خوندی ، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی ‌زاده بلافاصله گفت: همین‌که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «ع» جان دادم برام کافیه... 🌷 خاطره‌ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📚منبع: کتاب یا زهرا سلام الله علیها ، صفحه 188 یاد شهید با صلوات @ShahidToorajii
🌹#شهید_حسن_قاسمے_دانا🕊 🌷بہ مـ🏍ـوتور تریلش و اسلـ🔫ـحه ش خیلی وابستہ بود قبل ازشهادتش موتورش واسلحه ش،هر دورافروخت و رفت سوریہ،بعدازهفده روزهم بہ شهادت رسید.🕊 @ShahidToorajii
بـــــدون شرح! و تـــــو ایستادی با تنی زخمی و خون آلود ؛ تا آخـــــرین نفس ... اما مــــا چه.... میخواهیم اما ساده؛ سریع و بی زحمت ... شرمندهٔ پایداریتان ھستیم..... @ShahidToorajii
🔷فرارسیدن ماه میهمانی خدا را بر شما عاشقان اهل بیت علیهم السلام تبریک عرض می کنیم... 😭بِاالحُسَینِ الهی العفو... ✅ @SahidToorajii
💠امام علی علیه السلام : 🌷در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد 📚 کافی، ج۴، ص۸۸ @ShahidToorajii
یکی از دوستان دبیرستانی می‌گفت: «از محمدرضا پرسیدم چه‌کارکنم که توفیق رفتن به جبهه را پیدا کنم؟» گفت: «توفیق نمی‌خواهد؛ برو بسیج ثبت‌نام کن تا تکلیفت را ادا کنی!» محمدرضا بیان خوبی داشت و درجلسات گوناگون سخنرانی هم می‌کرد. بارها در باره اهمیت حفظ انقلاب و دفاع از سرزمين، برای دانش‌آموزان دبیرستان سخنرانی می‌کرد. @ShahidToorajii
هر دلی می شکند ، خانه ی تو می گردد دل که از غیر تهی گشت ، خدا می آید وا شود گوشه دل ما اگر ای اهل سحر بینمان زمزمه های شهدا می آید هر چه خیر است در خانه ی زهرا باشد مادرِ ما صف محشر پِیِ ما می آید @ShahidToorajii
﷽ 🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 راوی_دوست_شهید ❣در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم. بعد از گرفتن و پایان ساعت اداری، پرسید موتور آوردی؟ گفتم آره چطور؟ گفت اگه کاری نداری بیا باهم بریم فروشگاه. تقریبا همه رو خرید کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و ... همه چیز خرید. 🛍 انگار لیستی برای بهش داده بودن ❣ بعد هم با هم رفتیم سمت مجیدیه وارد کوچه شدیم. ابراهیم در خونه ای رو زد. پیرزنی که حجاب هم نداشت دم در اومد. ابراهیم همه وسائل رو تحویل داد. یک گردن اون پیرزن بود. خیلی تعجب کردم ...! 😳 توی راه برگشت گفتم : داش ابرام این خانم بود؟! گفت : آره چطور مگه !؟ ❣ اومدم کنار خیابون موتور رو نگه داشتم و با عصبانیت گفتم : بابا این همه مسلمون هست تو رفتی سراغ مسیحیا! 😨 همینطورکه پشت سرم نشسته بود گفت : مسلمون هارو کسی هست که کمک کنه تازه کمیته امداد هم راه افتاده می کنه. 👌 اما این بنده های خدا کسی رو ندارن. با این کار هم کم میشه هم دلشون به و گرم میشه. 🙏 ✍از کتاب : سلام بر ابراهیم @ShahidToorajii
رمضان است !! راستی حسرتِ تو را خوردن روزه را باطل نمیکند...؟! #علی_قاضی_نظام ✍ #شهید_محمدرضا_شیبانی ❤️ ---------------------------- @ShahidToorajii
📝 #کوتاه_نوشت 💐رفاقت مثل یک هنره.... باید رفت و #یاد_گرفت و تمرین ڪرد. هر ڪسی نمی تونه ادعا ڪنه رفاقتو بلد هستم. 🌹شهدا به حق رسم #رفاقت را خیلی خوب بلد بودن و یه رفیق واقعی بودن و هستن. @ShahidToorajii
💢 👇 🌸 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شڪن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه ڪانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم یه دفعه متوجه شدیم عراقی ها دارن بهمون نزدیڪ میشن اگه ما رو می دیدند عملیات لو می رفت و بچه ها قتل و عام می شدند چاره ای جز عبور نبود توی فڪر بودیم ڪه یه دفعه ..... فرمانده خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند هیچ ڪه حاضر نبود رد بشه تا اینڪه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد اشاره ڪرد به پاڪتی ڪه توی جیبش بود و بهم فهموند ڪه بردارم فڪر ڪردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیڪ شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه ڪردم دیدم آروم داره اشڪ می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تڪون میده فڪر ڪردم داره باهام خدافظی می ڪنه ...خودم رو انداختم پشت یه خاڪریز پاڪت نامه فرمانده رو باز ڪردم خشڪم زد.... 🌸خشڪم زد به جای وصیت نامه یه عڪس دیدم عڪس دخترش بود دختری ڪه تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تاز فهمیدم تڪون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم ڪه شده عڪس دخترم رو ببینم, شهدا شرمنده ایم😔 @ShahidToorajii