#اربابــ
سر خوش آن دل
ڪھ در او،
شوقِ تو باشد
ھࢪ صبح....
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
🌸اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌸وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#حدیث_نور
✨ حضرت محمد صلىاللّٰهعليهوآلهوسلم فرمودند:
من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى كند، آن سان كه سركه عسل را.✨
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌼ریش و قیچی را به دست کسی سپردن
✍این ضربالمثل را هنگامی به کار میبرند که بخواهند اعتماد و اطمینان کامل را به کسی نشان بدهند و به او اختیار کامل برای انجام کاری را بدهند.
ریش در گذشته در میان عوام دارای اهمیت و حرمت بسیار زیادی بوده است. در میان ایرانیان برای صاحب ریش هیچ بلا و مصیبتی بالاتر از این نبوده است که کسی از روی دشمنی یا در مقام تنبیه به زور ریش او را بتراشد و از این رو دادن ریش و قیچی به دست آرایشگر و سلمانی نشانهی اعتماد و اطمینان کاملی بود که مردان به آرایشگر نشان میدادند که ریش آنان را نه از بیخ و بن، بلکه در حد آرایش کوتاه کند. بعدها نیز مردم این اصطلاح را در معنی مجازی برای نشان دادن اعتماد و اطمینان به کسی و وکیل قراردادن او برای انجام کاری به کار بردند.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨﷽✨
🔴 از خدا خواهیم توفیق ادب
✍حاج اسماعیل دولابی: ادب و حیا درهای بسته را باز میکند و بی ادبی درهای باز را میبندد. با ادب بروی راه هست، بی ادب بروی راه بسته است باید آنقدر ادب ورزید تا محبت طلوع کند. وقتی محبت طلوع کرد ادب کنار می رود “تَسْقُطُ الْآدَابُ ُ بَیْنَ الْأَحْبَابِ” یعنی با هم یگانه میشوند. اینجاست که عبد کار خدا میکند و خدا کار عبد را. ادب و حیا درهای بسته را باز می کند و بی ادبی درهای باز را می بندد، بی حیایی بود که سبب شد . در آن کوچه باریک جلوی دختر پیامبر (ص) را بگیرند، به نحوی که حضرت نه راه پیش رفتن داشتند و نه راه بازگشت، و آن جسارت را مرتکب شدند .
شخص با ادب به زمین ها و آسمان ها و به خوبان خدا راه پیدا می کند. ائمه (علیهم السلام) آرزو دارند ما با ادب باشیم و آزار نرسانیم تا پهلوی ما بنشینند. اگر ما یک خورده باحیا باشیم، ائمه خدا را در ما می بینند. می بینی وقتی بچه ات نماز می خواند چقدر کیف می کنی؟ ائمه که پدر حقیقی ما هستند چطور؟ آداب شرع، همه ادب است.
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
📚 مصباح الهدی، تالیف مهدی طیب
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#نماز
✅ درمان حواس پرتی در نماز👇
🌺کمتر کسی پیدا میشود که در طول نماز ، حواسش کامل به نماز بوده و متوجه کلماتی که میگوید باشد
🌺 برای داشتن حضور قلب در نماز و جمع کردن حواس تان نکات ذیل را رعایت کنید
◀️۱ . قبل از نماز برجای نماز نشسته و قدری ذکر بگویید و یا تلاوت قرآن نمائید ، تا روح و دل تان آماده و مشتاق عبادت خداوند متعال گردد.
◀️۲. قبل از نماز پیش خود چنین تصور کنید که ممکن است این آخرین نمازتان باشد .
◀️۳. به خود تلقین کنید و تصمیم جدی بگیرید که نمازی با خشوع و بدون حواس پرتی بخوانید.
◀️۴. تصور کنید که میخواهید در برابر بزرگ ترین و قدرتمندترین شخص عالم هستی ایستاده و با او سخن می گویید.
◀️۵. در نماز بیشتر سعی بر خشوع و خضوع بأفزایید و خود را در محضر خداوند متعال بی نهایت حقیر و نیازمند احساس کنید. ودررکوع وسجده خیلی ارامش داشته باشید وذکرهارا باتوجه به معنی وبا درنظر گرفتن کوچکیخود وعظمت پروردگار بگویید
◀️۶. آهسته و با آرامش نماز بخوانید. ولی طوری باشد خودتانصدای خودتانرا بشنوید وزیرلبی نباشد.
◀️۷. به معنای آنچه در نماز می خوانید توجه کنید. و هرجملهرامکث کنید معنی را ازقلبتانرد کنیدجملهبعدی رابخوانید
◀️ ۸. اگر قبل از نماز گرسنه یا تشنه بسیار شدید هستید ، قبل از نماز چیزی بخورید تا سبب عجله در خواندن نماز نشود ، ولی بیشتر تلاش شود که با شکم پر نماز نخوانید.
◀️۹. در مکان خلوت و ساکت نماز بخوانید.
◀️۱۰. در مکان نماز تان سعی کنید جلوی روی تان عکس و یا چیزی که توجه را جلب میکند مثل : تلویزیون و ... نباشد باشد.
◀️۱۱. سعی کنید عاشق خداوند متعال بشوید ؛ چون عاشق بی قرار وصال معشوق اش هست و لحظه شماری میکند برای حتی یک لحظه صحبت و معاشرت با عشقش.برای این منظور باید زیاد درطول روز شکر گزاری کنید وجهانبینی الهی خودرا اصلاح وتکمیل کنید. وازگناه دوری کنید
◀️ ۱۲ . حلال بدست بیاورید و حلال بخورید.
◀️١٣. از یاد مرگ غافل نشوید؛ چون مرگ است که انسانهای غافل و خواب آلود را بیدار میکند.
🍂🌼و همین مرگ است که خواهشات نفسانی را می میراند.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#هوالعشق❤️
#خانم_خبرنگار_واقاے_طلبه_قسمت_پنجاه_وهفتم
از تماسم با علی چهار ساعت میگذشت و همش منتظر یه اتفاق بودم.
دل تو دلم نبود... دلشوره داشتم... مطمئن بودم واکنش خانوادم راحت با این اتفاق کنار نمیان...
در اتاقم با ضرب باز شد و بابا و پشت سرش مامان اومدن توی اتاق بابا با حالت برزخی شروع کرد به فریاد زدن😰
بابا: دختره ی احمق تو مگه نگفتی میخوامش؟ مگه بعد اون سفر کوفتی همش غش و ضعف نمیکردی براش؟ مگه تو نبودی به داداشت گفتی دوسش داری؟ این حرفا چیه الان به علی زدی؟ هان؟
تمام بدنم میلرزید... حس ترس داشت نابودم میکرد...
_بابا من...
بابا پرید وسط حرفم: بابا چی؟؟؟؟ هان؟؟؟؟؟ آبرومو بردی دختر میفهمی؟؟؟ من به اعتبار حرف تو گذاشتم شب خواستگاری بینتون صیغه محرمیت بخونن بعد تو حالا میگی نمیخوای؟؟؟ مگه دست خودته؟؟؟ _بابا من اشتباه کردم... یه طرف صورتم سوخت😣
دستمو گذاشتم روی صورتم... اره بابام بهم سیلی زده بود... این اولین باری بود که بابام روم دست بلند کرد...
روی زمین نشستم و با دستام صورتمو پوشوندم و اجازه دادم بغضم بشکنه...
اشکام صورتمو خیس کرده بود و بابا فریاد میکشید... و میگفت با این کارم آبروشو بردم...
_باباااااا😫 تمومش کنید😖 من اونو نمیخواممم. 😔 اگه قرار باشه با اون ازدواج کنم خودمو میکشممممم😭 من ازش بدم میاد😭 آره من یه آدم پستم که جوون مردمو بازی دادم 😭تورو خدا خودتون به خانوادش بگید😭
مامان با چشمای گریون کنارم نشست و سرمو توی بغلش گرفت...😭 _مامان😭
مامان: جان مامان😭
_تورو خدا نزارید منو ببینه... تورو خدا تمومش کنید😭
مامان سرمو بوسید و گفت : فقط خدا کنه پشیمون نشی...
خدایا من بخاطر خوشبختی محمدم پا رو دلم گذاشتم کمکم کن توی این راه سخت... کمکم کن...
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
نویسنده { #فائزه_وحی }
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#هوالعشق❤️
#خانم_خبرنگار_واقاے_طلبه_قسمت_پنجاه_وهشتم
فردای اون شب علی به محمد خبر داد که تصمیم من عوض شده و مامان و بابام با خانوادش تماس گرفتن و عذرخواهی کردن بابت این اتفاق... اون روز حاج آقا چند دفه به مامان اینا گفت میخواد باهام حرف بزنه ولی من خودمو توی اتاق حبس کردم و گفتم نمیتونم باهاشون حرف بزنم.
محمد حالش داغون بود به گفته علی... ولی من که میدونستم اینا همه فیلمه...
الان دو هفته از اون روز داره میگذره و محمد هر روزی زنگ میزنه و التماس میکنه که من باهاش حرف بزنم... الان دو هفته اس حتی غذای درستی هم نمیخورم...
الان دو هفته اس هرکس منو میبینه میگه چرا یهویی سوختی... چقدر لاغر شدی...
الان دو هفته اس صبح میرم دانشگاه تا عصر بعدم گلزارشهدا تا شب فقط برا خواب برمیگردم خونه...
گوشه گیر و منزوی شدم... صورتم بی روح شده... غیر سلام و احوال پرسی باکسی حرف دیگه نمیزنم...
برای وصف حال اون روزا فقط میشه گفت که داغون بودم...😔
بعد مدت ها سیستم رو روشن کردم و رفتم توی ایمیلم💻
از آیدی محمد جواد کلی پیام داشتم... خواستم صفحه مرورگرو ببندم ولی نتونستم و وارد پیام هاش شدم...
*سلام فائزم... حالم خیلی بده... رفتی بدون اینکه بزاری برای آخرین بار ببینمت یا صداتو بشنوم... برام عجیبه با اون همه عشق چجوری تونستی تنهام بزاری... فائزه... من تورو با منطق و احساسم باهم انتخاب کردم... از انتخاب پشیمون نیستم... هیچ وقتم پشیمون نمیشم... تو ایده آل من بودی و هستی... تو اولین و آخرین نفری هستی که پا تو قلبم گذاشتی و تا ابد می مونی... فائزه... آخه چرا... چرا یهو همه چیزو خراب کردی... چرا یهویی رفتی... چرا منو از وجودت محروم کردی... فائزه ای کاش حداقل باهام حرف میزدی... فقط یه بارم که شده... کاش قانعم میکردی عشقت واحی بوده... کاشکی... کاشکی... فائزم... من تا آخر دنیا منتظرت می مونم... هروقت احساس کردی دوسم داری برگرد... من منتظرتم... *
اشکام بی مهابا میریخت و دیگه نمیتونستم چیزی ببینم... مانیتور رو به طرف خودم کشیدم جوری که سیم هاش قطع شد گوشیمو پرت کردم توی دیوار رو به روم و از ته گلوم فریاد کشیدم: لعنتییییی دوست دارممممم. عوضییییی دوست داررررررم. من دوووووست دااااارم. چرا هنوزم سعی داری گولم بزنییییی. چرا این قدر نامردددددی. چرااااااا😭
فریاد میزدم و اشک میریختم.
پاهام دیگه تحمل وزنمو نداشت... روی زمین نشستم و از ته دلم زار زدم.
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
نویسنده { #فائزه_وحی }
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#هوالعشق❤️
#خانم_خبرنگار_واقاے_طلبه_قسمت_پنجاه_و_نهم
یک ماه از اون روز میگذره و تقریبا همه چیز برای همه عادی شده...
بابام هنوزم باهام سرسنگینه... مامانم نگرانه... علی دلگیره... و این وسط فقط فاطمه اس که حالم رو درک میکنه و تکیه گاهی واسه گریه هام...
محمد مثل اون دو هفته بازم هر روز زنگ میزنه و التماس میکنه تا باهام حرف بزنه و مامان هردفه با شرمندگی جوابشو میده...
حال و روز خودمم که..... هی... بگذریم.😔
توی اتاقم پشت به پنجره نشسته بودم و به آهنگ آخرین قدم حامد رو گوش میدادم و نم نم اشک گونه هامو خیس کرده بود...😭
*بیا بجرم عاشقی بکش منو نرو...
نگاه کن این تن نحیف و زار و خسته رو...
تورو به جون خاطرات خوبمون بمون...
تورو به جون خاطرات تلخمون نرو...*
مامان در اتاق رو زد و اومد تو اشکامو پاک کردم و اهنگ رو قطع کرد.
مامان: فائزه جان بابا کارت داره برو پیشش😔
_نمیدونید چیکارم داره☹️
مامان: برو خودش بهت میگه. برو مادر😞
_چشم😣
از اتاق بیرون رفتم و کنار بابا نشستم.
خیلی جدی و محکم گفت: فردا آخرین روز محرمیت تو و محمدجواده. تا امروز فقط حق فکر کردن داشتی. اگه تصمیمت عوض شده بهش خبر بدم و اگرم هنوز سر همون تصمیمی باید همه این مسخره بازیا رو تموم کنی. غذا نخوردن و حال خراب و اشک رو میندازی بیرون. اونم دیگه حق نداره از فردا زنگ بزنه خونه . امشب بهش خبرمیدم. توهم تا شب بیشتر فرصت فکر کردن نداری. متوجه ای؟😒
_بله بابا😔
بابا: حالا برو خوب فکراتو بکن. امروز بشه فردا حتی اگه نظرتم برگرده دیگه با من طرفی.😑
دوباره برگشتم اتاقم و همونجا نشستم... امروز فردا ساعت دوازده شب صیغه محرمیت من و محمد تموم میشه... هه... چرا اصلا این موضوع یادم نبود که هنوز محرمشم... پس بگو... آقای طلبه بخاطر محرمیت این قدر اصرار داشت و هنوز ادعای عشق میکرد... 😢
حرفای بابارو تو ذهنم مرور کردم... نه... محمد منو نمیخواد... حاضر نیستم با خودخواهی من اون بدبخت شه... شب به مامان گفتم تا به بابا بگه من هنوز سر تصمیمم هستم...
شب تا صبح نخوابیدم نماز خوندم... تنها چیزی بود که آرومم میکرد😭
#قسمت_پنجاه_و_نهم
نویسنده { #فائزه_وحی }
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#هوالعشق❤️
#خانم_خبرنگار_واقاے_طلبه_قسمت_شصتم
ساعت هفت صبح بدون خوردن صبحانه از خونه زدم بیرون.... چشمام بخاطر بی خوابی و گریه دیشب متورم و قرمز بود... لبام خشک و تاول زده... تیپ سر تا پا مشکی... دوربینم دستم.
از خونه تا دانشگاه پیاده رفتم.
وقتی رسیدم دانشگاه کلاس اولم تموم شده بود.
نیم ساعت وقت داشتم و راهی نمازخونه شدم... دو رکعت نماز خوندم و بعد نماز توی یه سجده طولانس فقط گریه کردم و از خدا صبر برای خودم و خوشبختی برای محمدم طلب کردم😭
از نماز خونه اومدم بیرون و رفتم توی کلاس از ساعت نه تا یک پشت سر هم کلاس داشتم و بعد با خستگی تمام از کلاس زدم بیرون و روی حیاط دانشگاه نشستم.
معدم از گرسنگی و فشار عصبی درد گرفته بود... هرکس از کنارم رد میشد بخاطر ظاهر آشفته و قیافه داغونم نگاهم میکرد...
حالم رو بدتر میکردن...😞
فکرم برگشت به گذشته... به گذشته کوتاهی که کنار هم بودیم... هیچ وقت نمیتونستم تصور کنم که محمد این جور آدمی باشه... ولی آیا واقعا هست... نکنه اشتباه کردم... نکنه.... تا حالا هیچ وقت از این ضاویه نگاه نکرده بودم که ممکنه اشتباه کرده باشم... خدای من نکنه... نه نه... من اشتباه نکردم...😭
خدایا.... من امروز زن محمدم... محرم محمدم... دیروزم بودم... روز قلبم بودم... الان سه ماهه محرمشم و حواسم نیست.... ولی امشب راس ساعت دوازده برای همیشه میشه یه آدم غریبه برام...😭
خدایا کاشکی کنارم بود... دلم براش تنگ شده... برای چشماش... برای صداش... برای خودش...
یه لحظه یه عطر آشنارو حس کردم... و بعد اون یه صدای آشنا که صدام کرد...
*فائزه...
#قسمت_شصتم
نویسنده { #فائزه_وحی }
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
بینکنایہهابگوبازمزمہ
میپوشمشفقطبہعشقفاطمہ🖐🏿🙂
چونبہبیبیدلبستم…♡
https://eitaa.com/joinchat/2207514726C4e4e43e6e6
اِکیپچادرے(:
بفرمایید🥐
- جمعِ یهـ مشت چریکۍِ جون بھِ کف🤞🏿💥
https://eitaa.com/joinchat/2631139439C7810b78f54
- رک حرف زدن کارِ ماست بابا🌱:))!
پردھِ بردارۍ از کارهاۍِ بیشرمانه مسئولین📲💯'
https://eitaa.com/joinchat/2631139439C7810b78f54
- خطر خطرِ فیلتر شدن بھِ دلیل محبوبیت پیش از حد🚷🚬
#شھیدیکہدرقبربہدرخواستمادرش
#چشمانشرابازڪرد😳😱♨️
مادرشھیدمیگوید:
در بھشت زهرا "س" هنگامۍ کہ می خواستند فرزندم را بہ خاک بسپارند و داخل قبربگذارند، احساس کردم لحظہ وداع با فرزند دلبندم فرا رسیده است و خیلۍ دلمشکست😔💔و در همان لحظہ بہ امام حسین؏ متوسل شدم و گفتم: . . . .
[ https://eitaa.com/joinchat/912392243C69b4c3d99c ]~°•🤞🏾
#ادامه_داستان_توی_این_کانال
#سنجاق_شده😱🌪
#جووووووووویناجباری💯
بفرمایین🤗
یادتون نره✨
گذاشتین خبر بدین🌾
ساعت ۲۲ تا ۹🌸
🔴ریپبهبنربچسبه🔴(شاملدومینبنر)
🌸بہهمینترتیب🌸
شنیدے میگـن رفیق شهید شهیـدت میڪنه؟!🕊
حاج حسـین یڪتا:
[بچه ها بگـردید یه #رفیق_خدایے پیـدا کنید؛
یه دوست پـیدا ڪنید ڪہ وسـط میدون میـنِ گـناه؛ دستمـونو بگیـره. ]
بیـا اینجا و رفیق شهیدتو پیـدا ڪن↓
شما دعـوت شـہیدبابڪ هستیــد
•
••🌱 بیـــــا اینجا ببین چہ خبـره‼️
پر از مطـالب #شہدایے که ڪمڪ میکنه برای #خـــودسازی :)
•
#زندگیـنامہ📚
#خاطـرات_شهـدا🖇
#وصیت_نامہ💌
#ڪلیپ🎞 #عکس🖼
#پروفایل_.دلنوشته
#تلنگـر⚡️
•
[خـلاصہ اینجـا همه چیـز شہداییه🥀]
مخصوص شما اهل دلا ♡...:)
امتحانش ضـرر نداره🌿
https://eitaa.com/joinchat/2495938607Cef71c38c1d
ڪپے ریپ ممنـوع⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سڵام گیف ݕالا رو دیدۍ ؟🌸👀
دلٺ خواسٺ از ایݩ عکساے انگیزشے و جذاݕ 🤤😻
یھ کانال مےشناسم پࢪ از این عڪساۍ انگیزشے و درسے 🐣💛
پڕ از ایدھ هاێ باحاڵ و عالے 🍒❤️
براۍ دخترا باسلیقھ 👌🏻💐
بدو بیا تا از دسٺ ندادیش 🤓💕
با مدیراێ خوش اخلاق ۆ تو دڵ برو 🤭🤪
https://eitaa.com/joinchat/3385065584C1eafbcb97e
از ما گفتݩ بود 🐬💙
ما هیچ ڪاناڵای بد معࢪفے نمیکنیمآ 👑✨
عکسنوشتهـ ندارم کھ💔☹️!
+خب'بایا'کن💜📿(:
https://eitaa.com/joinchat/2820538468Caf793b4468
خفنترینعکسنوشتهسالوبردارخب🤞🏻🌸
ڪانالموݩ تازھ تاسیسہ نیاز بہ حمایٺ توݩ داره ࢪفقا 🥺🙈
نبینم ڪانالموݩ خالے بمونھ ها 🕊🍃
جمعے از دختراۍ با سلیقھ عضوند 🍭
https://eitaa.com/joinchat/3385065584C1eafbcb97e
ݒیچڪ ...!
از این عکسآ میخواے🤓🌱
این کانال منبعشهـ رفیق"🌸💜
پست های خآص دخترونھ و مذهبے"🍓
پر از عکسنوشتهـ های دلبࢪ🤤💯
بیآ عکسنوشتهـ هاشو ببین آخھ"😻
منبع عڪسای چیریڪی اینجآسٺ🔫
خلاصھ اینجآ منبع پسٺ های نابہ👀
آروم بزن رو پیوسٺن"❗️
https://eitaa.com/joinchat/2820538468Caf793b4468#
زود عضو شو تا پاک نشدھ ها🌱💨