eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی: دکتر سید احمد نواب آمدم چادر فرماندهی گروهان. برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم. طبق معمول به احترم سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستانم قرار دارم. باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم. بی مقدمه گفت: نه نمی شه! گفتم: من قرار دارم. اون آقا منتظر منه! دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. عصبانی شدم. از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می کنم! هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من. با پای برهنه. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟! به صورتش تگاه کردم. خیس از اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی. سفید امضاء کردم. هر چقدر دوست داری بنویس! ااما حرفت رو پس بگیر! گفت: به خدا شوخی کردم. اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم. فکر نمی کردم اینگونه به نام مادر سادات حساس باشد! یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود. مرا دید. باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی اون حرفت رو پس گرفتی؟! گفتم: به خدا غلط کردم. اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم. اصلا غلط می کنم چنین کاری انجام بدهم.
#شـهـداے_رمـضـان آیا می دانستید حدود پانزده هزار #شهید در #ماه_مبارک_رمضان شربت #شهادت نوشیده اند؟ سلام ‌بر شهداے عطشان @ShahidToorajii
جز خدا... استان مازندران، که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه بیسیم چی بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد، برگه و کدهای عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست آوردن رمز؛ سینه و شکمش را شکافته بودند... حقا که شیعه زاده بود... سیف‌الله_شیعه‌زاده
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست #شهریار ✍
روز ســـوم عمليات بود . حاجی هم می ‌رفت خط و برمی ‌گشت . آن روز ،‌ نمازظهر را به او اقتدا كرديم . سر نمازعصر ،‌ يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصــر را ايشان خواند . مسئله‌ ی دوم حاج آقا تمام نشده ،‌ حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين . ضعف كرده بود و نمی ‌توانست روی پــا بايستد . سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه‌ ی ســــنگر نشسته بود . با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچـــه‌ ها صحبت مي‌كرد ؛‌ خبر می گرفت و راهنـــمائی می ‌كرد . اين‌جا هم دست از کـــار برنداشت @ShahidToorajii
امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند: هر كس یك روز ماه #رمضان را (بدون عذر) بخورد؛ روح #ایمان از او جدا میشود وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5 من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9 @ShahidToorajii
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🌹 🌹 🌺 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم ... 🌺 مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود ، فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می ‌توانند، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند. 🌺 جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید... 🌺 فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد، خرماهـا دست نخورده بود ،بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد. 🌹ماه بود... 🌹تیرماه شصت و یڪ... 🍂 🍂 🍂 @ShahidToorajii
بچه شهرستان بود. انگار از استان‌های جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام ‌میشد. آرام می‌آمد و آرام می‌رفت. وقت و که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست و به بقیه نگاه می‌کرد. غذایش را نصفه می‌خورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می ‌گذاشت برای بچه‌های کرمانشاهی که می‌توانسنتد روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند. یک روز کتاب قرآنی که همواره به همره داشت اتفاقی دست ما افتاد ، کاغذی وسطش بود، بَر روی آن نوشته شده بود: " خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ می‌شود. تنها می‌توانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شدم..." @ShahidToorajii
جانا تو بخند تا صلح جهانی را، ضامن بشوی...... #سهیل_هدایتی ✍ @ShahidToorajii
پدر ‌و ‌مادرم! سخن با شما بسی مشکل است. می‌دانم این داغ با توجه به علاقه‌ای که به من داشته‌اید، بسیار سخت است. پدرم! مبادا کمرخم کنید. مادرم! مبادا صدای گریه شما را کسی بشنوند. پدر و مادرم! همان‌طور که قبلاً مقاوم بودید، در این فراز از زندگی‌تان نیز صبر کنید. با صبرتان دشمن را به ستوه‌آورید. دوست دارم جنازه‌ام ملبس به لباس سپاه باشد و با دست شما در قبر نهاده شود. شما مرا از کودکی از محبان حسین - علیه السلام - و زهرا تربیت کردید. از طعن دشمنان نهراسید @ShahidToorajii
❣اگرخواستےزندگےکنی، باید منتظر مرگ باشی! ولےاگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فداشدن در راهِ معشوق میروی! این خاصیت کسانےاست ڪه در فکرِ جاودانہ شدن هستند. 🌹 #شهیدسیدمجتبی_علمدار @ShahidToorajii
📣 برادرا / خواهرا یه عده تو جبهه میامدن می‌گرفتن می‌رسیدن‌ می‌رفتن!!... ⭕️ نیت مهمه... آقا نون نیت می‌خوریم...!! ❗️به هرکه هرچه دادن از این نیت دادن. ⭕️ مرده شور نیت های ما رو ببرن!!! ⭕️ مرده شور این دلهای مارو ببرن!!! ⭕️ مرده شور این اوضاع بهم ور مارو ببرن که بچه ها کار ما قفل کرده... [ #حاج_حسین_یکتا ] 🌷 @ShahidToorajii
صبح است و جهان باز غزلخوان شده است خورشید دوباره بر تو مهمان شده است لبخند نشان کنج لبان عسلت چشمان تو آفتابگردان شده است #صبحتون_شهدایی
شهید محمدرضا تورجی زاده
هنگام قادر به تکلم نبود و حرف‌های خود را می‌نوشت... وقتی در حین عملیات، دشمن می‌زند، نعمت‌الله ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها می‌دهد و خودش بدون ماسک می‌ماند؛ وقتی در بیمارستان از او سوال می‌کنند چرا ماسک نزدی؟ در جواب می‌نویسد: . ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که دارد ماسک چه کار؟ . نعمت این اواخر برای نوشتن کاغذ خواست و نوشت: « » پرستار گفت: «دکتر ممنوع کرده.» نوشت: «جیگرم سوخت.». دم دمای باز کاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به نوشت و شد آن کاغذ نوشته‌ها الآن دست مادر نعمت است... . نعمت درک درستی از رفتن داشت، وقت رفتن به مرگ لبخند می‌زد؛ مادر قهرمانش گفته بود: «او را با لباس دامادی‌اش دفن کنند.» اگر غرق به خون گردد تن من شود پیراهن من من اگر لب در صحرا بمیرم دل از برنگیرم @ShahidToorajii
همرزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام: بسیجی‌ها،‌ سپاهی‌ها ... این لباسی که بر تن کرده‌اید، خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (س) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید. نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید. نماز شب را وظیفه خود بدانید. حافظی بر حدود الهی باشید. در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست. در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود. عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید و از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است. @ShahidToorajii
غرق در خونَم ولی دکتر به دادِ من نرس ... در تنَم باید بمانـد جای بعضی زخم ها ... 😍 #شهید_محمدحسن_قاسمی ❤️ نخستین شهید مدافع حرم از جامعه ی پزشکی ✌️ ------------------------------ @ShahidToorajii
#شهیدعطشان گفته بود "اگر در ماه رمضان شهید شوم زحمت تشییع پیکرم را به مردم نمےدهم" در ماه رمضان شهید شد اماطبق قراری که با خدا داشت پیکرش بعد از ماه مبارک تفحص و تشییع شد. اگرصلواتی نثار روح مطهرش بفرستی به اعجاز #دوست_شهید ایمان خواهی آورد @ShahidToorajii
برادر و خواهرانم! در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید. هرچه می‌کنید و هرچه می‌گویید، با رضای او بسنجید. به‌خاطر یک شهید خود را میراث‌خوار انقلاب ندانید. اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما اداکنم، حلالم کنید. من همه را بخشیدم. اگر غیبت و تهمت و ... بوده، بخشیدم. امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید. ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد. اگر جنازه‌ای از من آوردند، دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید: یا زهرا – سلام الله علیها . از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید. @ShahidToorajii
جای شهید قربانی خالی ڪه...😔 همسرش میگفت: هیچوقت از سوریه سوغات نمی آورد، میگفت من از بازار هایی که حضرت زینب(س)در آن چرخاندن چیزی نمیخرم...❤️ #شهیدروح_الله_قربانی #سالروزولادت #یادش_باصلوات @ShahidToorajii #الله_اکبر
صبح است و جهان باز غزلخوان شده است خورشید دوباره بر تو مهمان شده است لبخند نشان کنج لبان عسلت چشمان تو آفتابگردان شده است #صبحتون_شهدایی @ShahidToorajii
🌷سیره شهدا ✾بچه ها می گفتند : " ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ " ✾ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند . ✾ مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است. 🌷 @ShahidToorajii
صدام پرسید چرا نمیتونید خرمشهرو بگیرید؟ سربازانش گفتن جوانی ۲۷ ساله بنام جهان آرا مانع این کار میشود 📎 #شهیدمحمدعلی_جهان_ارا در کنار رهبر @ShahidToorajii #الله_اکبر
گلستان شهدا اصفهان: تنها کانالی که اعضایش جان دادند ولی لفت ندادند. سلام بر مردان بزرگی که با ایثار جان خود زمینه ساز آزادی خرمشهر شدند. سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد. @ShahidToorajii
خاطرم می آید که محمدرضا بعد ازعملیات والفجر هشت شدیدا مجروح شده بود وپایش درگچ بود دوستانش برای عیادتش، زیاد به خانه ما رفت و آمد داشتند. ازطرفی خواهرش هم زایمان کرده ومن خیلی کارومشغله داشتم. هم مریض داری می کردم وهم به کارهای دخترم می رسیدم. یک روز وقتی ازخانه دخترم برگشتم دیدم که محمدرضاعصاها رازیربغلش گذاشته وباهمان تن دردمند ایستاده وظرفها رامی شست؛ محمدرضاتحمل نداشت که مشغله ورنج مراببیند