eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
#مهدی_جان در لغت‌نامه قلب ما جمعه ، مترادفِ دلتنگی است بیا و با دست‌های گره‌گشای خودت  معنـایِ جمعـه هایمان را عـوض ڪن ... 🔸 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ @ShahidToorajii
✨تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم سوریه ... گفت: میزارم ولی الان نه .. گفت: دارم زمین گیر میشم،بزار برم .. میترسید ، باعث بشه نره برای دفاع از حرم ... 💚 به‌یادشان‌صلوات :) 🌱 ✍ @ShahidToorajii
✨"شنبه"مي تواند رويايى ترين روز براى شروعِ تصميم هاى جديد باشد وقتي من دوست داشتنت را از همين اولين ساعاتش شروع ميكنم :) #صبحتون‌به‌خیر☕️ @ShahidToorajii
مـا در جـاے شـایـسـتـہ ے خـود در مـیـدان عـلـم نـیـسـتـیـم؛ مـا در ایـن گـام دوم بـایـد بـہ نـقـطـہ ے اوج بـرسـیـم. ... "ڪـشـور از لـحـاظ عـلـمـے پـیـشـرفـت نـمـے خــواهـد ، جـھـش مـے خـواهـد" درسـت اسـت ، احـتـیـاج داریـم بـہ جـھـش و ایـن الـبـتـہ ڪـامـلا مـمـڪـن اسـت ، یـعـنـے یڪــ خـواسـتـہ ے دسـت نـیـافـتـنـے نـیـسـت. ✅ الـبـتـہ پـر رنـج اسـت، رنـج دارد، زحـمـت دارد لـڪـن شـیـریـن اسـت، ( اسـت ) ... ٩٨/٣/٨ 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 @ShahidToorajii
#شهید_رسول_خلیلی
شهید محمدرضا تورجی زاده
#شهید_رسول_خلیلی
به‌خاطر دفاع از ولایت، مدرسه را ترک کرد. من بعدازظهر که از سر کار برگشتم، دیدم شهید خلیلی خانه است. از مادرش پرسیدم چرا رسول امروز مدرسه نرفته؟ گفت رفته بود. زود آمده. گفتم چرا؟ گفت با معلمش دعوایش شده. رسول ماجرا را برایم گفت. گفتم بلند شو برویم مدرسه. مدرسه شان در باغستان کرج بود، دبیرستان جابر بن حیان. در مدرسه،  سراغ مدیر را گرفتم که با او صحبت کنم. مدیر گفت حاج آقا، این پسر شما چندین بار سر همین مسئله ولایت با معلمش حرفش شده. دو سه بار خود من رفتم آشتی‌شان دادم. من هم گفتم تقصیر از شماست. شما چرا این معلم را اخراج نمی‌کنید؟ چرا گزارش نمی‌کنید؟ گفت چکار کنیم؟  من همان‌جا یک کاغذ آوردم گفتم همین حالا بهترین فرصت است که برایش گزارش بنویسید! خلاصه همان‌جا گزارشش را نوشتیم و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند.  @ShahidToorajii
پیامبر اڪرم (ص) مےفرمایند : با تقواترین مردم ، ڪسی است ڪه در آنچہ بہ نفع یا ضرر اوست ؛ حق را بگوید . 📚 من لایحضره الفقیہ ، ج۴ ، ص۳۹۵ #در_ثواب_نشر_سهیم_باشید @ShahidToorajii
توسل در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم". @ShahidToorajii
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 حاج اسماعیل دولابی : ✨هنگامی که به یاد امام حسین علیه السلام می افتید، تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شما است. .علیڪ.یـــاابــاعبـــدالله... @ShahidToorajii
✨خوبی‌چنان‌که‌عاشقی‌ات‌انتخاب‌نیست عشق تو برده از دل ما اختیار هم @ShahidToorajii
✨اگر درهای آسمان و زمین بر بنده‌ای بسته شود ، آنگاه او تقوا پیشه گیرد خداوند راهِ نجاتی برایش می‌گشاید... #امام‌علی‌علیه‌السلام💚 [نهج البلاغه قسمتی‌ازخطبه۱۳۰🌱] @ShahidToorajii
👎👎👎👎👎👎 شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم،اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفعه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن، عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد. نگاه کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟ گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی. ❤️ @ShahidToorajii