شهید محمدرضا تورجی زاده
📄🎋زیارت نامه شهدا "به نیت شهدای خدمت و حاج قاسم و ذاکر و عارف دلسوخته فرمانده دلاور گردان یا زهرا {
💛 شب جمعه دلت میاد یاد شهدا نکنی رفیق؟
به نیابت از تمام اموات، ذویالحقوق
هدیه به جمیع شهدا
خصوصاً رفیق شهیدمون
🌹#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
هدیه کنیم سوره حمد + سه مرتبه سوره توحید
بگرد نگاه کن
قسمت458
لب هایم را در داخل دهانم جمع کردم.
—آره، جات خالی! از وقتی اومدم چند بار با خاک یکسانم کرده و با تریلی از روم رد شده.
خندید.
—دستش درد نکنه که انتقام منم ازت گرفته. بعد با انگشت سبابه اش روی بینی ام زد و ادامه داد:
—مگه می شه با شما جوونا حرف زد؟
پشت چشمی برایش نازک کردم.
—والله همه تون همین رو می گید ولی حرفتونم می زنید.
صدای زنگ آیفن بلند شد.
—فکر کنم نرگس خانم اومد.
رستا مدام با شرمندگی علی را نگاه می کرد و بعد به من چشم غره می رفت.
آخر سر رو به نرگس کرد و گفت:
—نرگس خانم! خدا رو شکر که تلما جاری مثل شما داره. همیشه از شما تعریف می کنه. در حقش خواهری کردید.
نرگس لبخند زد.
—البته تلما جان حق داشت. باورتون می شه! روز اولی که رفتم پیش هلما خانم اون قدر حالم بد شد که وقتی برگشتم خونه، تا چند ساعت گریه می کردم. خیلی اوضاعش ترحم انگیزه.
واقعا دلم می خواست هر جور شده کمکش کنم، چون بالاخره اونم انسانه و مثل همه ی ما اشتباه کرده.
فرق ما با اون اینه که اشتباهات ما پنهونه ولی برای اون آشکار شده.
البته منظورم خودمم.
رستا لبخند زورکی زد و زیر چشمی مرا نگاه کرد.
—بله درست می گید. ولی کلا بهتره آدم واسه هر کاری با چهار نفر مشورت کنه. حالا خدا رو شکر که به خیر گذشت.
ان شاءالله هلما خانمم خدا شفا بده. واقعا سرنوشت غم انگیزی داره.
علی از جایش بلند شد.
—من برم یه زنگ بزنم زود میام.
نگران نگاهش کردم.
خنده کنان گفت:
—ای بابا می خوام به مامان زنگ بزنم.
همه خندیدند.
بعد از رفتن علی نگاهم را به نرگس دادم.
—پس یعنی اون روز که من باهات درد دل کردم تو همه چیز رو می دونستی؟
—آره، خیلی هم برات ناراحت شدم. ولی نمی تونستم چیزی بهت بگم.
تو درست می گفتی. روزی که رفتم پیش هلما خیلی حرفای ناامید کننده می زد. همه ش می گفت یه دردی تو دلمه که آخرش من رو می کشه. بهش گفتم
درد کشیدن که بد نیست به خصوص وقتی خودمون عاملش هستیم.
از حرفم تعجب کرد و گفت یعنی آدم تا آخر عمرش باید درد بکشه؟!
گفتم آره، ما هر درد و مشکلی رو حل کنیم بازم با دردا و مشکلات جدیدی روبرو می شیم.
مثلا وقتی تصمیم می گیریم درس بخونیم و شاگرد زرنگی باشیم درسته به نفع خودمونه ولی مشکلات پیش روش زیاده؛ باید خوابمون رو کم کنیم، از تفریحاتمون بزنیم، حتی گاهی باید معلم خصوصی بگیریم و وقت و هزینه زیادی صرف کنیم. این همه مشکل برای برطرف کردن فقط یک مشکله.
همیشه مشکل هست، هیچ وقت تموم نمی شه. دنبال این نباش که مشکل نداشته باشی! خوشبختی یعنی حل کردن مشکلات. شادی یعنی توانایی حل کردن دردای درون خودمون.
وقتی هر روز مشغول حل مشکلاتت باشی یعنی؛ هر روز خوشبختی، هر روز شادی!
ولی وقتی عقب بکشی، احساس کسالت و روزمرگی می کنی. وقتی فکر کنی چیزی رو که دیگران دارن رو باید داشته باشی تا خوشبخت باشی مطمئن باش هیچ وقت خوشبخت نمی شی. چون خوشبختی دیگران رو ازشون گرفتی و باعث ناراحتی شون شدی. بعد چشمکی به من زد و پچ پچ کرد:
–یه جورایی بهش فهموندم که منظورم علی آقاست.
رستا گفت:
–دقیقا! هر کسی با داشته های خودش باید درداش رو حل کنه.
مثل حل معما؛ وقتی با فکر خودت، بدون تقلب، حلش می کنی احساس موفقیت داری.
پیروزمندانه به رستا نگاه کردم.
—آره واقعا! حل کردن درد دیگران به آدم نشاط می ده.
رستا چپ چپ نگاهم کرد.
—یعنی الان تو درد هلما رو حل کردی؟! تو که همین چند دقیقه پیش خودت رو بدبخت ترین آدم دنیا می دونستی.
لیلافتحیپور
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
بگرد نگاه کن
قسمت459
نرگس رو به رستا گفت:
—تلما نیتش خیر بوده و خدا هم حتما مزدش رو بهش می ده. ولی می دونستید محبت کردنم ظرفیت می خواد؟ مثلا من برای تولد دوستم هدیه می خرم انتظار دارم اونم همین کار رو بکنه اگر نکنه ناراحت می شم. حتی گاهی به زبون میارم و ازش طلبکار می شم. این یعنی من هنوز ظرفیت محبت کردن رو ندارم. پس نکنم بهتره.
—می فهمم چی می گید یعنی تلما باید به اینم فکر می کرده که وقتی به هلما محبت کرده نباید توقع داشته باشه اون یا علی آقا همه چیز رو رعایت کنن. بعد رستا رو به من ادامه داد:
—اگه می خواستی با هر حرکت علی آقا، خودت رو به آب و آتیش بزنی خب محبت نمی کردی، گذشت اون زمان که جواب خوبی کردن خوبی بود خواهر من، الان میگن خب نمیکردی.
نرگس لبخند زد و سرش را کج کرد.
—بله، خب گاهی یه محبتایی رو نکنیم آسیبش خیلی کمتره.
مثلا توی اطرافیانمون ممکنه کسی باشه که کلا از شرایطش راضی نباشه و مدام ناله کنه و اسمشم بذاره دردِ دل کردن.
خیلیم سعی می کنه ترحم دیگران رو جلب و با خودش همراه کنه. هلما این طوریه! دلیلشم به خاطر خود کم بینیه. ما به جای این که تحت تاثیر این جور افراد قرار بگیریم باید کمکش کنیم خود کم بینیش رو درمان کنه. یا پیشنهاد بدیم بره مشاوره. اونا با این کارشون که اسمش رو گذاشتن دردِ دل کردن، تو ذهن روح و جسم ما سم می ریزن. بعدم می گن سبک شدیم، در حالی که در باطن نشدن، فقط روح خودشون و طرف مقابل رو به هم ریختن.
با چشم های گرد شده نگاهشان کردم.
—این جوری که دیگه کسی به کسی محبت نمی کنه؟!
نرگس گفت:
—چرا اتفاقا! همین که تو یا یه مشاور خوب، به طرف مقابل کمک کنید تا از اون چیزایی که داره، لذت ببره و شکر اونا رو به جا بیاره خودش یه محبت و یه کمکه و حتی باعث رشدش می شه. محبت یعنی به افراد کمک کنی تا به خودش یه تکونی بده که همه ش منفی فکر نکنه و نقص ها رو نبینه.
تلما جان! بدون که این بزرگ ترین محبته. چون وقتی اون رشد کنه آدمای اطرافش هم رشد می کنن. ما باید برای همه همین کار رو بکنیم.
وگرنه با ناله و ناامیدی کی تا حالا به جایی رسیده؟ کسایی مثل هلما چون داشته هاشون رو نمی بینن، هر چی هم بهشون بِدی بازم بهانه هایی پیدا می کنن برای ناله کردن و بدبخت نشون دادن خودشون. و مدام از دیگران توقع های نابجا دارن.
سرم را پایین انداختم.
—راستش، خیلی دلم براش می سوزه، یه تن سالم داشت که اونم این جوری شد.
رستا اخم کرد.
—از بس ناشکری کرد. دیدی می گن کفر نعمت از کَفَت بیرون کند؟ بهتره جنابعالی هم حواست رو جمع کنی.
نرگس خانم آه سوزناکی کشید.
— بله، واقعا اون موقع که جاری من بود خیلی وضعیت خوبی داشت؛ هم فوق می خوند و هم دانشجوی خیلی درسخونی بود، هم زندگی خوبی داشت ولی از وقتی با این گروه ها آشنا شد، اولین قدمای پسرفتش رو برداشت؛ درسش رو ول کرد، زندگیش خراب شد و حالا هم که توی این وضعیته.
مشکل بعضی از بچه درسخونای ما اینه که به یه قضیه از چند جهت نمی تونن نگاه کنن. فقط از یه جهت خیلی کوتاه بهش نگاه می کنن. خب طبیعیه که اون نتیجه ی مطلوب رو نمی بینن و نمی گیرن.
البته هلما الآن خیلی بهتر شده.
لیلافتحیپور
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
بگرد نگاه کن
قسمت460
خود منم سال هشتاد و هشت دقیقا همین مشکل برام پیش اومد. هنوز هم وقتی به کارای خودم فکر می کنم دلیلی برای اون کارام پیدا نمی کنم جز این که تحت تاثیر جو دانشگاه و دوستام و استادام که بعضیاشون رو خیلی قبول داشتم قرار گرفته بودم.
شاید اون استادا هیچ وقت متوجه نشن که با حرفاشون ممکنه آینده ی یه جوون رو نابود کنن.
رستا نفسش را بیرون داد.
—آره، برادر شوهر منم همیشه می گه بعضی از استادا، استاد انحراف جوونا هستن.
من که نمی خواستم بحث از جریان هلما منحرف شود از نرگس پرسیدم:
—چطوری این قدر زود هلما روحیه گرفت و رو به بهبودی رفت؟
—خب باید بگم اول لطف خدا بود. بعدم چون ما همدیگه رو از قبل می شناختیم کارم آسون تر بود. روز اول فقط گوش کردم و اون حرف زد. هر چی تو دلش بود بیرون ریخت.
از روز بعدش، من یه دفترچه با خودم بردم و بهش گفتم نعمتایی رو که داری بگو من برات تو این دفترچه بنویسم.
این کار رو هر روز ادامه دادم و صفحه های دفترچه پر می شد. به طوری که اون دفترچه ی چهل برگ نصفش پر شد. بعد بهش گفتم از این به بعد خودت هر روز حداقل یه صفحه ش رو پر کن. البته اون مجبور بود با دست چپ بنویسه چون دست راستش هنوز درد می کرد.
اصلا باورش نمی شد، خدا این همه نعمت بهش داده!
دیروز وقتی دفتر رو ورق می زدم ازش پرسیدم شکر این همه نعمت رو به جا آوردی؟! گریه ش گرفت و گفت سعی می کنم هر روز خدا رو شکر کنم.
بهش گفتم منظورم شکر عملیه نه زبونی.
نگاهم را بین رستا و نرگس چرخاندم.
—اون وقت شکر عملی یعنی چطوری؟!
رستا گفت:
—یعنی همین غر نزدن و ناله نکردن. به قول معروف درد دل کردن نکردن، خودش یه نوع شکر عملیه.
علی از اتاق صدایم کرد.
—تلما جان، یه دقیقه بیا! مامان کارت داره. می خواد بهت تبریک بگه.
رستا که تا آن موقع از همه چیز بی خبر بود سوالی نگاهم کرد.
خجالت زده به طرف اتاق رفتم. شنیدم که نرگس برایش توضیح می دهد.
بعد از این که با مادر شوهرم صحبت کردم.
گوشی را به طرف علی گرفتم.
—تا حالا مامان رو این قدر خوشحال ندیده بودم.
دستم را گرفت و به لب هایش نزدیک کرد.
—منم خیلی خوشحالم.
لبخند زدم.
—مامان گفت شام بریم اون جا.
از جایش بلند شد.
—پس تو و نرگس رو برسونم خونه. من برم مغازه. شبم زودتر میام تا به سور مامان برسیم.
لیلافتحیپور
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
#تلنگر 🚶🏽♀️
خداییاینفضایمجازیچیه؟؟!
کهمابهشدلبستیـم💔"
غرقشدیمتـوش..!!
یادمهمیگفتندنیاتوولکن
آخرتوبچسب...الانمیگم
فضایمجازیولکن
دنیاتوبسازبرایآخرت🖐🏻:)
همیشه هر #شبِ_جمعه به سینه غم دارم
حرارتیست قدیمی که در دلم دارم
نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد
دلم خوش است میان دلم حرم دارم
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#دلتنگ_اربعین
°{🙂🪴}°
کاش میان این جنگ ها
ناگهان صدایی بیاید
"الا اهل العالم انا المهدی..."🌱
#امام_زمان
#اربعین 🏴
#ثوابیھويے°{😍📿}°
#اربعین 🏴
لطفا انجام بدید
✨ به نیابت از ✨
#شهید_تورجی_زاده 🌹
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
سلام امام زمانم✋🌸
السلام علیک یابقیة الله یا مهدی فاطمه(س)
منتقم حسین نمیآیی؟
پدر هر کارے کند، پسر یاد میگیرد. مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد.
مولاجان اربعین نزدیک است، ما را برسان به کربلاے حسین.
صل الله علیک یا اباعبدالله
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️۲ شهریور، سالروز شهادت شهید سیدعلی اندرزگو
🌷مقام معظم رهبری:
◽️شهید عزیز ما، سید بزرگوار عالی مقام ما در هالهای از خموشی از گمنامی از ناشناسی مانند شهیدان تشیع در روزگار اختناق عباسی و اموی به دست گرگان خونخواره دستگاه جبار طاغوتی شهید شد.
🗓️۲ شهریور، سالروز شهادت روحانی انقلابی و چریک مبارز مسلمان سید علی اندرزگو توسط عوامل ساواک
#سرباز_انقلاب
#شهید_اندرزگو🕊
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دیدی کمکم مقدمات ظهور آقا با اربعین داره آماده میشه؟!
🔹ظهور همینقدر طبیعی خواهد بود!
🎙️حجت الاسلام #پناهیان
#اربعین #کربلا
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
بسماللهالرحـمنالرحیـم
💫🍃 قرائت #زیارت_عاشورا و صد صلوات
به نیابت از
دکتر#شهید_احمد_هجرتی 🥀
🏴 هدیه به شهدا و اسرای #کربلا
و #امام_زمان 🏴
به نیت ظهور 💚
سلامتی امام زمان، رفع هم و غمشان و خوشنودی و رضایتشان از ما
سلامتی رهبر عزیزمون، حفظ عزت و درایتشون
رفع مشکلات کشور
شفای بیماران و سلامتی جانبازان عزیز
رفع گرفتاریهای خودمون، اعضای کانال، عزیزانشون و ملتمسین دعا
خدایا ما دنيايي هستیم😞 و نمیدونیم در عالم بالا چه غوغایی میکنه خواندن زیارت عاشورا، ما را از تمامی برکات زیارت عاشورا مستفیض بفرما
انشاءالله بحق شهدای دشت کربلا عاقبت بخیر باشید 🤲
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌸🩺 پزشک اردبیلی که تا پای جان در دوران #دفاع_مقدس خدمت کرد
شهید دکتر«#احمد_هجرتی» با تیم پرستاری جانشان را در دفاع مقدس فدا کردند و بر اثر عوارض شیمیایی به #شهادت رسیدند.
شهید سرگرد، دکتر احمد هجرتی در سی و یکم اردیبهشت سال ۱۳۳۴ در شهر قهرمان پرور اردبیل چشم به جهان هستی گشود.
و سرانجام در حین مداوای یکی از مجروحان در اثر بمباران شیمیایی دشمن خیانت کار در دوازدهم دی ماه ۱۳۶۵ به مقام شهادت رسید و پیکر پاکش در بهشت فاطمه اردبیل به آغوش خاک سپرده شد.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
📥روایت پدر شهید
🌹 #احمد_هجرتی
یک سال بود که احمد به مرخصی نیامده بود. تمام وقت و انرژی خود را صرف خدمت به مجروحان کرده بود و همیشه به تقاضای خود داوطلبانه به خط مقدم رفته، در بیمارستان صحرایی ارتش در خدمت بود.
📞 یک بار که تلفن کرده بود با ناراحتی گله کردم که تو مدتهاست که به مرخصی نیامدهای. اگر برای من که پدرت هستم، دلت نمیسوزد حداقل به فکر مادرت باش.
_ احمد که ناراحتی زیاد ما را فهمیده بود ، گفت: «باور کنید پدرجان! من هم دوست دارم هر چه زودتر به دیدار شما بیایم و اصلاً همیشه با شما باشم، اما باور کنید در این جا آن قدر به من نیاز هست که وجدانم قبول نمی کند این همه مجروح محتاج کمک را بگذارم و به مرخصی بیایم.
مدتی بعد احمد به مرخصی آمد. با خودم گفتم حتماً تحت تأثیر حرفهای من به دیدارمان آمده است . اما او یکی- دو روز بیش تر نماند.
در طول این مدت از همه آشنایان و اقوام، طلب حلالیت کرد. فهمیدم که این که مرخصی او نه برای استراحت و نه برای دید و بازدید بلکه برای گرفتن حلالیت بوده است. احمد خودش را برای شهادت آماده کرده بود. او رفت و مدتی بعد به شهادت رسید و دیگر هرگز بازنگشت.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
شهید محمدرضا تورجی زاده
🔴 راه گشایش در زندگی از نظر امام جواد عليه السلام
🔵 امام جواد علیه السّلام #انتظار_فرج را بافضیلت ترین و راه گشاترین امور می داند:
🔹 برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است. هرکس این امر را بداند و آن را بشناسد، با همین انتظار در کارش گشایش و #فرج می شود.
🌕 تمام گره های کور زندگی فردی و اجتماعی ما شیعیان بخاطر این است که آب حیات را رها کرده و دل خوش به سرابیم، از این رو تمام عمر، لب تشنه و حیران به سمت هر صدا و ندایی روانیم.
🟢 تنها نسخه ی طبیب عالم و راه نجات از هلاکت دنیا و آخرت، انتظار فرج است.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
message-1722229755-20.mp3
8.66M
🏴 مارو دورمون نکن
🎙#حسین_سیب_سرخی
#اربعین
#مداحی
#ملت_امام_حسین
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯