با ورود هواپیماهای پیشرفته اف – 14 به نیروی هوایی، من كه جزء خلبان های ماهر در پرواز با هواپیمای شكاری اف – 5 بودم، به همراه تعداد دیگری از همكاران برای پرواز با هواپیمای اف–14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شدم.
با اوج گیری مبارزات علیه نظام ستم شاهی، به عنوان یكی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شدیم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گذشته از انجام وظایف روزمره، بعنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشكوه انقلاب اسلامی پرداختم.
با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی کارم رو دنبال کردم تا به سمت فرماندهی پایگاه هشتم در تاریخ 1360/5/7 رسیدم به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امكانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهراصفهان پرداختم و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی كردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدماتی انجام دادم.
در تاریخ 1362/9/9 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل شدم.
با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سال ها، در جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشتم، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس ونیروهای هوایی ارتش نگاشتم و با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقتم رو در پرواز های عملیاتی یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كردم و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بودم و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی رو با موفقیت كامل به انجام رساندم.
برای پیشرفت سریع عملیات ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اكتفا نمکردم و شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشكلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بودم كه شركت می كردم.
در تاریخ 1366/2/8، به درجه سرتیپی مفتخر شدم.
صبح روز پانزدهم مرداد ماه روز عید قربان همراه یكی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه كار اجرای عملیات، با یك فروند هواپیمای آموزشی اف–5 از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدیم و وارد آسمان عراق شدیم. پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله های تیربار ضد هوایی قرار گرفتم و از ناحیه سر مجروح و بلافاصله شهید شدم.
🌹
https://www.aparat.com/v/LgfsE
🌹فیلم لحظه شهادت عباس بابایی
🍃شوق پرواز
یاهلدلےمیگف:
هر وقت خاستی گݩاه ڪݩۍ
همیݩ ڪه احساس ڪردے داری گݩاه میڪݩۍ
رو به قبله بایست☝
دستتو بزار رو سینه و ³بار بگو : ←↓
صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهم_الرزقنا_شفاعت_الحسین
#به_نیابت_از_جمیع_شهدا
🕊اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن✨🌸
🆔 @Shahid_Alamdar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مولا_جانم♥️
غایبی از نظر اما شدہای ساکن دل نما رخ به من ای غایب مشهود بیا
نیست خوشتر ز شمیمت نفس باغ بهشت
گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا
#امام_زمانم
هرکجا هستی
با هزاران #عشق_سلام
از داغ غمـت کمـر خمیدهست بیا
ای بـا خبـر از راز دل بیمـارم
تا عمر به آخر نرسیدهست ،بیا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) صلوات اَللّهُمَ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک عَدُوَّهُم... اَللّهُــــمَّ عَجـِّل لِوَلیِّکَ
الفَـرَج
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
👈 اگر گوشمان به کلام رهبری بود، منحرف نمیشویم، راه را گم نمیکنیم.
«"شهید میثمی":
برادران عزیزم...نکند خدای ناکرده در دستهبندیها و جبههبندیهای مذهبی بیفتید که معنویت روحانیت از شما گرفته میشود، که ناگهان میبینید از روحانیت به جز لباسش برایتان نمانده است
به این طرف و آن طرف ننگرید
فقط نگاه کنید به نائب امام زمانتان تا فریب نخورید۰
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
صلوات_خاصه_امام_رضا_ع_با_صدای_حاج.mp3
1.5M
❣️ساعت🕗به وقت امام هشتم❣️
دستم به روی سینه برای ارادت است
این بارگاه قدس امام کرامت است
فرقی نمیکند زکجامیدهی سلام
اومیدهدجواب تورا، اصل نیت است
صلوات امام رضا(ع)💫
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
شخصیت عجيبي داشت. در مواقع شوخي و خنده😂سنگ تمام ميگذاشت.
اما از حد خارج نميشد🙂
فراموش نميكنم. در قرارگاه كه بوديم سربازهابيشتر در كنار سيد بودند. او
هم سعي ميكرد از اين موقعيت استفاده كند😁
يك شب در كنار سيد و سربازها نشسته بوديم. شروع كرد خاطرات خنده دار
دوران جنگ و رزمنده ها را تعريف كرد.
همه ميخنديدند. در پايان رو به من كرد و گفت:خب حالا،مجيدجان حمدوسوره ات را بخوان!
شروع كردم به خواندن. بعد به سرباز بغل دستی اش گفت:حالا شما هم
بخوان و همين طور بقيه😐
سيد كاغذي در دست داشت و مطالبي روي آن مينوشت. روز بعد هر جا
كه يكي از سربازها را تنها گير ميآورد باخوشرويي ایرادات حمد و سورهاش
را يادآور ميشد😃
به كارهاي سيد دقت ميكردم. كارهايش هميشه بي عيب و نقص بود. كاري
نميكرد كه كسي ضايع شود. حرمت همه را داشت، حتی سربازان بی سواد😍
🆔 @Shahid_Alamdar
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
درايامي كه جهت دوره تكميلي تداوم آموزش به تهران آمده بوديم هميشه
با هم بوديم🙂
يك روز جمعه به حمام عمومی دانشکده رفتيم. تا جايي كه من به ياد دارم
هيچ گاه غسل جمعه سيدترك نشده بو😃
ميگفت: اگه آب دبه اي هزار تومن هم بشه😐حاضرم پول بدم، اما غسل
جمعه من ترك نشه😍
حمام عمومي بود.دركنارحوض نشستيم و مشغول شستن شديم. سيد دوباره سر شوخي را بازكرد. يك بار آب سرد به طرف ما ميپاشيد. يك بار آب داغ😂
خلاصه بساط خنده به راه بود. ما هم بيكار نبوديم! یک بار وقتي سيد مشغول
ُشستن خودش بود يك لگن آب يخ به طرف سيد پاشيدم. سيد متوجه شد و جا
خالي داد اما اتفاق بدي افتاد!
سيد انگشترهايش را درآورده و كنار حوض حمام گذاشته بود. بعد از اينكه
آب را پاشيدم با تعجب ديدم رنگ از چهره سيدپريد😱اوبه دنبالانگشترهايش
ميگشت
سيد چند تا انگشتر💍 داشت. يكي از آنها از بقيه زيباتر بود. بعد از مدتي
فهميدم که ظاهرًا این انگشتر هدیه ازدواج سيد است😍
آن انگشتركه سيد خيلي به آن علاقه داشت رفته بود. شدت آب، آن را به
داخل چاه برده بود. ديگر كاري نميشد كرد. حتي با مسئول حمام هم صحبت
كرديم اما بيفايده بود.
به شوخي گفتم. اين به دليل دلبستگي تو بود. تو نبايد به مال دنيا دل ببندي.😁
🆔 @Shahid_Alamdar
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
گفت: راست ميگي ولي اين هديه همسرم بود؛خانمي كه ذريه حضرت زهرا است. اگر بفهمد كه همين اوايل زندگي هديه اش را گم كردم بد ميشود😑
خلاصه روز بعد به همراه او براي مرخصي راهي مازندران شديم. درحاليكه
جاي خالي انگشتر در دست سيد كاملًا مشخص بود😔
هنوز ناراحتی را در چهرهاش حس ميکردم. او به منزلشان رفت و من هم
راهي بابلسر شدم🚶
دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروي سپاه راهي تهران شديم. خيلي
خسته بودم. سرم را گذاشتم روي شانه سيد. خواب چشمانم را گرفته بود😵
چشمانم در حال بسته شدن بود كه يكباره نگاهم به دست سيد افتاد. خواب
از سرم پريد! سرم را یکباره بلند کردم. دستش را در دستانم گرفتم. با چشماني
گرد شده از تعجب گفتم😳اين همون انگشتره!
خیلی آهسته گفت: آروم باش.
دوباره به انگشتر خيره شدم. خود خودش بود. من ديده بودم كه يك بار سيدبه زمين خورد و گوشة نگين اين انگشتر پريد.
بعد هم ديده بودم كه همان انگشتر💍 به داخل فاضلاب حمام افتاد. هيچ راهي
هم براي پيدا كردن مجدد آن نبود.
حالا همان انگشتر در دستان سيد قرار داشت!! با تعجب گفتم:تو رو خدا
بگو چي شده؟!
هرچه اصرار كردم بيفايده بود. سيد حرف نميزد. مرتب ميخواست
موضوع بحث را عوض كند اما اي موضوعي نبود كه به سادگي بتوان از
كنارش گذشت😱
🆔 @Shahid_Alamdar
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
راهش را بلد بودم. وقتي رسيديم تهران و اطراف ما خلوت شد به چهره او
خیره شدم🙂بعد سيد را به حق مادرش قسم دادم!
كمي مكث كرد. به من نگاه کرد و گفت: چيزي كه ميگويم تا زنده هستم
جايي نقل نكن،حتي اگر توانستي، بعد از من هم به كسي نگو؛ چون تو را به
خرافهگويي و ... متهم ميكنند😐
وقتي آن شب از هم جدا شديم. من با ناراحتي به خانه رفتم. مراقب بودم
همسرم دستم را نبيند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم😭
گفتم:مادر جان، بيا و آبروي مرا بخر!
بعد هم طبق معمول سورة واقعه را خواندم وخوابيدم.نيمه شب بود كه براي
نماز شب بيدار شدم. مفاتيح من بالای سرم بود. مسواك و تنها انگشترم را روي
آن گذاشته بودم.
موقع برخواستن مفاتيح را برداشتم و به بيرون اتاق رفتم. وضو گرفتم و آماده
نماز شب شدم. قبل از نماز به سمت مفاتيح رفتم تا انگشترم را در دست كنم.
يكباره و با تعجب ديدم كه دو انگشتر روي مفاتيح است😳
وقتي با تعجب ديدم انگشتري كه در حمام دانشکده تهران گم شده بود
روي مفاتيح قرار داشت! با همان نگيني كه گوشهاش پريده بود، نميداني چه
حالي داشتم 😭😭😭
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
به نام نامی سَر
بسمه تعالی سَر
بلند مرتبه پیکر
بلند بالا سَر💚
#محرم۱٤٤۱
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
بی ریاترین نذری
همین نذری خوب قبول میشه
امروز نذری بچه های کوچک به خاطر اباعبدالله الحسین
انشاءالله زیر بیرق امام حسین باشید همیشه 😍😍😍
#ارسالی_از_کاربران
#آمل
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
#ساعت_هشت_به_وقت_عاشقی
#صلوات_خاصه_امام_رضا
من به شوق قفست
آمده ام در بگشا
وعده ی دانه مده
دور و برم ریخته است
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5839098254700053976.mp3
4.19M
🏴🏴🏴
💔 روضه ماندگار شب تاسوعا
✨ دامن ڪشان رفت ✨دلم زیر وروشد....
🎤 حاج محمود کریمی
التماس دعاااااا🙏
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5958777582827602578.mp3
5.85M
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد (دو دمه)
حاج میثم مطیعی
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈