🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸
#این_قسمت: #ڪربلای هشت
#خاطره ای از سیدمجتبی ورضاعلیپور
✨🍃✨🍃
⏪جنگ و گریز، تک و پاتک، حمله ودفاع منطقة شلمچه بسیاری از نیروهای ما را ورزیده کرده بود💪. صـ👹ـدام، که مغـرور از پیروزی کربلای۴ مشغول جشن و شادمانی بود، با شروع کربلای ۵خواب از سرش پرید😈.
🍃در ادامه این عملیات و در اسفندماه،
عملیات تکمیلی کربلای ۵ آغاز شد. در این مرحله نیز ضربات سختی به پیکره دشمن وارد شد☠.
✨هجدهم فروردین 1366 عملیات دیگری در شلمچه آغاز شد؛ عملیات کربلای ۸ در همان محور عملیات قبلی.
🌿گردان مسلم، که پس از مرخصی وبازسازی مجدد به شلمچه برگشته بود، خط شکن عملیات بود.
🍃طی این عملیات حماسة #سید
مجتبی دیدنی بود☺️. او جدای از فرماندهی و کمک به نیروها، در اوقات استراحت به کارهای دیگر نیزميپرداخت.
🌸بارها دیده بودیم که در تاریکی شب با شجاعت به سمت خط دشمن ميرفت.
پیکر شهدایی را که در مرحله اول عملیات جا مانده بودند به عقب منتقل ميکرد. ميگفت: خانوادة اینها چشم انتظارند
#درادامه👇👇
🆔 @Shahid_Alamdar
🍃🌷🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃
#خاطره
همسر شهید میثمی:
هیچ وقت به من نگفت برای شهادتم دعا کن.
می گفت: لزومی نداره آدم به همسرش از این حرفها بزنه. [زیرا نمی خواست حرفی بزند که
همسرش را ناراحت کند].
گفتم: می دونم برای شهادتت زیاد دعا می کنی، اگر منو دوست داری دعا کن
با هم شهید بشیم، از شما که چیزی
کم نمی شه؟
گفت: «دنیا حالا حالاها با تو کار داره.»
گفتم: بعد از تو سخت می گذره.
گفت: دنیا زندان مؤمن است.
🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#خـاطـره 📝🍃
همراهـ سردار رفتہ بودم اصفہان، ماموریتـ .
موقع برگشتن،بردمان تخت فولاد. بہ گلزار شهدا ڪہ رسیدیم، گفت:"بچہ ها؛دوست دارینـ درے از در هاے بہشت رو بہ شما نشون بدم؟"
گفتیم:"چـے از اینـ بهتر سردار!"😄
ڪفش هایش👟 را در آورد.
وارد گلزار شد.
یڪراست بردمان سر مزار شهید حاج حسین خرازے با یقین گفت:" از این قبر مطہر درے بہ بہشت باز مـےشہ."✨
موقع فاتحہ خواندن،حال و هواے سردار تماشایـے بود، توے آن لحظہ ها هیچڪدام از ما نمیدونستیم این حال و هوا ، حال و هواے پرواز است؛
ده روز نڪشید ڪہ خبر آسمانـے شدنـ خودش را هم شنیدیم.💔🕊
وصیت ڪرده بود حتما کنار #شهید_خرازے🌷 دفنش ڪنند.
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#خاطره
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو ،
دلتنگ تر از قبل میشد ،
دلتنگ شهادت ،
دلتنگ رفقای شهیدش....
کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
✅
💞 #عاشقانه_شهدا
🔹شهدا واسطه ازدواج ما شدند....
▫️#آقا_مهدی عضو گروه طرح بشارت بود. در این طرح کارش این بود که به دیدار خانواده #شهدا میرفت و #وصیتنامه و #خاطره شهدا را جمعآوری میکرد🌸 تا بتواند به صورت #کتاب دربیاورد (ولی خاطرات خودش هم جزو متن آن کتاب شد!)
▫️چون ما #خانواده_شهید هستیم و پدرم سردار محمدباقر مداح از شهدای دفاع مقدس است، یک روز #آقای_مهدی آمده بود منزلمان تا مطالب #شهید را جمعآوری کند.👌
▫️وقتی مامانم میگوید شهید محمد باقر مداح دو دختر دارد، همان لحظه #آقا_مهدی به خودش میگوید: «خدایا یعنی میشود این خانواده شهید من را به عنوان #دامادی قبول کنند»😢 به این صورت شد که قضیه #خواستگاری پیش آمد. در واقع شهدا واسطه #ازدواج ما شدند.
راوی: همسر شهید
#شهید_مهدی_اسحاقیان
#شهید_مدافع_حرم 🌷
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
💚💛
#خاطره
✍نشسته بودم بغل دست حاجی، یک دفعه زد روی پایش، از صدای نالهاش ترس برم داشت !
گفتم: حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش اومده؟ گفت: من سه چهار روزه از حال آقا بیخبرم....😔
پدرش فوت کرده بود ، میان سنگینی غم از دست دادن پدر، قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود.☝️ فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود. آنوقت اینطور آه میکشید. اینطور خودش را سرزنش میکرد...💔
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#یاسـِ_ڪَبُودِعَلے🍁
🏴کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#م_سادات
#خاطره
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود.
📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#خاطره
✍قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرشها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا. این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد!.
حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد با مزایای فراوان! حاجی به من گفت:
شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدا چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنتالهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
📚کتاب من قاسم سلیمانی هستم ناصرکاوه راوی, سامی مسعودی از فرماندهان عراقی
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
•💚•
•
#خاطــره🎞
|همدانشگاهیشهید|
دخترےمیگفت:
منهمکلاسیبابکبودم.
خیلییییتونخشبودیمهممون...
اماانقدباوقاࢪبودکههمهدخترامیگفتند:
" ایننوریانقدسروسنگینهحتماخودش
دوسدختردارهوعاشقشه !" 😏
بعدمنگفتم:میرمازشمیپرسمتاتکلیفمون
ࢪوشنبشه...
رفتمࢪودࢪࢪوپرسیدمگفتم :
" بابکنوریشماییدیگ ؟! "
بابکگفت:"بفرمایید ."
گفتم:"چراانقدخودتومیگیری ؟!
چرامحلنمیدیبهدخترا؟! "
بابکیہنگاهپرازتعجبوشرمگینبهمکرد
وسریعࢪفتوواینستاداصلا!
بعدهاکشهیدشد ،
هموندختراومنفهمیدیمبابکعاشقکیبودهکه
بہدختراومنمحلنمیداد...
#عاشقحضرتزینبوشهادت🥺💔
@Shahid_Alamdar
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔
#خاطره
#نشانی_از_غربت_مادر
وقتی سیّد حالش به هم خورده بود. استاد صمدی آملی از علامه درخواست دعا کرده بودند. ایشان فرموده بودند: «کاری با سیّد نداشته باشید، تمایل رفتن ایشان بیشتر ازتمایل به ماندنشان است. من دعا میکنم؛ ولی تمایل ایشان به رفتن بیشتر است. او را اذیت نکنید.»
سید مجتبی به آنچه آرزو داشت، به آنچه خواستهاش بود رسید. سیّد لایق شهادت بود.
تصمیم گرفتیم که نیمه شب او را غسل دهیم؛ چون اگر مردم میفهمیدند، آرامگاه خیلی شلوغ میشد. بعد از اینکه همه را آرام کردیم پیکر سیّد به غسالخانه آرامگاه ملا مجد الدین منتقل شد.
میخواستیم در سکوت کار غسل او را انجام دهیم، اما مگر شدنی بود! مردم به محض آنکه متوجه شدند به سمت آرامگاه آمدند. با اینکه درهای آرامگاه بسته بود از بالای دیوار آمدند داخل!
همه ناله میکردند. هیچ کس آرام نبود. صدای زمزمه غریبانهای به گوش میرسید:
بریز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا(علیها سلام) ولی آهسته آهسته…
سیّد را غسل میدادند در حالی که بازوها و پهلوی او شدیداً کبود شده بود. آری، هر کس که در این عالم عاشق سینه چاک محبوبهی خدا، حضرت زهرا (علیها سلام) شد باید نشانی از غربت مادر داشته باشد.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
@Shahid_Alamdar
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔
#خاطره♥️
گفتیم: در این هوای سرد، باموتور چرا راه دور می روی؟!
می گفت: میرم هیاتی که شهید پروره!✨
نَفَس شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست(:
آقارسول می رفت هیات ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم ...🕊
هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد😇🌹
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🌷
#شهیدرسولخلیلی🌷