⭕️ده ماه بود ازش خبرى نداشتیم. مادرش مىگفت: "خرازى! پاشو برو ببین چى شد این بچّه؟ زنده است؟ مرده است؟"
مىگفتم: "کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگى دارم خانم. جبهه که یه وجب دو وجب نیست. از کجا پیداش کنم؟"
رفته بودم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبهها گفت حسین خرازى رو دعا کنید.
اومدم خونه. به مادرش گفتم. پرسید: "حسین ما رو مىگفت؟"
گفتم: "چى شده که امام جمعه هم مىشناسدش؟"
نمىدونستیم فرمانده لشکر اصفهان است!
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
لینک گروه ما در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
🍃🌷🍃🌷🍃
#کلام #شهید ❤️
می گفت :
جنگ معامله با خداست
خدا خریدار
ما فروشنده
سند قرآن
بهـاء بهـشت . . .
#شهید_حسین_خرازی
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق
@Shahid_Alamdar
دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه.
عصر نشده، گفت: "بابا! من حوصلهم سر رفته."
گفتم: "چی کار کنم بابا؟"
گفت: "منو ببر سپاه، بچهها رو ببینم."
بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد، گفت: "من اهوازم. بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره!"
#شهید_حسین_خرازی
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#شرکت_کننده_دوازدهم
آمدی به دنیایم
دنیایم را کردی
شهودی بر هر آنچه
خدا خواهد...
عاقلِ عاشقم
ممنونم از بودنت
صدایت عاشقانه ترین
نغمه هاے لحظاتم هست...
بینهایت ، نهایت ِ عشقمان را دوست دارم...
❤️❤️
#شهید_حسین_خرازے💔
#نعم_الرفیق
سهل انگارے و سستے در اعمال عبادی
تاثیر نامطلوبـے در پیروزی ها دارد...
#شهید_حسین_خرازی
#خاطرات_شهدا
مرخصی داشتم قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان
حاجی گفت بیا با اتوبوس بریم
بهش گفتم حاجی ! هوا خیلی گرمه
حاجی گفت: گرمه!!!
پس بسیجی ها تو گرما چیکار میکنن؟
با همون اتوبوس میریم تا کمی حالمون جا بیاد
#شهید_حسین_خرازی
@Shahid_Alamdar
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘
#کلام_شهدا
در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند
صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم
#شهید_حسین_خرازی
@Shahid_Alamdar
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘
#خاطرات_شهدا
هوای گرم تیرماه و شرجی بودن هوا، اکثر نیروهای مستقر در شهرک دارخوین را به اورژانس کشانده بود؛ حتی فرمانده لشکر یعنی حاجحسین خرازی را!
به محض ورود فرمانده لشکر به اورژانس، پزشک و پرستاران، مشغول معاینه و مداوای او شدند. به تشخیص پزشک، اول، یک سرم، و بعد هم قدری دارو به او تزریق کردند. پس از مدتی، یک سبد گیلاس نزد حاج حسین بردیم تا بخورد؛ ولی او سبد را برگرداند و گفت: اول، به تمام مجروحان و بیمارانی که در اورژانس هستند، بدهید و سپس برای من بیاورید. سبد گیلاس را به دیگر بیماران اورژانس تعارف کردم و تهماندهی سبد گیلاس را برای حاجحسین آوردم. فروتنانه گفت: نمیخورم. گفتم: چرا؟ حالا که همهی بیماران اورژانس از این گیلاس خوردهاند! جواب داد: وقتی تمام نیروهای لشکر گیلاس داشته باشند و بخورند، من هم گیلاس میخورم.
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹