eitaa logo
↰بـرادر هـای شـهیدم↳
124 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
381 ویدیو
1 فایل
«یه چیز عجیب، مثل مدل هاست، مثل هنرمندهاست، تو اصلا اهل زمین نبودی. تو می‌روی و دیده ی من مانده به راهت! ای ماه سفر کرده، خدا پشت و پناهت♥!» ادمین تبادل🌸: @Shaahadaatt ⇤ تبادل‌با‌کانال‌های‌غیر‌اخلاقی‌صورت‌نمیگیرد❌ #لبیک_یا_خامنه_ای ♥️'
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحمونو با سلام به آقا امام رضا شروع کنیم رفقا✋🏻🌱 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ °•🌱↷ ↱@Shahid_babaknori↲
‹🕊🌿› . . -برادرشهید: بابڪ‌متولدسال۱۳۷۱بود. بابڪ‌مهرماهی‌بود،قبل‌ازاعزامش‌درست‌یڪ‌ماه قبل‌ازاعزامش۷/۲۱تولدش‌بود. این‌خاطره‌هیچوقت‌ازذهن‌ما‌پاڪ‌نمیشه‌چون‌تو خونه‌مارسمه‌ڪه‌هرتولدی‌هرولادتی‌رومن‌ڪیڪ میگیرم. بچه‌هاازخونه‌زنگ‌زدن؛گفتن‌تولدبابڪ‌منم‌ڪیڪ گرفتم‌رفتم‌خونه‌بابڪ‌سرماخورده‌بودرومبل‌ خوابیده‌بود... مامانم‌بهم‌گفت:برویه‌لحضه‌صداش‌ڪن؛حرف‌تو روزمین‌نمیزنه‌میاد من‌رفتم‌صداش‌ڪردم‌وبابڪ‌اومد اومدنشست‌عڪساش‌هست؛توگوشیمه‌هرچند وقت‌یڪبارنگاهش‌میڪنم‌هنوزباورمون‌نمیشه ڪه‌نیست... . . 🕊⃟🌿¦⇢
‹📻🌿› . . سردارشهیددڪترمصطفۍ‌چمران: ماهۍ‌یڪباربچہ‌ها؎مدرسہ‌جبل‌عامل‌رو‌جمع‌میڪرد مۍ‌رفتندوزبالہ‌ها؎شهرروجمع‌آور؎مۍڪردند مۍگفت: "بااین‌ڪارهم‌شهرتمیزمیشہ‌هم‌غرور‌بچہ‌ها‌میریزه" . . 📻⃟🌿¦⇢
🕊 با یکی از دوستانش‌ قرار گذاشته بودند؛ یک قرارِ‌ خدایی.. ھروقت‌ درس‌ می‌خواندند‌، میگفتند یا‌کریم؛ الوعده‌وفا ما‌ درس‌مان را خواندیم تو برکتش را بده..! 🌸✨
- - امام علی (ع) : « همه بدی‌ها، در مجالست با همنشينِ بد است!» و این همنشین فقط به معنای دوست نیست؛ بلکه میتواند کانال یا صفحه ای در فضای مجازی باشد..❌ این همنشین میتواند حتی از جنس لباس باشد، لباسی که همنشین ها و نگاه های مختلفی در این دنیا برایت به همراه می‌آورد وعواقب بدِ آن در دنیا وآخرت را در نظرت کوچک میکند !... و خدا نیاورد که همنشین بدی داشته باشیم...✋🏻 و چه زیباست لباسی که تو را همنشین حضرت فاطمة الزهرا (س) کند... السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)... اللهم عجل لولیک الفرج...🦋 - - ـ❌ـ ⇢ ـ•• ـ ـ⚠️ـ ⇢ ـ•• ـ
‹.💕🗒.› ‹.🏀🌸.› ماه رمضان را آمده بود خانه. به علی می گفت« امسال ماه رمضون از خدا اهدی الحسنیین را خواستم ؛ یا شهادت یا زیارت. » هر شب با موتو علی می رفتند دعای ابوحمزه. هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود. ناله می زد. داد می کشید. استغفار می کرد. از حال می رفت. از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت. هنز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد. با همان حال، العفو می گفت. گریه می کرد. می گفت« ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم می شم. » یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 75 🌹=🌹=🌹=🌹=🌹=🌹=🌹=🌹=🌹 شب احیا بود. عملیات هم نزدیک. بچه ها جمع شده بودند که قرآن سر بگیرند هرکی یک گوشه توی حال خودش بود و گریه می کرد. وسط مراسم یکی بلند شد و با گریه و زاری گفت« برادر ها ! من دیشب خواب امام زمان را دیدم. گفت برو به بچه ها بگو هرچه زود تر بکشن عقب. » رفتند با یکی از بچه ها، توی یک چادر تنها گیرش آوردند و کتک مفصلی بهش زدند. یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 47 ‹.🏀🌸.› ‹.💕🗒.›
🔆 ✍ روش زندگی را از قرآن بیاموز 🔹مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده‌اش راهی سرزمینی دور شد. فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می‌گذاشتند. 🔸مدتی بعد، پدر نامه اولش را برای آن‌ها فرستاد. بچه‌ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. 🔹سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند، آن را در کیسه مخملی قرار دادند. هر چند وقت یک بار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند. و با هر نامه‌ای که پدرشان می‌فرستاد، همین کار را می‌کردند. 🔸سال‌ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید: مادرت کجاست؟ 🔹پسر گفت: سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم‌تر شد و مرد. 🔸پدر گفت: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟! برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! 🔹پسر گفت: نه. 🔸پدر پرسید: برادرت کجاست؟! 🔹پسر گفت: بعد از فوت مادر کسی نبود که با تجربه‌هایش او را نصیحت کند و راه درست را به او نشان دهد، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت. 🔸پدر تعجب کرد و گفت: چرا؟! مگر نامه‌ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند و نشانه‌های راه خطا را برایش شرح دادم، نخواندید؟ 🔹پسر گفت: نه. 🔸مرد گفت: خواهرت کجاست؟! 🔹پسر گفت: با همان پسری که مدت‌ها خواستگارش بود، ازدواج کرد. الآن هم در زندگی با او اسیر ظلم و رنج است. 🔸پدر با تأثر گفت: او هم نامه من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش‌نامی نیست و دلایل منطقی‌ام را برایش توضیح داده بودم و اینکه من با این ازدواج مخالفم. 🔹پسر گفت: نه. 🔸مقصر خود فرزندان بودند که به جای خواندن نامه، اونو می‌بوسیدن و به چشم می‌مالیدن و با احترام در کیسه مخملی نگهداریش می‌کردن و به راحتی همه فرصت‌ها را از دست داده بودن. 🔹به قرآن روی طاقچه نگاه کنید که در قوطی مخملی زیبایی قرار دارد. 🔸وای بر ما! رفتار ما با كلام‌الله مثل رفتار آن بچه‌ها با نامه‌های پدرشان است. ما هم قرآن را می‌بوسیم؛ روی چشممان می‌گذاریم؛ مورد احترام قرار می‌دهیم، می‌بندیم و در کتابخانه می‌گذاریم و آن را نمی‌خوانیم و از آنچه در آن است، سودی نمی‌بریم، در حالی که تمام آنچه که در آن است، روش زندگی ماست.
هدایت شده از 『فَدایِیاݩِ؏َـقیلَةُ‌الْـ؏َـࢪَب』
گل آرایی مزار حجت السلام شهید محمد اصلانی در صحن پیامبر اعظم ص حرم امام رضا ع 🦋✨ ┄┄•••┄┄•••┄┄•••┄┄
عاشـق آن اسـتْ ڪہ فڪرش همہ خدمـت باشـدْ . . .😉 صبـحها در عطـشْ عـرض ارادتـ باشـدْ . . .🤚🏻❤️ بـهترازحضـرت اربـابْ ندیـدم شاهے؛ ڪهـ چـنین باخـبراز حـال رعـیت باشـد❤️
گفت ،‌من‌یقین‌دارم‌فردا‌شهید میشم ، برای‌اینکه‌جنازم‌روی‌زمین‌نمونہ با‌ماژیک‌کف‌پام‌اسممو‌نوشتم .. ترکش‌خمپاره‌سرش‌را‌برداشت . از‌کف‌پاش‌شناسایی‌شد...💔 🦋🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا