4_5940551189027359713.mp3
7.4M
ترجمهی خواندنی قرآن کریم
سوره بقره صفحه ۶
🌹 هدیه به محضر حضرت بقیه الاعظم روحنا فداک 🌹
🕊به نیابت از شهید والامقام #یوسف_داورپناه 🕊
🆔 https://eitaa.com/qurandelan
صفحه⇔ 6
💠 از اینکه با نگاههای پاک و دلهای مهربانتان، هر روز ما را با یک صفحه از کلام وحی همراهی میفرمائید؛ سپاسگزاریم.
💚 سلام و درود خدا بر شما
@qurandelan
✫⇠قسمت :5⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود. حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت.
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود. من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم. امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم. من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.»
دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود. اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم.»
✫⇠قسمت :6⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
اصرار کردم: «نرو. تو هنوز حالت خوب نشده. بخیه هایت جوش نخورده. اگر زیاد حرکت کنی، بخیه هایت باز می شود.»
قبول نکرد. گفت: «دلم برای بچه ها تنگ شده. می روم سری می زنم و زود برمی گردم.»
صمد کسی نبود که بشود با اصرار و حرف، توی خانه نگهش داشت. وقتی می گفت می روم، می رفت. آن روز هم رفت و شب برگشت. کمی میوه و گوشت و خوراکی هم خریده بود. آن ها را داد به من و گفت: «قدم! باید بروم. شاید تا دو سه روز دیگر برنگردم. توی این چند وقتی که نبودم، کلی کار روی هم تلنبار شده. باید بروم به کارهای عقب افتاده ام برسم.»
آن اوایل ما در همدان نه فامیلی داشتیم، نه دوست و آشنایی که با آن ها رفت و آمد کنیم. تنها تفریحم این بود که دست خدیجه را بگیرم، معصومه را بغل کنم و برای خرید تا سر کوچه بروم. گاهی، وقتی توی کوچه یا خیابان یکی از همسایه ها را می دیدم، بال درمی آوردم. می ایستادم و با او گرم تعریف می شدم.
یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی گشتم. زن های همسایه جلوی در خانه ای ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. خیلی دلتنگ بودم. بعد از سلام و احوال پرسی تعارفشان کردم بیایند خانه ما. گفتم: «فرش می اندازم توی حیاط. چایی هم دم می کنم و با هم می خوریم.» قبول کردند.
✫⇠قسمت :7⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: «شما اهل روستای حاجی آباد هستید؟!»
ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: «نه.»
مرد پرسید: «پس اهل کجا هستید؟!»
صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم.
مرد یک ریز می پرسید: «خانه تان کجاست؟! شوهرتان چه کاره است؟! اهل کدام روستایید؟!» من که وضع را این طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن ها گفت: «آقا شما که این همه سؤال دارید، چرا از ما می پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می تواند شما را راهنمایی کند.»
مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: «خانم ابراهیمی ! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ کس خانه مان نیست.»
یکی از زن ها گفت: «به نظر من این مرد دنبال حاج آقای شما می گشت. از طرف منافق ها آمده بود و می خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق هایی را که حاج آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد.»
✫⇠قسمت :8⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد.
مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در.
آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!»
ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.»
بعد از شام، صمد لباسش را پوشید.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.»
گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟»
با خونسردی گفت: «نه.»
گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!»
صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در حدیث قدسی از طرف خدای متعال خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند:
فَالْوَیْلُ کُلُّهُ لِمَنْ ظَلَمَکِ وَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لِمَنْ نَصَرَک...
پس تمام بدبختی برای کسی است که به تو ظلم کند و رستگاری بزرگ برای کسی است که تو را یاری کند...
همه درگیر مشکلات زندگی خود هستیم اما نوای مظلومانه مادری در پشت درب سوخته هنوز به گوش می رسد و باید این نوا را به گوش جهانیان رسانید. امید که ما هم جزو یاران فاطمیه باشیم. ان شاء الله
با تغییر عکس پروفایل خود به عکس فوق ☝️ پیام رسان ایام مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به کل دنیا باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ عَلی الحُــسین
وَ عَلی عَلی بنِ الحُسین
وَ عَــــلی اَولادِ الـحُـسین
وَ عَـــلی اَصحابِ الحُسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا♥️
@Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید #ابراهیم_هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
@Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
@Shahid_ebrahim_hadi3
🌹تا پیدا نشدن قبر مطهر حضرت زهرا برایم سنگ قبر نگذارید...
🔹شهید حسن عشوری از سربازان گمنام امام زمان عجل الله در وزارت اطلاعات در وصیت نامه خود نوشته است: به هیچ وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا(س) برای من سنگ قبری تهیه نکنید.
🔹در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی بند یا زهرا فراموش نشود و مبلغ ۵۰۰هزار تومان بابت سهل انگاری های من در استفاده از بیت المال به محل کارم پرداخت نمائید. ١٣٩۴/۶/٢٩
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌿اَلسَّلامُ
|•سلامبرابراهیم•|
ابراهيم ميگفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم
انقلابی باشند.
بايد در مــدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده
ميشودکه شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند!
وقتي ميديد اشــخاصي که اصلا انقلابی نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه
ميروند خيلي ناراحت ميشد.
ميگفــت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقلابی بايد در مدارس و خصوصًا
دبيرستانها باشند!
براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت،
با حقوقي کمتر!
امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفــت: روزي را خدا
ميرساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد.
به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش
دبيرســتان ابوريحان)منطقه14 )ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي
محروم )منطقه 15 )تهران.
تدريس عربي ابراهيم زياد طولانی نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه
راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود!
سلام بر رفیق شهیدم...🌹
سـلام بر هـدایتگـر دلهای بیقرار..❤️
برادرم !
ایـن روز هـا دلم آرام وقـرار نـدارد...
شرمندگـے چـون خـوره بـه جـانم افتـاده است...🥀
شـرمنـده ام از نگـاهت.... از نگـاه دوستانت....
بـراے مـن ڪه خـود را رفیـق تو میدانـم شـرمنـدگـے هـم دارد....
ڪه اسمت را همـه جـا بـه دنبال خـودم یـدڪ بڪشم....
آنـوقت پـاے عـمل ڪه بـه میـان مـیرسـد جـا مـیزنم....😔
دلـم میگـیرد از ایـن ڪه تورا برادرم میـدانم ولـے بارهـا دلت را شڪانده ام....💔
دلیگـرم ڪه با اعمـالـم راه شهـادت را براے خـودم بستــه ام...
برادرم💞
بـرایـم دعا ڪن
دعـا ڪن رهـا شـوم از ایـن باتلاق دنـیا...
ڪه مـن را سخت در خـود فـرو برده است
رفیق جـانم....
شنیده ام رفیق شهـید ڪه داشتـه باشـے نمیـگذارد بمیـرے، دستتـ را میگیـرد وآخـر شهیـدت میڪند.... دلـم عجیب به ایـن گفتـه خـوش است.
برادر جـان گـاه گـاهـے هـم سـوے مـن بـینوا نگـاهـے ڪن....
سختـ محتاج نـگاهـے ام ڪه رنگـ و بـوے شهـادتـ میـدهد ....
تـو شهـیدانه نگـاهـم ڪن...🌷
شـایـد مـن هـم لایق شـدم... به شهادت...
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی
#امامزمان{عجلاللهتعالیفرجهالشریف}
حال من بی تو خراب است ڪجایی آقا
نقش من بی تو سراب است ڪجایی آقا
عمر بیهوده من بی تو چه ارزد ، تو بگو
زندگی بی تو سراب است ڪجایی آقا؟
#اللهـمعجـللولیـڪالفـرج♥️
تعجیل در فرج آقا صلوات🌱
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوش کنید و صفا کنید ،
خدایا در همه حال کمک مان کن و یار و یاورمان باش ،الهی آمین.
حتماً کلیپ رو ببینید، روایتگری کوتاهی هست که واقعاً زیباست و اشکتون رو جاری می کنه
پیشنهاد دانلود 👌
هدیه به #شهید_مهدی_باکری
به قول موقوفهآقاسیدمهدی:
دلت که گرفت
نفست که تنگ شد
قلبت که شکست
فدای سر حضرت مهدی :)
تو راه رسیدن به حق همیشه ضرب و جرح حسودا هست
اینا که چیزی نیست:))))♥️💚🕊
#بابا_جانم_مهدی
32.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه کلید رسیدن به ثروت، همسر خوب و عاقبت به خیری میدونی چیه⁉️✔⁉️
❌️جواب رو از مرحوم نخودکی اصفهانی بشنوید❌️
محمد..!
زندگی کن برای مهدی
درس بخوان برای مهدی
ورزش کن برای مهدی
محمد..!
من تو رو از خدا برای خودم نخواستم
تو رو از خدا خواستم برای مهدی عجل الله...
#شهید_حمیدرضااسداللهی🕊🌹
🔺️شهادت دو تن از پاسداران غیور انقلاب حین ماموریت مستشاری در #سوریه
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیهای از شهادت پاسداران رشید اسلام محمدعلی_عطایی شوچه و پناه تقیزاده حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوريه، توسط رژیم صهیونیستی خبر داد.
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ عَل
✨✨✨✨✨✨✨✨
#داستان_آموزنده
🔆مزد دادن امام زمان عليه السلام براى خواندن زيارت عاشورا
حاج سيد احمد (رحمة اللّه عليه ) براى من نوشت كه روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سيد موقّر معمّمى بر من داخل شد كه قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشيده بود، نظرى كرد به آنچه در زاويه حجره بود كمى از كتب و ظروف و فرشى بود فرمود:
براى حاجت دنيا كفايت مى كند تو را و تو هر روز صبح به نيابت صاحب الزمان عليه السلام زيارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگير كه محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت :
اين كفايت يك ماه تو را مى نمايد.
و رفت رو به در مسجد و من به زمين چسبيده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تكلّم بنمايم نتوانستم و حتى نتوانستم برخيزم تا سيد خارج شد و همين كه بيرون رفت گويا قيودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پيدا كردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص كردم اثرى از آن آقا نديدم .
📚عبقرى الحسان مرحوم شيخ على اكبر نهاوندى : ج 1، ص 113.
حدیث کساء.mp3
5.42M
هفتمین روز از چله حدیث کساء به نیابت از 🕊شهید مدافع حرم حسین محرابی 🕊
🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان ابا صالح المهدی عجل تعالی فرجه الشریف
#حدیث_کساء
💠شهید مدافع حرم «حسین محرابی» روز ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۶ در مشهد به دنیا آمد.
🔹پس از سالها تلاش روز عید غدیر سال ۱۳۹۵ به سوریه اعزام شد و پس از دو بار اعزام، روز دهم آذر ۱۳۹۵ به شهادت رسید.
💠برای اولین بار که به زیارت امام حسین (ع) رفت، عقایدش محکمتر شد و جرقه اولیه جهاد در این سفر زده شد و بعد از آن بینهایت عاشق بیبی رقیه (س) شد
🔹 آخرین زیارت حاجتش را از امام رضا (ع) گرفت و دقیقاً روز شهادت امام رضا (ع) هم به شهادت رسید.
💠بعد از شهادت شهید محرابی از او یک عکس خندان منتشر شد و به همین خاطر به «شهید خندان مشهدیها» معروف است و چون روز شهادت آقا علی بن موسیالرضا (ع) به شهادت رسید، ملقب به «شهید امام رضایی (ع)» شد.
#شهید_حسین_محرابی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠شهید مدافع حرم «حسین محرابی» روز ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۶ در مشهد به دنیا آمد. 🔹پس از سالها تلاش روز ع
💠روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند میخوانند، اما اسم شهید محرابی در فهرست نبود به همین خاطر حسین برای گرفتن رضایت فرمانده محور پیش او میرود؛ اما فرمانده محور با حضور او در این عملیات مخالفت میکند.
🔹هنگامی که شهید محرابی اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده محور میگوید: من بچه مشهد هستم؛ اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا (ع) میروم و از شما پیش ایشان شکایت میکنم.
🔹در این هنگام وقتی که فرمانده محور صحبتهای شهید محرابی را میشنود، به وی اجازه شرکت در عملیات را میدهد. در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیه مدافعان حرم میگوید: همه ما از مشهد آمدهایم.
فردا شهادت امام رضا (ع) است و خوش به حال کسی که فردا شهید شود. هنوز حرف این مدافع حرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش گفت: کسی که میگویی شهید میشود، من هستم.
🕊💫روز شهادت امام رضا در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمهای که گفتند
"یاابالفضل"بود به شهـادت رسیدند.🕊💫
#شهید_حسین_محرابی
@Shahid_ebrahim_hadi3
🇮🇷 پاسدار مدافع حرم اهل بیت حسین محرابی
✍🏻 فرازی از وصیتنامه این شهید
رو با هم بخونیم:
▫️هر خانمی که #چادر^ به سر کند و
عفت ورزد و هر جوانی که <نماز اول وقت>
را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع)
خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا
مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ♥️══✿══✿══✿══
@Shahid_ebrahim_hadi3