eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
39 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
‹🍫🥜› ‌ •° 🔻دوست شهید نوری: 🔰گفتنش درست نیس ولی منو با هم به ها کمک میکردیم. یکسری خانواده های نیازمند می شناختیم، سعی میکردم 👤 کمکشون کنیم. 🔰گاهی بچه هایی رو‌ میدیدم که مناسبی ندارن❌ براشون مخفیانه لباس👕 و‌ وسایل میگرفتیم. 🔸امام کاظم(ع): خدا را در زمین است که برای رفع نیاز های میکوشند، اینان در روز (از عذاب) در امان هستند. •° 🥜🍯¦⇢ شهید بابک نوری 🥜🍯¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
‹⛈❄️› ‌ •° 🍃رفیق‌شهید شهید نوری سفارش کرده بودن 💢هرگز نذارید بابک بیاد جلو دو نفر اونجا بودن، آقای حسن قلی زاده و داوود مهر ورز که تاکید فراوان داشتن که پدر سفارش کرده ایشون رو جلو نیارید🌱 همراه و و یکنفر دیگه قسمت موشکی بودن. اینارو از ما دور کردند. مارو بردند جلو. بابک اومد گریه میکرد میگفت: "مگه‌من‌دل‌ندارم‌منم‌دوست‌دارم‌❤️جلو باشم..." و خواست بود که ایشونم آوردن جلو. بازهم نه اون جلویی که ما بودیم. یه مقدار فاصله داشتن و که نصیبشون شد واقعا عجیب بود.....💔🍂 •° ❄️👀¦⇢ شهید بابک نوری ❄️👀¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
‹🌸🍀› ‌ •° 🍃رفیق‌شهید شهید نوری سفارش کرده بودن 💢هرگز نذارید بابک بیاد جلو دو نفر اونجا بودن، آقای حسن قلی زاده و داوود مهر ورز که تاکید فراوان داشتن که پدر سفارش کرده ایشون رو جلو نیارید🌱 همراه و و یکنفر دیگه قسمت موشکی بودن. اینارو از ما دور کردند. مارو بردند جلو. بابک اومد گریه میکرد میگفت: "مگه‌من‌دل‌ندارم‌منم‌دوست‌دارم‌❤️جلو باشم..." و خواست بود که ایشونم آوردن جلو. بازهم نه اون جلویی که ما بودیم. یه مقدار فاصله داشتن و که نصیبشون شد واقعا عجیب بود.....💔🍂 •° 🌿🌸¦⇢ شهید بابک نوری 🌿🌸¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
‹🍫🥜› ‌ •° 🍃رفیق‌شهید شهید نوری سفارش کرده بودن 💢هرگز نذارید بابک بیاد جلو دو نفر اونجا بودن، آقای حسن قلی زاده و داوود مهر ورز که تاکید فراوان داشتن که پدر سفارش کرده ایشون رو جلو نیارید🌱 همراه و و یکنفر دیگه قسمت موشکی بودن. اینارو از ما دور کردند. مارو بردند جلو. بابک اومد گریه میکرد میگفت: "مگه‌من‌دل‌ندارم‌منم‌دوست‌دارم‌❤️جلو باشم..." و خواست بود که ایشونم آوردن جلو. بازهم نه اون جلویی که ما بودیم. یه مقدار فاصله داشتن و که نصیبشون شد واقعا عجیب بود.....💔🍂 •° 🥜🍯¦⇢ شهید بابک نوری 🥜🍯¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
‹❄☃️› ‌ •° 💔 °•|گاهے دلش براۍ‌دیدݩ دوباره پسرکَش پر میکشد...💔 گاهۍ حاضر است تمام دنیایش را فدا کند تا فقط یڪ بار دیگر صداۍ خنده هاۍِاز تهِـ دل شاه‌پسرݜ‌خانہ را پُر ڪند...😭 چشم هاے زیبایݜ را نظاره گر باشد🥀 او نمیدانست کہ باید بہ خنده هاۍِ پسرڪَش خیره شود🥺،ساعٺہا بہ چشمہایش زݪ بزند🥺،وآنہا را حفظ ڪند...🥺 او نمیدانسٺ دیدݧ 👁، شنیدݧ صداۍ خنده‌اش، از آن ݜب بہ بعد دیگر قرار بود آرزویۍ محال شود...! َشآید فڪرش را هم نمیڪرد😢 پسرش به این زودے قرار است به سفرے بے بازگشت برود...🥺 راستـــۍ شما بگویید.....!!!چہ‌کسے مے آید جاے ماه‌پسراین مادر؟؟چه کسے دوباره مادر میشود؟؟ چه کسے؟؟ •° ❄☃️¦⇢ بابک ❄☃️¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
⊰•🍂🥀•⊱ . تا کی بنگارم غم بی طاقتی ام را ای بُرده مرا طاقت ایام کجایی...؟💔 . ⊰•🥀•⊱¦⇢ ⊰•🥀•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🧡🍁•⊱ . پدرشھید: ‌‌《وقتے‌بابڪ‌مے‌خواسٺ‌بره‌سوریہ مݧ‌گفتم‌ڪہ‌دیگہ‌بابڪ‌برنمیگرده بابڪ‌ݜھید‌میشہ🥀 اومیگوید‌:موقع‌خداحافظے نای‌بݪند‌شدݧ‌نداشتم...😔 منوبابڪ‌باݘشم‌هایمان ازهمدیگہ‌خداحافظے‌ڪردیم🚶‍♂ خواهرش‌مے‌گوید:وقتے‌بابڪ‌سوارماشیݧ‌شد ورفت‌مݧ‌ومادرم‌خیلے‌گریہ‌مے‌ڪردیم ڪہ‌دیدیم‌بابڪ‌برگشت‌و‌گفٺ... خواهش‌مے‌ڪنم‌گریہ‌نڪنید اینجورے‌اشڪ‌هاتون‌همیشہ‌جلوے‌ݘشامہ😓 بابڪ‌سہ‌بار‌رفٺ‌وبرگشت ودفعہ‌ݘهارم‌مارا‌خنداند‌ورفـت💔🥀 برای شادی روح شهدا صلوات . ⊰•🧡•⊱¦⇢ ⊰•🧡•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•❤️‍🩹🥀•⊱ . دلتنگم! ازاینجاکہ‌هستم تاآنجـاکہ‌توهستی وجب‌بہ‌وجب دلتنگم💔🕊 . ⊰•🥀•⊱¦⇢ ⊰•🥀•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii