eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
185 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
384 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم ! مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی! گفت: آره بابا، گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح. عصرهمان روز از حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت . آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: ، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام کنم. ! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه گذشته را رها کرد. 🕊️🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔆 نامه یک سردار شهید❄️ این جانب جواد عنایتی در روز یكشنبه ، تاریخ ۶۳/۹/۲ در ساعت ۵/۵ بعد از ظهر توبه كردم و از این تاریخ به بعد هرگز دنبال گناه نمی روم. 🕊️ شهید جواد عنایتی🕊️ از نیروهای ارزشمند واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۴حضرت امام حسین علیه السلام. تاریخ شهادت ۶۵/۱۰/۲۷🌷 •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 که به خواب یک خانم بی حجاب می رفت 🍃یکی از مسوولان گلستان شهدای اصفهان تعریف میکرد اواخر سال ۹۴ بود توی دفتر نشسته بودم .. یکهو یه خانمی وارد شد ، وضعیت خیلی بد بود خیلی بد ... آستین هاشو تا بالای آرنج بالا زده بود ، یه مانتوی خیلی کوتاه پوشیده بود ، خیلی از موهاش هم بیرون بود ... ✨گفت: دنبال یه شهیدی میگردم من متعجب شدم با این ریخت و لباس دنبال شهید میگرده از جیبش گوشی موبایلش را درآورد و گرفت جلوی صورت من و گفت: عکس شهید اینه دستش را که آورد جلو .... چون آستین هاشو تا آرنج بالا زده بود .. ناخودآگاه دیدم دستش پر از و هست 🌹روی عکسی که بهم نشون داد .. دیدم نوشته « » توی سیستم زدم تا پرونده شهید بالا بیاد خانمه گفت: ببین توی شهید شده؟ گفتم: بله گفت: ببین توی شهید شده؟ گفتم: بله گفت: مزارش همین جا توی گلستان شهدا است؟ گفتم: بله گفتم: یه سوالی بپرسم؟ گفت: میخای بپرسی این با این ریخت و لباسش چیکار با شهید داره شروع کرد به گریه کردن 👈خانمه گفت: من ، ندارم .. زندگیم شده بود آرایش کنم و توی خیابون بگردم چند وقت پیش رفتم توی لباس_فروشی .. توی آینه خودم را دیدم از خودم بدم اومد .. به خود گفتم: آخه این چه وضع ریخت و لباسه ، شدی مانکن کوچه و خیابون از توی لباس فروشی اومدم بیرون .. سرم رو به کردم و گفتم: راه منو عوض کن ... یه چیزی بذار سر راهم تا عوض بشم .. به خداوندی خودت قسم میکنم الان چند مدتیه ... هر شب هر شب این شهید میاد توی خوابم و باهام حرف میزنه به اون خانمه گفتم : مزارش توی قطعه کربلای پنج جلو پای هست از جام پا شدم تا مزارش را نشونش بدم .. اما دیدم نمیاد خانمه گفت: من خجالت میکشم با این ریخت و لباس بیام سر مزارش ... یه تیکه پارچه اگه دارید بهم بدید ، بندازم روی خودم یه تیکه پارچه اونجا داشتیم .. انداخت روی خودش .. تا رسیدیم سر مزار خالقی .. نشست روی زمین .. اونقدر گریه کرد .. اونقدر گریه کرد ✨گلستان_شهدای_اصفهان قطعه: کربلای پنج ❍↲ 𝟑𝟏𝟑💚⃞ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush