شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_پنجاه_و_پنجم پرسید : -هنوز اینجا هستید؟؟ گمان کردم با خانوم بخشی رفتید!
💔
#رمان #رهائےازشبــ☄
#قسمت_پنجاه_و_ششم
همه چیز تا چند روز عادی بود.
هر روز از خواب بلند میشدم. روزنامه میخریدم 🗞و دنبال کار میگشتم و بعد از نماز ظهر به سمت محله ی قدیمی میرفتم و در پایگاه بسیج مشغول فعالیت میشدم.
از فاطمه خواستم اگر کار خوبی سراغ دارد به من معرفی کند و او قول داده بود هرکاری از عهده اش بربیاد برام انجام دهد.
سیم کارتم هم تغییر دادم 😊👌تا یکی از راههای ارتباطیم با کامران قطع بشه.
وسط هفته بود. دلم حسابی شور میزد و میدونستم سر منشاء این دلشوره چه چیز بود!
بله!! گذشته سیاهم!
آخر هفته بود.
تازه از مسجد برگشته بودم وداشتم برای خودم کمی ماکارونی🍝 درست میکردم که زنگ خانه ام به صدا در اومد. اینقدر ترسیدم که کفگیر از دستم افتاد.😰
هیچ کسی بجز نسیم و مسعود آدرس منو نداشت!
پس تشخیص اینکه چه کسی پشت دره زیاد سخت نبود.
چون تلفنهاشون رو جواب ندادم سر و کله شون پیدا شده بود.
من در این مدت منتظر این اتفاق بودم ولی با تمام این حال نمیتونستم جلوی شوک و وحشتم رو بگیرم. شاید بهتر بود در را باز نکنم!!
اصلا حال خوبی نداشتم. باید به آنها چه میگفتم؟
میگفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم چون راه زندگیمو پیدا کردم؟
خدایااا کمکم کن.
تلفن همراهم📲 زنگ خورد. حتما خودشون بودند. اما نه!!
اونها که شماره ی منو ندارند. به سمت گوشیم دویدم.
فاطمه بود. چقدر خوب که او همیشه در سخت ترین شرایط سر و کله اش پیدا میشد.
داخل اتاق خواب رفتم و درحالیکه صدای زنگ آیفون قطع نمیشد گوشی رو جواب دادم. فاطمه تا صدای لرزونم رو شنید متوجه حالم شد.
پرسید:
_سادات جان چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
من با عجله ودستپاچه جواب دادم:
_فاطمه به گمونم نسیم، همون دختری که من و با کامران آشنا کرده پشت دره!
فاطمه با خونسردی گفت:
-خب؟؟ که چی؟؟
من با همون حال گفتم:
-چی بهش بگم؟ اون فهمیده من جواب کامرانو نمیدم اومده ببینه چرا تغییر نظر دادم
فاطمه باز با بی تفاوتی جواب داد:
-خب این کجاش ترس داره؟ خیلی راحت بهش بگو دوست ندارم دیگه باهاش ارتباط داشته باشم!
مثل اینکه واقعا فاطمه اون شب هیچ چیز نشنیده بود. با کلافگی گفتم:
-د آخه مشکل سر همینه دیگه!! آنها اگه بفهمند من با کامران به هم زدم بیچارم میکنند. کلی آتو از من دارند.
_من نمیفهمم ارتباط تو با کامران چه ربطی به نسیم داره آخه؟
خدای من!!! مجبور بودم دوباره لب به اعتراف وا کنم ولی نه!! دلم نمیخواست بیشتر از این، فاطمه پی به گذشته ی سیاهم ببرد.
با عجله گفتم:
-حق با توست. بهش میگم دوسش ندارم وتموم
خواستم تماس رو قطع کنم که فاطمه گفت:
_عسل وقتی #تصمیم میگیری #توبه کنی خدا تو رو در مسیر #آزمایشهای_سختی قرار میده و تو رو با
#ترسهات و
#نقاط_ضعفت مواجه میکنه تا ببینه #چند_مرده_حلاجی..!!!!
آیا توبه ت #نصوحه یا یک #عهد_بی_ثبات!!!
اگه با #شجاعت به #جنگ_گناهانت رفتی شک نکن #خدا با #دست_غیبش موانع رو از سر رات برمیداره اما اگه زور ترس و #نفست بیشتر از اعتقادت به قدرت خدا باشه #میبازی!
خیلی بدم میبازی..
شک نکن…موفق باشی..خداحافظ
گوشی رو قطع کرد.
و من حرفهای تکون دهنده و زیباش رو مرور میکردم.
او خواسته یا ناخواسته پندهایی بهم داد که جواب چه کنم چه کنم چند لحظه ی پیشم بود.
صدای زنگ آیفون قطع شده بود.
حتما پشیمون شدند و برگشتند ولی نه..!! پشت در خونه بودند و زنگ میزدند. متوسل شدم به ❣شهید همت❣ و پشت در گفتم:
-کیه؟؟
نسیم گفت:
-زهرماار کیه!!..در وباز کن
پرسیدم:
-تنهایی؟؟
گفت:
-آره باز کن مسخره
نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم.
اونگاه معنی داری کرد و در حالیکه داخل میومد گفت:
-چرا در و باز نمیکردی؟
گفتم:
-دستشویی بودم…
او با تمسخر گفت:
-اینهمه مدت؟؟
من جواب دادم:
-اولا اینهمه مدت نبود و پنج دقیقه بود. ولی سرکار خانوم از بس که دستشون رو زنگ بود براشون این زمان طولانی بنظر رسید. دوما از صبح معده ام به هم ریخته گلاب به روت
او انگار کمی قانع شده بود..اما فقط کمی!!
رو نزدیک ترین مبل نشست و در حالیکه با ناخنهاش ور میرفت گفت:
-مجبور شدم زنگ همسایتونو بزنم درو باز کنه. میدونستم خونه ای.
با کنایه گفتم:
-عجب! !! جدیدا چقدر پیگیر شدی!!
او خودش رو به نشنیدن زد…
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#ف_مقیمی
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےباصلوات🌼
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 کتاب داستان من قهرمانم مجموعه ای از ده داستان زیبای تنهامسیری برای کودکان هست 🍄
💔
#معرفی_کتاب📚
کتاب سقای آب و ادب
📝 نویسنده با زیرکی و توانایی قلم خود مخاطب را میخکوب متن کتاب میکند و این مساله تا اندازهای مشهود است که ممکن است نم اشکی بر چشم خواننده بیاید و خود را در فضای روضه و هیات حس کند.
این مساله به قدری جدی است که ممکن است مخاطب مانند برخی جلسات روضه و عزاداری که تاب شنیدن سخنان واعظ را ندارد مجبور باشد کتاب را ببندد و خواندن و پرواز در عوالم سقای ادب را به فرصتی که شور حسینی فروکش کرده است موکول کند.
شاید اگر بخواهیم این کتاب را در یک جمله معرفی کنیم باید گفت #شب_تاسوعا_در_یک_کتاب.
📗بخشی از کتاب
افواج بیشمار ملائک، با هودجهایی از نور و چهرههایی سرشار از شور و سرور، او را چون نگین در حلقه حضور میگیرند.
عباس اگرچه همهشان را به روشنی و وضوح میبیند اما چشم از چراغ حسین بر نمیدارد. انگار ناخودآگاه و بیاراده در باشکوهترین و نورافشانترین هودج نشانده میشود و صدایی نرم و لطیف در گوشش طنین میافکند: برویم.
عباس که همچنان سراپای نگاهش مجذوب حضرت حسین...
موضوع کتاب: حضرت عباس علیه السلام
ناشر: انتشارات نیستان
نویسنده: سید مهدی شجاعی
قیمت نسخه چاپی: 17000 تومان
شماره جهت سفارش نسخه چاپی: 02166408640/داخلی فروشگاه
قیمت نسخه الکترونیکی: 8600 تومان
خرید نسخه الکترونیک کتاب
https://fidibo.com/book/2180
فقط 44 عدد از کتاب ( چاپ قدیم) به قیمت 17تومان موجود است، چاپ جدید کتاب به قیمت 29 هزار تومان می باشد.
#محرم
#کربلا
#عاشورا
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#سیره_امامان
#سیره_بزرگان
#رمان
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب 📚《 من زنده ام》 🔰 تقریظ (یادداشت تایید) آیتالله #خامنه_ای بر کتاب من زنده ام: ✍
💔
#معرفی_کتاب📚
«نامیرا» نوشتهی «صادق کرمیار»
داستان «نامیرا» دربارهی مردمانی است که حسینبنعلی (ع) را به کوفه دعوت میکنند، اما اتفاقاتی که از زمان حرکت ایشان تا رسیدن امام به کوفه میافتد، منجر به این میشود که مردم کوفه تغییر عقیده دهند و رنگ عوض کنند. داستان از خردهروایتهایی تشکیل شده که هریک دریچهای را بهسوی معنای عشق برای مخاطب میگشاید و از طرفی بهدنبال آن است تا منظری رسا از درک فتنهشناسی باشد و همین مهم موجب تحسین «رهبر معظم انقلاب» از «نامیرا» شد، چنانکه توصیه داشتند «هرکسی میخواهد فتنهی 88 را بشناسد، این کتاب را بخواند.»
🔻«صادق کرمیار» کتاب را با شروعی ملایم آغاز و با شخصیتسازی خوب از کاراکترهای داستان، تصویر آنها را به مخاطب معرفی میکند و در ادامه قصه را با روایتهای داستانی اما نه تاریخی، ولی با پشتوانهی تحقیقی قوی و درست پیش میبرد. همچنین با روایتی عاشقانه نیز در این داستان روبهرو هستیم که دربارهی دختر «عمرو بن حجاج» و «ربیع»، یکی از محبان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است. خواندن این رمان موفق در این ایام میتواند دلنشینتر باشد.
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب
#رمان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے گوشے را قطع ڪرد. احساس خوبے بہ او د
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ـ "مردم در صورت #ترس از حاڪم، در پشت پرده ے نفاق و ظاهر فریبے بیان مےشوند، و هیچ #سمے مہلڪ تر از این نیست ڪہ مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاڪم باشند.
تو مےتوانستے با آن جوان معترض و گستاخ، کارے نداشتہ باشے، حتے بہ روے او لبخند بزنے و دلجویے اش ڪنے. اما بعد، ترتیبے بدهے مأمورانت دور از #چشم مردم، او را دستگیر و بہ قتل برسانند.
لازم نیست براے خفہ ڪردن صداے مخالفان، همان لحظہ و آشڪارا اقدام ڪنے.
ڪافے است ڪمے صبور باشے و اجازه بدهے صداها برخیزد، سپس تصمیم بگیرے با آن صدا چہ ڪنے. تو....."
معاویہ ڪہ در طول سخنانم ڪم حوصلہ و تا حدودے ڪلافہ نگاهم مےڪرد، حرفم را برید و پرسید:
"آیا علــــــــــــــــے هم از همین #شیوه اے ڪہ مےگویے بہره جستہ ڪہ همہ ے مردم ڪوفــہ مدینــہ و مڪــہ و سایر بلاد اسلامے با او بیعت ڪرده اند؟"
پاسخ دادم:
"خیر!
شیوه علــے در حڪومت دارے، شیوه ے دیگرے است ڪہ هرگز بہ #نفع او نیست.
او مردم را صاحب حق مےداند. روش او همان روش #محمــد است.
علــے پیرو مردمان #فقیر و توده هاے زیرین جامعہ است. بہ ثروتمندان و اغنیا روے خوش نشان نمےدهد و در سفرهی آنان طعام نمےخورد.
علــے روابطش را با مردم، براساس اصول دینے اش تنظیم ڪرده و هرگز بہ فڪر بقاے قدرت و حڪومت خود نیست.
شنیدم ڪہ وقتے محمد بن ابی بڪر را بہ فرماندارے مصر برگزید،
در حڪمے بہ او نوشت:
”با مردم، فروتــن، نــرم خو و مہربان باش.
گشــاده رو و خنــدان باش تا بزرگان در ستمڪارے تـو طمــع نڪنند و ناتــوان ها در #عدالـت تو مأيوس نگردند.“
اما در واقع مردم بہ فڪر منافع خویشند؛
رابطہ شان با حڪومت بر همین اساس و پایہ تنظیم شده است.
ڪافے است حڪومت، #شڪم هایشان را سیر ڪند تا مردم پیرو آن حڪومت شوند این ڪہ مےگویند مردم مانند #گله اند، سخن درستے است؛
#حاڪــــــــم_قدرتمند_ڪسے_است_ڪہ_روش_گلہدارے_را_بیاموزد.
چموشترین قوچ ها را ميتوان با مشتے علوفہ رام ڪرد تا شاخ هایشان فقط تزیینے بر سرهایشان باشد...
پس معاویہ!
راه نگہدارے را بیاموز ڪارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البتہ این راهے است ڪہ شما بنےامیه آن را پیموده اید.
عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفہ پس از او متفاوت بود؛ او همہ ے بستگان خود را در رأس امور حڪومتے قرار داد و تو البته استاد بے بدیل این روش هستے"...
معاویہ عمامہ اش را از سر برداشت، آن را روے زانویش گذاشت و گفت:
"از علــے گفتے؛ بگذار سخنانے از او بر زبان آورم تا بگویے وصف حال تو ڪدام یڪ از آنان است.
علــے مےگوید مردم #چہار_گروهند؛
گروهے اگر دست بہ فساد نمےزنند، براے این است ڪہ روحشان ناتوان و شمشیرشان ڪند است و امڪانات مالے در اختیار ندارند و
گروه دیگر، آنانند ڪہ شمشیر ڪشیده و شر و فسادشان را آشڪار ڪرده اند، لشڪرهاے پیاده ے خود را گرد آورده و آمادهے ڪشتار دیگرانند، دین را براے بہ دست آوردن مال دنیا، تباه ساختہ اند ڪہ رئیس و فرماندهے گروهے شوند یا بہ منبرے رفتہ و خطبہ بخوانند.
چہ بد #تجارتے ڪہ #دنیا را بہاے جان خود بدانے و با آنچہ در نزد خداست، معاوضہ نمایے.
گروه دیگر با اعمال آخرت، دنیا را مےطلبند و با اعمال دنیا در پے ڪسب مقام هاے معنوے آخرت نیستند، خود را ڪوچڪ و متواضع جلوه مے دهند، گام ها را ریاڪارانہ و ڪوتاه بر مےدارند، دامن خود را جمع ڪرده خود را همانند مؤمنان واقعے مے آرایند و پوشش الہے را در سایہ ے نفاق و دورویے و دنیاطلبے خود قرار مے دهند.
برخے دیگر ڪہ با #پستے و ذلت و فقدان امڪانات، از بہ دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را بہ زیور قناعت آراستہ و لباس زاهدان را پوشیده اند. اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند.....
لینک قسمت اول #رمـــــــــــــــان
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے یڪـے از نامــہ هــا متعلــق بہ لقمــا
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_سی_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
"همہ در حـــال آمـــاده شدن براے حملــہ بہ شـــام هستند.
جوانـــان و حتــے پیـــرمـــردان زیـادے از قریــش و سایـــر قــبایـــل عـــــرب مسلــح شــده اند.
شنیــده ام از ایــران و مصـــر نیــز افــرادے بــہ علــے پیوستـــہ اند.
گمــــان ڪنــم سپاهیـــان علــــے بـــہ بیــش از #صـــدهـــزار تـــن برسنــد.
علــے و یارانــش با #خطبــہ هایــے آتشیـــن، حڪومـــت شـــام را آمـــاج حمــلات خـود قــرار داده معاویــہ را مـــردے فاســـد مےخواننــد.
علــے در یڪــے از خطبــہ هایـش درباره جنــگ با شامیـــان گفــت:
”مـــن بــارهــا جنــگ با معاویــہ را بررســے ڪــرده ام و پشــت و روے آن را #سنجیــده ام.
دیـــدم راهـــے جــز #پیڪــــار نیست و اگر تصور مےڪنید در جنــگ با شامیــان #تردیــد دارم، بہ خـــدا سوگنــد هر روزے ڪہ جنــگ را بہ تأخیـــر مےانــدازم، براے آن اســت ڪہ آرزو دارم عــده اے از آن ها بـہ مـا ملحــق شونــد و #هدایـت گردند
و در لابـــہ لاے تاریڪـــے ها نــــور مـــرا نگریستـــہ و بہ ســـوے مــن بشتابنــد ڪہ این براے مــن از ڪشتــار آنــان در راه گمراهــے بہــتر است...
ای مــــــــــردم!
از فتنــــہ هاے دنیــا دورے گزینیــد.
همانـا آغــاز پدیــد آمـدن فتنــہ ها هواپرستـــے و بدعـــت گذارے در احـڪام آسمـــان است.
اگر باطــــــل با حــــــق #مخلــــوط نمےشد، حـــق بر طالبـــان حــق پوشیــده نمےمانـــد و اگر حـــق از باطـــل جـــدا و خالـــص مےگشت، زبــان دشمنــان قطــع مےگردید.
آن ها قسمتــــے از حـــق و قسمتـــے از باطــل را مےگیرند و بــہ هم مےآمیزند...
ای مـــــــــــردم!
بــہ #ریسمــــــــان_الہـــــــے چنـگ بزنیــد و با اتڪاي او در راه او #جہـــاد ڪنیـــد و با دشمنـــان حـــق و حقیقــت #پیڪــار ڪنید.
هرڪس از خــدا خیرخواهـــے طلبـــد توفيــــق يابـــد و آن ڪس ڪہ سخنــان خــدا را راهنمــاے خود قــرار دهـــد، بہ راست تریـــن راه هدایــت شـود.
پس همانـــا همسایــہ ے خــــدا در امـــان و دشمــن خــــدا #ترســـــــــان اســـت.
آن ڪس ڪہ عظمــــــت خـــــــدا را مےشناســــد ســـزاوار نیســت خـــود را بـــزرگ جلــوه دهــد پـــس #بلنـــدے ارزش ڪسانــے ڪہ بزرگـــے پروردگـــــار را می دانند، در این است ڪہ در برابـــر او فروتنــــے ڪننــد و سلامـــت آنـــان ڪہ قــــدرت خـــــدا چہ اندازه مےباشـــد در ایـــن است ڪہ در برابــر فرمانـــــش #تسلیـــــــم باشنــد.
هرگـــــز بہ پیمــــان قــــرآن وفـــــادار نخواهیـــــد بــود، مگــر آن ڪہ پیمــــان شڪـــنان را بشناسیــــد. و #هرگـــــز به قــــرآن چنـــگ نمےزنید.“
آخریــــن نامـــہ متعلـــق بہ ابراهيـــم شامـــي اســـت؛ او نوشتــــہ اسـت:
"افرادے از یــاران علــے و مــردم ڪوفــہ، معاویــــہ را دشنــــام مےدهند و لعــن مےڪنند.
روزے ڪـــہ عده اے در محضـــر علــے بودند، یڪـــے از یـــاران او معاویـــہ را دشنـــام داد.
علــــے #برافروختـــہ گردیــــد و گفت:
#بـــــس_ڪنیــــــــد!
گفتنــد:
یا امیـــرالمؤمنیــــــن!
آیـــا مــــا بر #حـــق نیستیـــم؟
علــــے گفت:
چــــرا شمـــا بر حقیــــد.
پرسیدند:
آیا آنــــان #باطــــــل نیستند؟
علــے پاسخ داد:
چرا آنــــان باطلنـــــد.
گفتند:
پس چـــرا ما را از #دشنــــام دادن به آنـــان منــع مےڪنید در حالــــــے ڪـــہ آنان #پیوستـــــہ مـــا و شمـــا را لعــــــن مےڪنند و دشنــــام مےدهند؟
لینک قسمت اول #رمـــــــــــــــان
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے علــے پس از ســر و سامــان داد
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_صد_و_شصت
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
بر شما بـاد تقوے و پرهیزگاري و اطاعت از آن ڪس از خاندان پیامبــر ڪه خدا را اطاعت ڪرده است.
ڪه این گروه به اطاعـت، اولــے و شایسته ترند از ڪسانــے ڪه خـود را به اسـلام و پیامبـر نسبت مےدهند و ادعاے خلافـت مےڪنند.
اینــان با ما به مقابلــه بر مےخیزند و با فضیلتــے ڪه از خـود ما به آنان رسیــده است، بر ما برترے مےجویند و مقــام و حـق ما را انڪار مےڪنند.
آنان به ڪیفر گناه خود مےرسند و بزودے با نتیجه اے گمراهــے خود، به سراے دیگر مےروند"...
*
آن چه نوشتــم، شمّه اے از رخـداد دردناڪ بصره بود ڪه بعدها سرآغاز اختلاف ها و تنش هاے زیادے در بیـن مسلمــانان شـد و جـنگ صفیــن و نهــروان را به وجـود آورد و موجبات شهــادت امام را فراهـم ساخت و سر منشـأ همه عداوت ها با علــے به روایــت تاریــخ، معاویــه است ڪه او و دانه هایــش مسیــر حــق را منحــرف و حڪومــت اسـلام را روسیـاه نمودند.
لعنت الله عليهم أجمین.
*
ڪشیش آخریــن ورق را برگرداند روے ورق هاے دیگر گذاشت.
پشتش را به صندلــے تڪیه داد و فڪر ڪرد:
به پایــان آمــد این دفتــر، حڪایــت همچنان باقے است...
وقتــے سرگئــے وارد اتاق شد، ڪشیــش هم چنان تڪیه اش به صندلــے بـود در بالاے قفسه هاے ڪتاب خیــره مانده بود.
با دیــدن سرگئــے، عینڪش را بر داشت و به او نگاه ڪرد.
سرگئــے روے مبلــے نشست و گفت:
"فڪر مےڪردم مشغــول مطالعــه اید، والا زودتر مےآمدم."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@chaharrah_majazi
رمانی که هر بچه شیعهای باید بخواند‼️
لینک قسمت اول #رمـــــــــــــــان قدیس
👇👇
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_شصت_و_یکم #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشـیــش نیــم تنه اش را به طـرف میز خــم ڪرد
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_صد_و_شصت_و_دوم
#ابراهیم_حسن_بیگے
... همیشه نگاهم به روسیه بود؛ جایے ڪه در آن جا به دنیــا آمده بـودم و باید در آنجا به خاڪ سپرده مےشدم.
سرگئــے گفت:
من صـلاح نمےدانم ڪه به این زودے برگردید.
حداقـل زمستان را بمانیــد تا آب ها از آسیاب بیوفتد.
ڪشیش گفت:
البته نگفتم ڪه همین فردا بر مے گردیم؛ باید مدتے بمانم و تحقیقاتـم را تمـام ڪنم.
سرگئــے گفت:
الان وقت استراحـت و آسایـش شما بود، نه مطالعه و تحقیــق.
ڪشیش گفت:
سرگئــے عزیــز!
هیــچ علمــے بدون تلاش، هیچ ثروتــے بدون ڪار و هیچ جانــے بدون #خطــر حفظ نمےشود.
سرگئــے پرسید:
این جملات از علــے است؟
ڪشیـش تبسمــے ڪرد و پاسخ داد:
خیـر!
اما علــے مےگوید:
هر نعمتــے بـے بهشت ناچیـز است و هر بلایــے بے جهنــم عافیــت است.
سرگئــے پرسید:
شما زیادے در علــے غرق شده اید پدر!
ڪشیش گفت:
غرق شدن، غرق شدن است؛ زیادے و ڪم ندارد پسرم!
غرق شدن در افڪار و اندیشـه هاے قدیسان و اولیاے خدا، عین نجات است.
سرگئــے از جا بلند شد و گفت:
بلـه!
بلـه!
فرامــوش ڪرده بودم ڪه مشغول صحبـت با یڪ ڪشیش هستم.
بعد رو به ڪشیش گفت:
برویم ڪه وقت صرف شام است.
کشیــش از جا برخاســت.
بازوے او را گرفت و گفت:
نگران نباش ڪه نهایــت زندگــے، مرگ است ڪه اگر از آن فرار ڪنیم، ما را در و اگر در جاے خود بمانیــم، ما را مےگیرد و اگر فراموشش ڪنیم، ما را از یــاد مےبـرد.
بعد بازوے او را فشرد و ادامــه داد:
و البتــه این جملات از علــے بـود.😉
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@chaharrah_majazi
رمانی که هر بچه شیعهای باید بخواند‼️
لینک قسمت اول #رمـــــــــــــــان قدیس
👇👇
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
💔
#حرف_آخر
سلام همسنگری ها
1⃣ پست هایی که برجسته نوشته شده یا هشتک #دلشڪستھ_ادمین ، به قلم #ادمین است...
2⃣ طرح #نائب_الزیاره راازدست ندین😇
3⃣ برای دسترسی به چند پست زیبا، لینک آنها را برای شما قرار دادیم
4⃣ شروع طرح #مسلمانی_زیباست اینجا را کلیک کنین
5⃣ #چله_دورزدن_شیطون رو از دست ندی بزن اینجا😉
شهیدی که سلطان تک چرخ با موتور بود 🏍
شهیدی که در قبر چشمانش را باز کرد😳
دختری که در ۱۹ سالگی دو بار به مقام همسر شهید شدن نائل آمده💍
شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند🤔
محافظت شهید از امام خامنه ای بعد از شهادت😍
ننه علی😔
کلیپ همخوانی شهدای مدافع حرم
موزیک ویدئو حامدزمانی
کلیپ اسیری که گرفتار تکفیریها شده بود و باید به #امیرالمومنین توهین میکردند
کلیپ #دهه_هشتادیا ۱ #دهه_هشتادی
کلیپ #دهه_هشتادیا ۲ #دهه_هشتادی
کلیپ #دهه_هشتادیا ۳ #دهه_هشتادی
باز هم موشک صهیونیست ها سردار دیگری را از ما گرفت‼️
و ...
جهت سهولت در پیدا کردن رمان های موجود در کانال، قسمت اول هر رمان رو گذاشتیم خدمتتون👇👇👇
#رمان سرزمین زیبای من(واقعی)
سیاهپوستی بی ارزش که شد جون غلام امام حسین
#رمان قدیس
حضرت علی که بود؟ داستانی که هر شیعه ای باید بخواند☝️
#داستان تمام زندگی من (واقعی)
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن
چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
#رمان دلارام من
عاشقانه ای متفاوت از آنچه تاکنون خوانده اید