همی ناگاه حسین ابن علی _طفل بود_ بر آن جایگاه رفت و پیشِ رسول و جبریل رفت.
جبریل گفت: «یا رسولالله، این کیست؟»
گفت: «پسرِ من است.»
جبریل گفت: «یا رسولالله، او را دوست داری؟»
گفت: «آری.»
جبریل گفت: «امت تو او را بکشند.»
رسول گفت: «امت من؟»
گفت: «امتِ تو. اگر خواهی، آنجا که او را خواهند کشت به تو نمایم.» و اشارت کرد به طف از جانب عراق. و از آنجا قبضهای خاک برگرفت _سرخ!_ و به رسول نمود.
حسین را دید در کویی با کودکان بازی همیکرد.
رسول فراز آمد.
حسین از این سوی و از آن سوی میرود و میگریزد و رسول میخندد تا او را بگرفت. دستی بر سرش نهاد و دستی در زیر زَنَخَش و بوسه بر دهانش مینهاد...
#قاف
#بازخوانی زندگی پیامبر
#ویرایش: یاسین_حجازی
قیمت با تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
#قاف #یاسین_حجاری #ادبیات_آئینی #زندگینامه #پیامبر #بازخوانی #ادب_بوک
کوچهها هنوز
از دعا و گریۀ کسی معطر است،
کوچهها هنوز
داغدار مادر است،
کوچهها هنوز
یادگار غربت برادر است،
کوچهها هنوز
در به خنده وا نکردهاند،
اخم کوچهها هنوز
درهم است.
تا ابد محرم است.
#شبیه
#علی_داوودی
#انتشارات_شهرستان_ادب
#عاشورا #ادبیات_عاشورایی #ادبیات_آئینی #امام_حسین #قیام_عاشورا #نیمایی #نیمایی_عاشورایی #شعر_معاصر #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک