🔷
باران گرفته است
باران که سرنوشت زمین را
از سر گرفته است
دیوار
دیوانهوار
خود را در آستانۀ باران گرفته است
خاک ایستاده
انگار باد از هیجان جان گرفته است
دست شکوفه دامن باران را
آنسوتر از تمام درختان، گرفته است
باران گرفته است
ای ابر
ای شاعر همیشگی شعرهای تر
شعری بگو برای زمانی که خسته است
شعری بخوان برای زمینی که تشنه است
اندوه را بشوی
از قامت دلی که شکسته نشسته است
ای ابر!
ای عدالت سرریز
آیا برای تو فرقی نداشت این زمین
از آن مرد کشاورز خسته است یا در تملک دهقان روستاست؟...
📗 مجموعه نیمایی #ناگزیر
🖋#حامد_صافی
📚 #انتشارات_شهرستان_ادب
☘️ #شعر_نیمایی
@Shahrestaneadabpub
چه جای شادی است و غم میان حیرت حرم
فقط سکوت میکنیم و این علامت «رضا»ست
#بهرنگ_درنگ
#محمد_مرادی
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpub
ماجرای عاشقانۀ من و جهان
سخت بود
سخت بود و سخت ناگزیر بود!
جیک و پوک دائم پرنده و درخت پیر بود...
#کهکشان_چهرهها
#علیمحمد_مودب
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpub
به فتوای من، اگر در دلتنگی و اندوه معشوقی جان بسپاری، پیش از آنکــه نکیر و منکر پرسـش آغاز کنند، بهشت تو را در شمایل آواز فرشتگان به خود میخواند. ربالعالمین از دیدار هیچ گروهی به قدر عشاق خشنود نمیشود. به فرشتگان مقرب خود میگوید: «کنار بروید و بنگرید. اینک همقبیلگان من».
ِ زیرا که عاشق کبیر هم اوست.
#ایران_شهر_دو
#محمدحسن_شهسواری
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpub
یکبار از برادرش پرسید اگر هوا روشن بود و نه از باران خبری بود نه از رعد، چگونه پیغامش را به خدا برساند؟ منصور لبخند زده و گفته بود:
میتوانی به باغ بروی و برگ درختی را مثل گوش انسانی بگیری و آرزویت را در آن نجوا کنی. درختان چون به خدا بسیار نزدیکند، پیغام تو را به او میرسانند...
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpub
در آسمان غزلهام گرم پروازند
کبوتران خیالی که آب و دان دادی
غمت بهرغم فراوانیاش، مرا کم بود
اگرچه سهم مرا بیش از این و آن دادی...
#مجموعه_شعر_1375
#محمدرضا_معلمی
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpub
شوقی برای دیدن باران نداشتم
از پنجره غبار نمیرفت قبل تو
از دل بعید بود، دل بیخیال من
هرگز سر قرار نمیرفت قبل تو
گل داده چارچوب تمام اتاقها
از خانه انتظار نمیرفت قبل تو...
#صبح_تازه_دم
#عاطفه_جوشقانیان
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpubb
#شعر #غزل #غزل_عاشقانه #شعر_عاشقانه #شاعر_معاصر #شهرستان_ادب #ادب_بوک
آدمهای انگشتشماری توی این دنیا هستند که چهرۀ درهم و لرزانشان را هم بشـود دوست داشت. آن چشـمهای بیتاب میخواستند تر بشوند و اگر آدمها رفته بودند و تابلوها تمام شـده بود، اگر من میتوانستم و میخواستم، دســتهای نــازلی از خــودش کنــده میشــد و جــایی در مــن پیدا میکرد که غدههای گوشۀ چشمش را بگذارد باز شوند. باز شوند و هی بتراوند یک جایی روی شانههای من. من چه بودم آن موقع؟ غرق طور دیگری از زیبایی، یا مانده زیر آوار ِپشت ِهم خطهای شکستهای که دلم را میخراشیدند. هی میخراشیدند و باز برمیگشتند و روی خراشها زاویۀ تند و تیز فرو میکردند...
#عاشقی_به_سبک_ونگوگ
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#انتشارات_شهرستان_ادب
#رمان #رمان_ایرانی #بریده_کتاب #بخشی_از_کتاب #داستان #داستان_ایرانی #عاشقانه #خبوشان #ایرانی_بخوانیم
دربارۀ اعتبار معراج بپرس
دربارۀ روزگار تاراج بپرس
دربارۀ جشنوارۀ سبز صعود
چشمی برسان به اوج، از کاج بپرس
#محال
#مجموعه_شعر
#امیر_مرادی
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestaneadabpubb
#شعر #رباعی #رباعی_عاشقانه #شعر_معاصر #شاعر_معاصر #شهرستان_ادب #ادب_بوک
حسین... حسین... حسین... آنقدر که از دیروز تا بهحال این اسم را شنیدهایم، در زمان حیات حسین نشنیده بودم. ما او را کشتیم که نامش گم شود و نشانش پاک گردد، اما انگار او زندهتر از قبل است. دیروز با جسمش جنگیدیم و از امروز به بعد باید با اسمش بجنگیم.
#راننده_رئیس_جمهور
#سلمان_کدیور
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 36 هزار تومان
#راننده_رئیسجمهور #سلمان_کدیور #محرم #عاشورا #عاشورا_شناسی #امام_حسین #قیام_عاشورا #کتاب_محرم #ادب_بوک
برگشتهای بدون سوارت به خیمهگاه
در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه
دلواپس کسیست نگاهت قدمقدم
گاهی اگر به پشت سرت میکنی نگاه
یالت چقدر سرخ، خیالت چقدر سرخ
چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح!
افتاده عرش روی زمین در کجایِ راه؟
با بادهای سرخ سماعیست خونچکان
هرسنگ روضهخوان شده بر خاک روسیاه
تنها رها به دشت، خدایا چه بیسپر
سرها بهروی نیزه، دریغا چه بیگناه
ُ فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته است
بوی مدینه میوزد از سمت قتلگاه
#شبانماه
#فاطمه_عارفنژاد
#انتشارات_شهرستان_ادب
#شعر_عاشورایی #قیام_عاشورا #ادبیات_آیینی #ادبیات_عاشورایی #فاطمه_عارف_نژاد #شبانماه #شعر_معاصر
کوچهها هنوز
از دعا و گریۀ کسی معطر است،
کوچهها هنوز
داغدار مادر است،
کوچهها هنوز
یادگار غربت برادر است،
کوچهها هنوز
در به خنده وا نکردهاند،
اخم کوچهها هنوز
درهم است.
تا ابد محرم است.
#شبیه
#علی_داوودی
#انتشارات_شهرستان_ادب
#عاشورا #ادبیات_عاشورایی #ادبیات_آئینی #امام_حسین #قیام_عاشورا #نیمایی #نیمایی_عاشورایی #شعر_معاصر #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک
حبقوق با مهربانی به تکتک آن آدمها لبخند زد.
-بگذار دردهایشان را بگویند. اگر گوشهای ما از شنیدن خسته شود، بازهم گوشهایی هست که همیشه برای شنیدن دردها و نیایشهای ما، باز است و هرگز خسته نمیشود؛ خداوند، خدای بزرگ ما! آن قدوس که از ازل بوده، نخواهد گذاشت که ما نابود شویم. خدا صخرهٔ ماست... چشمان خدا پاکتر از آن است که بر گناه بنگرد، و او عادلتر از آن است که بیانصافی را تحمل کند.
#شکینا
#محمدامین_پورحسینقلی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 105 هزار تومان
رمان_فارسی #بخشی_از_کتاب #بریده_کتاب #حبقوق_نبی #ادبیات_دینی #ادبیات_تاریخی #رمان_دینی #رمان_تاریخی #ایرانی_بخوانیم #ادب_بوک
پرده پیچوتاب میخورد و تا وسط اتاق میدود. دود را به سینه میدهم. پنجره غیژغیژ صدا میکند. بویی عجیب به کندی همه جا پر میشود. باد همیشه بوهای عجیب میآورد. پنجره صدا میکند. پرده در وسط اتاق میرقصد. دود را بیرون میدهم. آرزو میکنم همیشه مغزم سالم بماند. آرزو میکنم او کنارم باشد، نه به این خاطر که دهانش بوی نارنج میدهد. نه! این نیست و بهخاطر موج موهایش هم نیست. دوستش دارم و میخواهم کنارم باشد. میخواهم آرام باشم. میخواهم به عمق چشمهای سیاهش خیره باشم و چیزی نبینم. میخواهم بایستند که من آرام باشم. کاش همهجا بوی نارنج میداد. میگویم: «کاش همهجا بوی نارنج میداد.» و پرده آرام میشود.
#ریگ_جن
#مهدی_زارع
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 29 هزار تومان
#ادبیات_جنایی #رمان_فارسی #ادبیات_معمایی #معمایی_جنایی #بخشی_از_کتاب #بریده_کتاب #مواد_مخدر #شهرستان_ادب #ادب_بوک
آرام و صبور از کنار تو گذشت
چون سایۀ گنگی از حصار تو گذشت
شب نیز رفیق نیمهراهیست مرا
من ماندم و او در انتظار تو گذشت
#سال_های_بی_ترانگی
#محمدرضا_ترکی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: ۱۶ هزار تومان
www.adabbook.com
#شعر #شعر_معاصر #محمدرضا_ترکی #شاعر_معاصر #رباعی #سالهای_بی_ترانگی #محمّدرضا_ترکی #شهرستان_ادب #ادب_بوک
ستارهها خودشان را تا سر شاخههای درختان چنار میدان رسانده بودند که شجاع دست لای در خانه برد؛ کلون چوبی آن را کشید و وارد دالان تنگ و تاریکشان شد. صدای شِروِهخوانی مادرش را که شنید، آهسته و پاورچین خودش را به پشت در اتاق رساند و از لای درز در نگاه کرد. بچهها ردیف خوابیده بودند، و مادرش نشسته بود زیر نور نارنجی رنگ چراغموشی و لباسهایشان را وصلهپینه میکرد. سوزن میزد، شعرهای باباطاهر همدانی را زمزمه میکرد و اشک میریخت. سوز صدایش دل سنگ را کباب میکرد. مرا روز ازل چون آفریدند/ پریشونم، پریشون آفریدند/ پریشون خاطرون رفتند در خاک/ آی... مرا از خاک ایشون آفریدند.
#زغال_سرخ
#سیدحسن_حسینیارسنجانی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: ۸۰ هزار تومان
www.adabbook.com
#رمان #رمان_ایرانی #داستان #داستان_فارسی #نویسنده_ایرانی #ایرانی_بخوانیم #وقت_معلوم #کتاب #معرفی_کتاب #بریده_کتاب #بخشی_از_کتاب
در کمال بیخیالی و شکوه
خیره میشوم به چشمهای تو
حس و حال مبهم خوشیست
حس و حال قایقیست کاغذی
که بیگدار
میزند به آب
#رودخوانی
#محمدمهدی_سیار
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: ۴۸ هزار تومان
Www.adabbook.com
#محمد_مهدی_سیار #شعر #شاعر #شعر_معاصر #شاعر_معاصر #شاعر_ایرانی #شهرستان_ادب #ادب_بوک
یعنی میشه زیبا عاشقم شده باشه؟ اگه این اتفاق افتاده باشه، من چه باید کنم؟ چه میتوانستم بکنم؟ از نظر کدخدا یک رعیتزاده، رعیتزاده بود و باید با رعیتزاده وصلت میکرد. قصۀ کبوتر با کبوتر و باز با باز بود. فرقی نداشت که معلم باشم یا نباشم. ماهی صد تومان حقوقم باشد یا صد هزار تومان. به هر حال اگر کدخدازادهای از راه میرسید و نمیتوانست مُفش را بالا بکشد، کدخدا او را قبول میکرد. پس من باید چه خاکی بر سرم میریختم؟ هرچقدر هم خواهرم التماس میکرد که قید زیبا را بزنم، نمیشد که نمیشد. مثل کنه چسبیده بود به دیوار دلم. اصلا انگار دلم با من نبود. حیران و سرگردان بودم و بین آن همه دختر زیباروی چشمه سیبی تا دهات اطراف که از خدایشان بود تنها معلم دیارشان فقط لب تر کند، دل من از قلعۀ جهنمیِ کدخدا بیرون نمیرفت. مثل غریب که اسیر اسب و اسطبل بود، من هم اسیر آن اتاقی بودم که مخصوص زیبا بود. وصفش را از رودابه زیاد شنیده بودم... گفته بود که کف آن اتاق را با دو گبۀ خوشرنگ ترکیباف، فرش کرده و شش جفت متکای یک دست با روپوشهایی از نوع شاهپسند آباناری، در طول و عرض اتاق به ردیف گذاشتهاند. خدایا مگر این دل یک کنجه گوشت بیشتر بود؟
#هزار_و_یک_جشن
#محمد_محمودی_نورآبادی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: ۵۲ هزار تومان
Www.adabbook.com
#داستان #رمان #رمان_ایرانی #نویسنده_ایرانی #داستان_ایرانی #نویسنده_معاصر #ادب_بوک
درد و بلا و غربت و غم همزمان شده
دنیا دوباره با همه نامهربان شده
با پرکشیدن تو از این خانه ناگهان
صدهاهزار خاطره بیخانمان شده
دیگر شکسته شیشۀ عطر محمدیت
دیگر بهار عمر عزیزت خزان شده
دارد هنوز میتپد و درد میکشد
قلبی که با نبودن تو امتحان شده
امشب کجاست خانهات ای آسمان من؟
یک گوشه از زمین که به نامت نشان شده
من با تمام کودکیام گریه میکنم
با رفتن تو خون به دل کودکان شده
مادربزرگ! باز بخند و بلند شو!
چادرنماز مشهدیات کو؟ اذان شده
خرما، گلابپاش، دوتا شاخه گل، غروب
باران سر مزار کسی روضهخوان شده
#شبانماه
#فاطمه_عارفنژاد
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 43 هزار تومان
www.adabbook.com
#شعر #شعر_معاصر #شاعر #شاعر_معاصر #شاعر_زن #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک
پیرمرد
روی ویلچر نشسته است
دست همتش شبیه گامهای شوق ما
پینه بسته است
-یاد همت حبیب دشت کربلا بخیر!-
در کنار خیل زائران
در تلاطم مسافران، درست در کنار موکب نخست
نور آفتاب صبح زود
ّاز میان پرههای چرخ ویلچر گذشت
#سفرنامه_با_صاد
#سیدمهدی_موسوی
#انتشارات_شهرستان_ادب
www.adabbook.com
#شعر #اشعار_آیینی #شعر_عاشورایی #مجموعه_شعر #ادب_بوک
خانههای بیریا
مشتمال گُردهها
شستشوی پای دلسپردهها
در ظروف آب گرم استجابت دعا
سفرههای باز نذری طعام
چای داغ پرملات و پرشکر
قهوههای تلخ خانگی
رختخوابهای نرم رفع خستگی
روی فرشهای سادهزیست
جانماز پهن و بیتکلف نماز صبح...
این همه سخاوت و صفا برای چیست؟
ّاین وفور نعمت از تصدق عطای کیست؟
#سفرنامه_با_صاد
#سیدمهدی_موسوی
#انتشارات_شهرستان_ادب
www.adabbook.com
#شعر_آئینی #شعر_عاشورایی #محرم #اربعین #پیادهروی_اربعین #ادب_بوک
آوارگیِ همۀ این سالها بود که دست از سرش برنمیداشت. هقهق آرامی کرد و شانهاش لرزید. گم شده بود. خدا بعضی از آدمها را گمشده به زمین میفرستد. که هرچه میدوند به جایی نمیرسند تا آرام و قرار بگیرند. فرقی نمیکند کجای این دنیای بزرگ باشند. فرقی نمیکند در کنار چه کسانی باشند. غربتشان تمام نمیشود.
#محرمانه_میلان
#فرناز_شهیدثالث
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 120 هزار تومان
www.adabbook.com
#داستان #رمان #رمان_ایرانی #نویسنده_ایرانی #داستان_ایرانی #نویسنده_معاصر #ادب_بوک
رسول گفت: « هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟»
جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.»
پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت: «یا محمد، خدایت می سلام کند و میگوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.»
رسول گفت: «کنون خوشمنش گشتم به مرگ.»
#کتاب_قاف
#یاسین_حجازی
#انتشارات_شهرستان_ادب
بهمناسبت ایام رحلت پیامبر ۲۰ درصد تخفیف کتاب قاف و کتاب آه با امضای یاسین حجاری
سفارش در سایت ادببوک تا ۲۶ شهریور
Www.adabbook.com
▪️قیمت کتاب آه: ۲۹۵ هزار تومان
قیمت با تخفیف: ۲۳۶ هزار تومان
▪️قیمت کتاب قاف: ۵۰۰ هزار تومان
قیمت با تخفیف: ۴۰۰ هزار تومان
▪️سفارش بالای ۴۵۰ هزار تومان ارسال رایگان.
#کتاب_قاف #بازخوانی_زندگی_پیامبر #زندگی_پیامبر #کتاب_آه #بازخوانی_مقتل_حسین #ادب_بوک
بنگر به کوهها
که جاودان غماند
و عابران کوه
با کولههای کوچک شادی
از آنها گذشتهاند
#کهکشان_چهرهها
#علی_محمد_مودب
#انتشارات_شهرستان_ادب
www.adabbook.com
@shahrestaneadabpub
#شعر #شعر_معاصر #شاعر #شاعر_معاصر #نیمایی #شعر_نیمایی #علیمحمد_مودب #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک
آرزو میکردم جای تو باشم؛
وقتی به مرگ نزدیکی
و همین اندازه از من دور
لحظهای صبر کن
دوربین عکاسیام
آماده نیست
برای گرفتن تصویری به این عظمت
صبر کن
تا نارنجکها در دستانت
فلسفۀ با تو مردن را درک کنند
تا این سربازان
با نگاه ساده و لبخندت
به توبه کردن فکر کنند
لحظهای صبر کن
روی این حماسه زوم کنم
تا جهانیان ببینند
چگونه کودکی در اوج آتش
به آغوش خدا میرود
#گلفروش_مسلمان
#مجید_سعدآبادی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: 20 هزار تومان
www.adabbook.com
@shahrestaneadabpub
#شعر #شعر_سپید #فلسطین #ادبیات_پایداری #شعر_فلسطین #طوفان_الاقصی #شعر_انقلاب #ادبیات_جنگ #شعر_جنگ #ادب_بوک