ستارهها خودشان را تا سر شاخههای درختان چنار میدان رسانده بودند که شجاع دست لای در خانه برد؛ کلون چوبی آن را کشید و وارد دالان تنگ و تاریکشان شد. صدای شِروِهخوانی مادرش را که شنید، آهسته و پاورچین خودش را به پشت در اتاق رساند و از لای درز در نگاه کرد. بچهها ردیف خوابیده بودند، و مادرش نشسته بود زیر نور نارنجی رنگ چراغموشی و لباسهایشان را وصلهپینه میکرد. سوزن میزد، شعرهای باباطاهر همدانی را زمزمه میکرد و اشک میریخت. سوز صدایش دل سنگ را کباب میکرد. مرا روز ازل چون آفریدند/ پریشونم، پریشون آفریدند/ پریشون خاطرون رفتند در خاک/ آی... مرا از خاک ایشون آفریدند.
#زغال_سرخ
#سیدحسن_حسینیارسنجانی
#انتشارات_شهرستان_ادب
قیمت با تخفیف: ۸۰ هزار تومان
www.adabbook.com
#رمان #رمان_ایرانی #داستان #داستان_فارسی #نویسنده_ایرانی #ایرانی_بخوانیم #وقت_معلوم #کتاب #معرفی_کتاب #بریده_کتاب #بخشی_از_کتاب