eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 کلید بدبختی ها 💠 امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمود: 🌿 «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلكَ الأَقفَالِ الشَّرابَ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ الكِذبُ‌؛ 🌷 خداوند برای شرور و بدی‌‌ها قفل هائی قرار داده که کلید آنها شراب است و دروغ گفتن از شراب هم بدتر است!» ✍️ وسائل الشيعة، ج 17، ص 263. ✨شرح کوتاه✨ بزرگترین و مؤثرترین مانع بر سر راه زشتی‌‌ها و بدی‌‌‌ها، عقل و خرد است؛ و این قفل محکمی است که بر آن‌‌ها زده شده و به هنگامی که قفل «خرد» با کلید «شراب» گشوده‌ می‌شود، همه زشتی‌‌ها و بدی‌‌ها آزاد‌ می‌گردند؛ و انسان در حال مستی ممکن است آلوده‌‌‌‌‌‌ی هر گونه جنایت و گناه و تبهکاری بشود. ولی اگر آدم «شرابخوار» از روی «جنون مستی» دست به گناه‌ می‌آلاید، «دروغگو» آگاهانه سازمان زندگی اجتماعی را بهم‌ می‌ریزد و روح اعتماد را از بین‌ می‌برد و سرچشمه انواع گناهان و مفاسد‌ می‌گردد. پس دروغ از شراب هم خطرناک‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است! 📚 (یکصد و پنجاه درس زندگی، تالیف حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی) 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 این شش صفت در مؤمنان نیست 💠 امام صادق علیه‌السلام فرمود: 🌿 «سِتَّةٌ لاتَكُونُ فِی مُؤمِنٍ: العُسْرُ وَ النَّكْدُ وَ الحَسَدُ وَ اللَّجاجَةُ وَ الكِذْبُ وَ البَغیُ‌؛ 🌷 شش چیز است که در افراد با ایمان وجود ندارد: سختگیری و کج خلقی و حسد و لجاجت و دروغ و ظلم!» ✍️ تحف للعقول، ص 282. ✨شرح کوتاه✨ آنها که از ایمان تنها به نام قناعت کرده اند، مؤمنان خیالی هستند نه واقعی. حدّاقل در یک فرد با ایمان باید صفات زشت ششگانه بالا نباشد. جالب این که صفات بالا همه بازگشت به مسائل اجتماعی و روابط و پیوند انسان‌‌ها با یکدیگر‌ می‌کند. مؤمنان راستین آنها هستند که آسان گیر؛ خوش خلق؛ خیرخواه؛ تسلیم در برابر حق؛ راستگو و عادل و دادگرند. اکنون خود را بیازماییم که مؤمن هستیم یا نه؟ بیایید برای هر یک از این صفات به خود نمره دهیم: خوب؛ متوسط؛ بد؛ خیلی بد اگر معدل خوبی داشتیم خدا را شکر گوییم و بر حسن عاقبت خود امیدوار باشیم، و الّا به اصلاح خویش پردازیم. 📚 (یکصد و پنجاه درس زندگی، تالیف حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی) 🆔 @ShamimeOfoq
🔻مراقب باشیم حتی غیرمستقیم دروغ را آموزش ندهیم 🔸شخصی تعریف می کرد: کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه می کرد. به قدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید، اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد. دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد. به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم ! بلافاصله به سویم حـرکت کرد!! در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود به سرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد ! بچه آمد و شکلات را گرفت! به پدرش گفتم من قصد اذیت او را نداشتم! او گفت می‌دانم و مطمئنم که می‌خواستی با او بازی کنی،اما وقتی مشتت را باز می‌کردی او متوجه می‌شد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است! کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر به کسی اعتماد نکند. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 آغاز یک فروپاشی 🍃 خیالِ داشتن یک مجموعه ی کوچک برای انجام کارهای خیر، از دوره ی دبیرستان در ذهن ما بود. ده نفری بودیم که بعدها هم دانشگاهی شدیم و دوستیمان ادامه دار شده بود. خیریّه ی مهرگان، پس از مدتی با هماهنگی علی، سعید، فرهاد و من شکل گرفت و گام اوّل را در یک بازدید از خانه سالمندان گذاشتیم. گامهای بعدی، تهیّه اقلام مصرفی برای نیازمندان و جمع آوری هزینه ی تحصیل و... بود. عملکردمان موفقیّت آمیز بود و در همان روزهای خوب، تعدادی دیگر هم بنا به توصیه و تأیید یکی از ما، به گروه اضافه میشد و کامبیز یکی از آنها بود. کامبیز را نمیشناختیم و به تأیید یکی از اعضای تازه جذب شده، اکتفا کردیم. در یکی از برنامه ها که با هدف جمع آوری هزینه ی درمان یک بیمار سرطانی بود، کامبیز به ما گفت که من میتوانم نیمی از هزینه را تأمین کنم و ما با اعتماد به قول او، هدف گذاریمان را برای نیم دیگر گذاشتیم. روز عمل آن بیمار نزدیک بود و از کامبیز خبری نبود. با او تماس گرفتیم و گفت تا فردا صبح پول را میرساند و صبح آن روز به عصر و آن عصر به صبح دیگر و روز دیگر رسید و خبری نشد. در معذوریت بودیم و او حتّی جواب تماسها را نمیداد. وقت عمل فرارسید و ما نتوانستیم کاری بکنیم. دروغ کامبیز به شدّت ما را عصبی کرده بود؛ امّا قصد نداشتیم او را از جمعمان جدا کنیم. چند هفته بعد کامبیز به جلسه مشترکمان آمد و اتهاماتی را متوجّه سعید کرد و گفت من خبر دارم که شما حقّ السّهم از پولهای مردم را برمیدارید. او دلیل و سندی رو نکرد؛ امّا حسّ اعتماد گروه را از هم پاشید. زمزمه ها آغاز شده بود، مصداق حدیث پیامبر اکرم (ص) که فرمودند: «دروغگويى درى از درهاى نفاق است.» من که از پاکدستی سعید اطّلاع داشتم و میدانستم که این اتّهامات بی پایه است، اعتراض کردم؛ اما دودستگی گروه روزبه روز بیشتر میشد و در زمان کوتاهی مجموعه خیریّه ی کوچک ما را که قطعاً بار کوچکی را از دوش نیازمندان جامعه برمیداشت، با یک دروغ و یک تهمت از هم پاشید و از میان رفت؛ مثل شخصیّت کامبیز که علیرغم باور کردن ادعاهای او در یک لحظه، کسی دیگر مایل به ارتباط و دوستی با او نشد. تجربه ی تلخی که چند درس بزرگ برای ما داشت: 1. «دروغگو بر لبه ی پرتگاه و خوارى است.» 2. «شاه کلید هر دوستی و ارتباط، راستگویی است و اعتماد به فرد دروغگو در هر سطحی، باعث بدبختی و گرفتاری فراوان میشود.» 3. «كم نصيب ترين مردم از مردانگى، كسى است كه دروغگو باشد.» 4. «یک ظنّ بیجا و اتّهام ساده، میتواند خدایی ترین پیوندها را از هم بگسلد. باید از آن پرهیز کرد.» 🆔 @ShamimeOfoq