🟢 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت(ره):
نماز که تمام میشود، عدۀ زیادی بهدنبال آقا راه میافتند. وقتی به سر کوچه میرسیم، مردی نزدیکم میشود و میپرسد:
«شما با آقا آشنا هستید؟» سر تکان میدهم. میگوید: از مشهد آمده و پولی برایش نمانده. میخواهد واسطه شوم تا آقا کمکش کند. میگویم: «من نمیتونم بگم. ولی اگه حرفت حقیقت داشته باشه، آقا خودشون عنایت میکنن.»
آقا به در خانه رسیدهاند. برمیگردند و با لبخندی برای جمعیت دست تکان میدهند. یکدفعه نگاهشان روی مرد ثابت میماند و با دست اشاره میکنند که یعنی: «بیا اینجا».
مرد شتابان جلو میرود. وقتی برمیگردد، میپرسم: «چی شد؟» دستانش را باز میکند و با خوشحالی میگوید: «به اندازهای هست که من را به مشهد برساند.»
📚 در خانه اگر کس است،
@arefeen
🕊#شهیدانه | #بیت_المال
🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.
رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم.
مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند.
خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟
گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم.
🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد.
مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم.
"شهید سیدحمید میرافضلی"
✍🏻 پا برهنه در وادی مقدس
@arefeen
🔴 ماجرای جیب خالی #رهبر_انقلاب
💠 همسر #رهبر_انقلاب در اوایل زندگی یک روز صبح به شوهر خود میگویند برای #ظهر چیزی نداریم فکری بکن! رهبر انقلاب موقع ظهر در کوچه پس کوچههای منتهی به مدرسه نواب یادشان آمد که همسرشان چه سفارشی کرده است. ایشان میگویند: "من دست کردم داخل #جیبم. جیبهای بالا که هیچ نداشت جیب پایین حدود چهار ریال یا چهار ریال و دهشاهی بود بیاختیار #خندهام گرفت و گفتم الحمدلله واقعاً هیچی نداشتم این طور نبود که مثلاً بتوانم بروم از فلان کس بگیرم یا از توی بانک بردارم نه. نه یک ریال #ذخیره نه یک امکان ... در چنین مواقعی خیلی به من فشار میآمد."
💠 روزی نبود که رهبر انقلاب دغدغه معاش نداشته باشند. همیشه #مقروض بودند و اعداد این دیون دائم افزایش مییافت. گاه اگر #منبری میرفتند و صاحب مجلس کرامتی نشان میداد صرف پرداخت قرضها میشد. در این مورد ایشان میگویند: "باز هم #پولم تمام میشد باز هم وضع زندگیام همانطور
@arefeen
بچه ها..!
یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛
که همه بگن این بویِ "امام زمان(عج)" میده..!
اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟
میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم.
بیاید راست بگیم که "امام زمان(عج)" رو دوست داریم.
@arefeen
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال!(#قسمت_اول)
🔹خطاب به تمام کسایی که میگفتن اینا همش وعده وعیده و باید دید دولت در آینده چه میکنه تا بشه حق داد و اعتماد کرد!
#منصف_باشیم
@fateme_madarm
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
لا یسخر قوم من قوم
همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
ولا تلمزوا انفسکم
از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
ولا تنابزوا بالالقاب
«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
و انفقوا فی سبیل الله
در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
و بالوالدین احسانا
و «به پدر و مادر نیکی کنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
اجتنبوا کثیرا من الظن
از بسیاری «از گمان ها دوری
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙سخنران: استادعالی
🟣موضوع:سختی جان دادن نمی چشه کسی که...
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#کلیپ_تصویری
📌چطور یه نماز عالی بخونیم؟!
🎙سخنران؛ آیت الله بهجت
آیت
@arefeen
⭐ اگر پیرو «کرّار غیر فرّار» باشیم، آینده روشن است
🔻 «میشناسی معنی کرّار چیست
این مقامی از مقامات علی است
امّتان را در جهان بیثبات
نیست ممکن جز به کرّاری حیات
🔺️ امیرالمؤمنین یکی از القابش «کرّار غیر فرّار» است... یعنی مهاجم، مقتدر، دارای فکر و بدون عقبگرد.... اگر به زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، میبینید از اول تا آخر، زندگی آن بزرگوار اینگونه است. علاج ما هم در همین است... فعال، کرّار، خستگیناپذیر و دنبال کنندهی اهداف خود؛ آیندهی چنین ملتی روشن است.» رهبر
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری | #ریلز
⚫️انا لله و انا الیه راجعون⚫️
▪️بمناسبت درگذشت #آیت_الله_ناصری
🌷روحش شاد و یادش گرامی باد.
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مصطفی هست🥰✋
*مهندس الکترونیکی که مدافع حرم شد*🎗️
*شهید مصطفی زال نژاد*🌹
تاریخ تولد: ۲۲ / ۸ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۲۶ / ۱۱ / ۱۳۹۵
محل تولد: آمل،مازندران
محل شهادت: سوریه
*🌹راوی← دوران دانشجویی را در رشته مهندسی الکترونیک دانشکده فنی ساری گذراند🍃و پس از فارغ التحصیلی سال 83 به عضویت سپاه پاسداران درآمد🌙 همسرش← صحبت های ما در خواستگاری حدودا 20 دقیقه بیشتر طول نکشید.💕 هر دو ملاک های خود را گفتیم، ایشان گفت کار ما ماموریتی است و مشکلات و سختی دارد🍂من گفتم اتفاقا همین را می پسندم و مشکلی ندارم.💕من هم گفتم طلبه و مبلغ هستم و می خواهم به تحصیلاتم ادامه بدهم🌙اگر شما مشکلی نداشته باشید، که ایشان هم استقبال کردند.»🍃بعد یک سال در سال 86 دخترمان فاطمهزهرا به دنیا آمد،🎊مصطفی بسیار دختر دوست بود، چون از قبل نیت کرده بود اگر خداوند دختری به او بدهد اسمش را زهرا بگذارد🍃و چند سال بعد هم پسرمان محمد طاها به دنیا آمد🎊 مصطفی ماموریت هایی که میرفت ما در خانه بودیم🥀با همه سختی ها زندگیم لذت داشت چون در کنار آقا مصطفی بودم.»💕 بخاطر عشقی که به او داشتم اجازه دادم به سوریه برود،🕊️ او حتی یک سال هم بدون پرداخت خمس سر بربالش نگذاشته بود.🌙هر سال خمسش را واریز میکرد تا اعمال اسلام را به جا آورد🍃عاقبت ۲۶ بهمن ۹۵ در نبرد با تروریست های تکفیری💥شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*شهید مصطفی زال نژاد*
*شادی روحش
@arefeen
📚شایستگان
خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند: ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد.
یکی از آنها گفت: نام همشهری شما خواجه نظام الملک توسی هم به اندازه نام شما بلند نبود.
خواجه نصیر سر به زیر افکنده و گفت: خواجه نظام الملک باعث فخر و شکوه ایران بود. آموخته های من برآیند تلاشهای انسانهای والا مقامی همچون اوست.
حرف خواجه به جماعت فهماند که او اهل مبالغه و پذیرش حرف بی پایه و اساس نیست.
ارد بزرگ اندیشمند فرزانه کشورمان می گوید: “شایستگان بالندگی و رشد خود را در نابودی چهره دیگران نمی بینند.”
شاید اگر خواجه نصیر الدین طوسی هم به آن سخنان اعتنا می نمود هیچگاه نمی توانست گامهای بلندی در جهت استقلال و رشد میهنمان بردارد.
@arefeen
📚#حکایتهای_بهلول_دانا
بهلول و بوی غذا
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتباط داشتن با امام زمان عج❤️
حواستون هس؟!
[ اصلِکارینیس . .🍃
حواسموننیـس! ]
#ڪلیپ
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
کمی
@arefeen
🔻 آیتالله العظمی بهجت رحمه الله علیه
🔹 هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم، ولی اعمال مطابق یا مخالف راه و رسم آن حضرت را می دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خشنود، و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!
#آیت_الله_بهجت
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنو
@arefeen
📚داستان کوتاه
"مردانگی"
او "دزدى ماهر" بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.
روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهایشان گفتند:
چرا ما همیشه با "فقرا و آدمهایى معمولى" سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به "خزانه سلطان" بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود.
آنها ...
تمامى "راهها و احتمالات" ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام "بهترین راه ممکن" را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه "مملو از پول و جواهرات قیمتى" و ... بود.
آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام "طلاجات و عتیقه جات" در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند.
در این هنگام چشم سر کرده باند به "شى ء درخشنده و سفیدى" افتاد، گمان کرد "گوهر شب چراغ" است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد "نمک" است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت "خشم و غضب" دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند.
خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟
چه "حادثه اى" اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت:
افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما "به هدر رفت" و ما "نمک گیر سلطان" شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود "مال و دارایى پادشاه" را برد، از مردانگى و مروت به دور است که "ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ..."
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد "دست خالى" به خانه هاشان باز گشتند.
صبح که شد و "چشم نگهبانان" به "درهاى باز خزانه" افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به "جواهرات سلطنتى" رسانیدند، دیدند "سر جایشان" نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در "میان بسته ها" مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ...
بالاخره خبر به "گوش سلطان" رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و "شگفت آور" بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت:
عجب!
این چگونه دزدى است؟
براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى "چیزى نبرده" است؟!
آخر مگر مى شود؟!
چرا؟...
ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ...
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده "در امان" است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش "سرکرده" دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را "معرفى" کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید:
این کار تو بوده؟!
گفت: آرى...
سلطان پرسید:
"چرا آمدى دزدى" و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت:
"چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ..."
سلطان به قدرى "عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى" او شد که گفت:
حیف است جاى "انسان نمک شناسى" مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در "دستگاه حکومت" من "کار مهمى" را بر عهده بگیرى، و حکم "خزانه دارى" را براى او صادر کرد.
آرى...
"او "یعقوب لیث صفاری" بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود "سلسله صفاریان" را تاسیس نمود."
* یعقوب لیث صفاری "سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی"(پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. *
گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═@arefeen
📚معجزه عجیب جوانی که دستانش توسط پدرش که از دشمنان سرسخت اهل بیت بود جدا شد و باعنایت حضرت عباس شفا یافت
عالم جلیل القدر، محدث متقى، حضرت آیه الله آملا حبیب الله کاشانى رضوان الله تعالى علیه فرمود: یک عده از شیعیان در عباس آباد هندوستان دور هم جمع مى شوند و شبیه حضرت عباس علیه السلام را در مى آورند، هر چه دنبال شخص تنومند و رشید گشتند، تا نقش حضرت را روى صحنه در آورد پیدا نکردند.
بعد از جستجوى زیاد، جوانى را پیدا کردند، ولى متأسفانه پدرش از دشمنان سرسخت اهل بیت (ع) بود، بناچار او را در آن روز شبیه کردند، وقتى که شب فرا رسید و جوان راهى منزل مى شود موضوع را به پدرش مى گوید.
پدرش مى گوید: مگر عباس را دوست دارى ؟ جوان مى گوید: چرا دوست نداشته باشم، جانم را فداى او مى کنم.
پدرش مى گوید: اگر اینطور است، بیا تا دستهاى تو را به یاد دست بریده عباس قطع کنم! جوان دست خود را دراز مى کند. پدر ملعون بدون ترس دست جوانش را مى برد.
مادر جوان گریان و ناراحت مى شود و گوید: اى مرد تو از حضرت فاطمه زهرا شرم نمى کنى؟ مرد مى گوید: اگر فاطمه را دوست دارى بیا تا زبان تو را هم ببرم، خلاصه زبان آن زن را هم قطع مى کند و در همان شب هر دو را از خانه بیرون مى اندازد و مى گوید: بروید شکایت مرا پیش عباس بکنید.
مادر و پسر هر دو به مسجد عباس آباد مى آیند و تا سحر دم منبر ناله و ضجه مى زنند، آن زن مى گوید: نزدیکیهاى صبح بود که چند بانوى مجلله اى را دیدم که آثار عظمت و بزرگى از چهره هایشان ظاهر بود. یکى از آنها آب دهان روى زخم زبان من مالید فورى شفا یافتم. دامنش را گرفتم و گفتم: جوانم دستش بریده و بى هوش افتاد، بفریادش برسید. آن بانوى مجلله فرموده بود آن هم صاحبى دارد. گفتم: شما کیستید؟
فرمود: من فاطمه مادر حسین هستم؛ این را فرمود و از نظرم غایب شد، پیش پسرم آمدم، دیدم دستش خوب و سلامت است. گفتم: چطور شفا یافتى؟ گفت: در آن موقع که بى هوش افتاده بودم، جوانى نقاب دار بر سر بالینم آمد و فرمود: دستت را سر جاى خود بگذار وقتى که نگاه کردم هیچ اثرى از زخم ندیدم و دستم را سالم یافتم.
گفتم: آقا مى خواهم دست شما را ببوسم یک وقت اشکهایش جارى شد و فرمود: اى جوان عذرم را بپذیر؛ چون دستم را کنار نهر علقمه جدا کردند! گفتم: آقا شما کى هستید؟ فرمود: من عباس بن على علیه السلام هستم؛ یک وقت دیدم کسى نیست.
📚منبع: کرامات العباسیّه معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@arefeen
🌷 گناهانی که انسان را در زنجیر می کنند :
کسی که گناه می کند . موفق به خواندن نماز شب نمی شود. شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد : " من هر شب تصمیم می گیرم که نماز شب بخوانم. اما موفق نمی شوم. چرا؟
خیلی دلم می خواهد، اما نمی شود. " به قول بعضی ها ساعت هم کوک می کنم. اما بلند می شوم و
ساعت را خاموش می کنم و دوباره می خوابم.
حضرت علیه السلام یک عبارتی فرمودند که خیلی موعظه دارد. فرمودند : " قیَّدتک ذنوبک . "
❄️" گناهان تو را در قید و زنجیر کرده اند. تو مرتکب گناه شده ای. به همین خاطر هم موفق به نماز شب نمی شوی. "
دیده اید پای آدم را که زنجیر کنند. دیگر نمی تواند راه برود. یکی از اولیای خدا می گفت : " یک مکروه از من سر زد.
💠شش ماه. موفق به نماز شب نشدم. " یک مکروه انسان انجام دهد. توفیق نماز شب از او سلب
می شود. یزید هم موفق به نماز غفیله نشد. "
📗🖍( آیت الله مجتهدی تهرانی. )
کمی
@arefeen
✍آیت الله بهجت (ره)
آیا حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف که از دست دشمنها در پشت پرده غیبت است،از دوستانش هم غافل است که هر چه بر سرشان آمد،آمد؟این خیال ها از ضعف ایمان است.آیا میشود که حضرت جهت حقانیت مذهب را تقویت و تأیید نکند؟خدا میداند آن حضرت تا به حال چه کرده و چه می کند.
🔺 چقدر فرق است بین کسی که او را «عَینُ الله الناظِرَة؛چشم بینای خدا»،و این مجلس ما را در محضر او میداند،و یقین دارد که حدود و اندازه همه کلمات و... نزد آن حضرت از واضحات است،و کسی که چنین فکر نمیکند...
📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۲۷۶
#آیت_الله_بهجت
کمی
@arefeen
✍امام علی عليه السلام:
در شگفتم از كسى كه آفريدههاى خدا را مىبيند و باز در خدا شک مىكند.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۱۲۶
@arefeen
🛑از یاد امام زمان ارواحنافداه غفلت نکنیم
یک نفر از چهارده معصوم علیهم السلام در بین ما مانده که او هم مخفی است!! هیچ کس به یادش نیست..
❗️هیچ توجّهی به او نداریم.
شب وقتی خانه می رویم، اوّل می گوییم: شام چه داریم؟ بعد می گوییم: کجا بخوابیم که سرما نخوریم، گرما نخوریم!
اصلاً به یاد امام زمان مان ارواحنافداه نیستیم. به هیچ وجه.
👈اقلّاً یک کاری بکنیم که حضرت را متوجّه خودمان بکنیم.
از خانه حرکت می کنی و می روی برای کسب و کار و زندگی ات،
اقلّاً به فکر این باش که شاید در راهی که می روی، خدمت امام زمان ارواحنافداه برسی.
👈وقتی می خوابی،
اقلّاً به یاد این باش که شاید امام زمان ارواحنافداه را در خواب ببینی.
به مکّه یا کربلا که می روی،
یاد این باش که
شاید امام زنده ات را زیارت کنی.
ما باورمان نیامده که حضرت هستند
و بر ما احاطه
@arefeen
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
گروه های ویژه اربعین در واتساپ
گروه اول👇🏻
https://chat.whatsapp.com/BmkzUzumuQDGE1gJbRjZ2g
گروه دوم👇🏻
https://chat.whatsapp.com/I818mRaXWSS4n75e7C6fYE
گروه سوم👇🏻
https://chat.whatsapp.com/LLsnAT6FHmr9aMPsZopjn3
گروه چهارم👇🏻
https://chat.whatsapp.com/FvIABU36wl63SvMm88CZrs
نشر بدید🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌼•
من ایرانمُ تو عراقی
چه فراقی....💔
✨﷽✨
✳ در نسل این خاک حسینبنعلی است!
✍ چنانکه در مورد #شیطان دیدیم، شیطان با کمال اختیار سجده نکرد و گفت: «مرا از آتش آفریدی و او را از گل». شیطان گفت(البته این را درست تشبیه کردهاند)، فقط عاشق تو(خدا) هستم. آیا من به یک گِلپاره سجده کنم و عشق بورزم؟ خدا به شیطان میفرماید: مگر من معشوق تو نیستم؟ به تو میگویم به این خاک سجده کن! در حقیقت تو به خاک سجده نمیکنی، به من سجده میکنی. من به تو دستور میدهم. پس دروغ میگویی که عاشق من هستی!
از خدا #علم_کامل بخواهید زیرا علم ناقص انسان را بیچاره میکند. این حرف ظاهرش خوب است. بله، من از آتشم و او از خاک است. اما مگر تو نمیدانی در نسل این خاک کیست؟ در نسل این خاک #حسینبنعلی علیه السلام است. میفهمی یا نمیفهمی؟ تو که نمیدانی. تو فقط همین خاک را میبینی. گِل را میبینی و برای من استدلال میکنی؟ فَاخْرُجْ، «برو بیرون». خدایا، ما را با این خطاب مخاطب قرار مده! خدایا به ما أُخْرُج نگو!
👤 علامه جعفری
📚 از کتاب «امام حسین (ع) شهید فرهنگ پیشرو
@arefeen