الا ای ماهیِ دیوانه دوری کن ز توفان ها
الا ای تشنه لب آبی نیابی در بیابان ها!
سحر در کار دنیا نیست اینجا شب فقط شاه است!
سحر بیهوده سرگردان مچرخ اندر خیابان ها!
مسلمانان مسلمانان زمانِ خوابِ راحت نیست
مسلمانان دوباره بر سرِ نیزه ست،قرآن ها!
ز *ثاقب* انتظاری نیست بی دین است و بی آیین!
زمانی که دمادم رنگ میبازند ایمان ها!
خدایا مرگ در راه است،با ما مهربانی کن!
الا ای مرگ،ای پایان،شکیبا باش با جان ها!
:: :: ::
سرودم طرفه شعری ناز و پرمفهوم و خوش آهنگ
ولی اشعار بی مضمون مرا بخشیده دیوان ها!
✍محمد ثاقبی
عشق یک حنجره شور است که تفسیر ندارد
عشق یک خواب قشنگ است که تعبیر ندارد
مست مستم من از آن روز که هستم پیِ دلدار!
عشق میخانه ی دل هاست که تحریر ندارد!
ما گرفتار نبردیم میانِ دل و افکار
دلمان فاتحِ جنگی ست که شمشیر ندارد
هر چه انسان به ریا کرده جهان را شبِ مبهم!
عشق یک صبح زلال است که تزویر ندارد
هر چه در آینه جستم به نشانی نرسیدم!
عشق یک حسِّ درونی ست،که تصویر ندارد
عشق زندانِ زلیخاست که آسیب ندارد!
عشق زندانِ عجیبی ست که زنجیر ندارد!
عشق ما را ز اذان دور نموده ست بدانید!
عشق یک نام بزرگ است که تکبیر ندارد!
عشق،آری نرسد هیچ زمانی به رسیدن!
عشق یک داغ مدام است که تفسیر ندارد
هجر،صیاد درنده ست که رگبار به دست است
عشق یک آهویِ ناز است که یک تیر ندارد!
آه بدنامی مان در همه دنیا شده شهره!
عشق،خود کرده ی ماها ست،که تدبیر ندارد!
هر چه گفتند شنیدیم ولی هیچ نگفتیم
حرفِ مردم جَرَیانی ست که تاثیر ندارد!
✍محمد ثاقبی
چشم هایش همیشه بارانی ست
اشک هایش همیشه پنهانی ست
چه غریب است بین امتِ خویش!
مکر شیطان،چو ابرِ بارانی ست!!
مرد جنگ است،مرد،مردِ عمل!
او گریزانِ از رجز خوانی ست!
دشمنانش چو بید میلرزند
کار آنان فقط پشیمانی ست
ذوالفقارش همیشه برّنده ست
خطبه هایش رسا و توفانی ست
مطلع الفجرِ عاشقانه علی ست
حاصلِ شب،فقط گریزانی ست!
او شکستی نخورده،بی همتاست
سرعتِ فتح لشکرش آنی ست!.
من ز نفسم سوال کردم و گفت
حافظِ من همان که میدانی ست!
او دلیل نجیب بودنم است!
ای بنازم که باعث و بانی ست
خواستم بیشتر بگویم از او!
ای دریغا که ذهن،یارا نیست..
لایقِ وصف او نه من هستم!
لایقش آیه های قرآنی ست
آه نشناختیم قدر تو را!
درک ما ها حقیقتا فانی ست
✍محمد ثاقبی
#یا_علی
دل،دست به دامانِ رباعی شده است
آشفته ی توفانِ رباعی شده است
آری به غزل کار ندارد،به بهار.!
پا بست زمستانِ رباعی شده است
✍محمد ثاقبی
#رباعی
ما سوره ی دردیم که تفسیر شدیم
آماجِ غمیم و هدفِ تیر شدیم
گویای غمِ ماست همین یک مصراع
ما اهل بهشتیم و زمین گیر شدیم!..
✍محمد ثاقبی
انگشترِ اسلام نگینش رفته ست
دردا که زمین خوب ترینش رفته ست!.
ما چنگ به تاریکی و پوچی زده ایم
واویلا دین، حبلِ متینش رفته ست
✍محمد ثاقبی
ما غرق،به آهیم،عمو برگردد
آسیمه نگاهیم،عمو برگردد
رفته ست سوی علقمه این ماه منیر
ما چشم به راهیم عمو برگردد
✍محمد ثاقبی
#عباس
زمین سیاه شد و چشم ماهتاب گریست
زمان ز غم متوقف شدآفتاب گریست
برای تشنه لبان آب کیمیا شده بود
برای این عملِ ظالمانه آب گریست
گلوی طفل به تیر سه شعبه آذین شد
تمامِ عرش فلک در غمِ رباب گریست
برای حمله به ناموس و اهل بیت حسین(ع)
عفاف اشک شد و جوی خون،حجاب گریست
کسی که دینِ درستی نداشت هم حتی..
برای داغ تو در پرده ی نقاب گریست
طنینِ ظلم و ستم را چه پاسخی باید؟
جواب خواستم و ناگهان جواب گریست
بریز ساقیِ کوثر،شراب در جامم
که در فراقِ حسینت،شراب ناب گریست
✍محمد ثاقبی
#عاشورا
بد بوست ارض و عرش،ز بویِ زباله ها!
آه و فغان ز دوستیِ خرس خاله ها
طوری کج است پایه ی ایمانِ مسلمین
که کار ساز نیست جهانی ز ماله ها!
ای عشق،آهمان به پشیزی نمیخرند
افسوس که به کار نیایند ناله ها
صد ها سلام و مهر به سلطانِ کربلا
از یا کریم قلبِ شکسته،حواله ها!.
تاریک و ترسناک و غریب است،این جهان
چون آفتاب،رفته به آغوش هاله ها
شعری نگفته ام که کند وصف تو حسین(ع)
پر شد اتاق من،از کاغذ،مچاله ها
✍محمد ثاقبی
#عاشورا
#یا_حسین
بین این هلهله تنها شده باشی،سخت است
یار و همراهِ غزل ها شده باشی سخت است
هر چه با رود دوی،باز به دریا نرسی
مایه ی خنده ی دریا شده باشی سخت است
همه از هر طرفی بر تو کنایه بزنند
از غم و درد،سراپا شده باشی سخت است
همه با دست،تو را تیرِ اشارهِ بزنند!
هدفِ قابِ تماشا شده باشی سخت است
یوسفی نیست که دستم بدهم بر دستش
همچو پیریِّ زلیخا شده باشی سخت است
درد من مرهمی از جنسِ رفاقت میخواست
سال ها غرق تمنا شده باشی سخت است!..
ای خدا این گرهِ کور مرا بازش کن
اینچنین غرق معما شده باشی سخت است
✍محمد ثاقبی
کاش من هم افتخاری داشتم
غیر این اشعار،یاری داشتم
بلبلم آواز نازی مینواخت!
کاش من هم شاخساری داشتم
یک نفر چشم انتظارم بود کاش!
کاش من چشم انتظاری داشتم!
بینِ غم ها من اسیرم من اسیر
کاش من راهِ فراری داشتم
کاش میکردم فرار از خویشتن
فرصتِ یک بیقراری داشتم!
بغض را با گریه میدادم شفا
گریه زاری گریه زاری داشتم
دست در دستِ خزان دادم دریغ
کاش یک لحظه بهاری داشتم!
میخورم گردِ رقیبِ خویش را!
من که خود گرد و غباری داشتم
سرد و مایوس از تو هستم روزگار!
روزگاری روزگاری داشتم
✍محمد ثاقبی
ای غزل با خود مرا با خود مرا بالا ببر
از غمِ دنیا مرا تا عالمِ رویا ببر
ای غزل دل خسته ام از راز توی سینه ام!
راز من را سوی دلهایِ چنان دریا ببر
از گذشته سخت بیزارم،و حالم خوب نیست!
از غمِ دیروز و امروزم به فردا ها ببر!
بوی تنهایی می آید ای دماغِ جان،به گوش!
زود من را تا وصالِ دوستان بالا ببر
ای غزل لطفا دلِ تنگِ مرا تیمار کن
یار من باش و مرا بی خویشتن،،تنها ببر!.
آرزوهایم همه سازِ تباهی می زنند
آه،گنجشکِ مرا تا خانه ی عنقا ببر!...
✍#محمد_ثاقبی
دیوانه ی صفای شمایم حسین جان
دیوانه ی صفا و وفایم حسین جان
رحمت ببار بر سرِ من مهربان ترین
محتاجم و گدای سخایم حسین جان
در بینِ بلبشوی زمین مات و گمرهم!
مولا بگو بگو که کجایم حسین جان
عمریست از پیاله ی تو مست میشوم
مست از بلای کرببلایم حسین جان
اکنون که همنشینِ سکوتم، بیا بخوان..
یک شعر عاشقانه برایم حسین جان!
✍محمد ثاقبی
#امام_حسین
بر سنگ قبر من بنویسید،دوستان!
دیوانه وار،عشق علی را به سینه داشت..
✍محمد ثاقبی
#یا_علی
بیا زلال شویم و خوشی رقم بزنیم
-بساط این همه تزویر را به هم-بزنیم
اگر به حال زمانه همیشه معترضیم
بیا ز خوبیِ حالِ زمانه دم بزنیم!
بیا که بر لبِ هم،عاشقانه بوسه زنیم
بیا که توی خیالاتمان،قدم بزنیم
رسیده ایم به جایی که شعر،راحتِ ماست!
بیا قدم بزنیم و بیا قلم بزنیم!
وصال،دور و دراز و وصال،ناممکن!
بیا به قاف تمنای مان،علم بزنیم!..
✍محمد ثاقبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر آمد،خبر آمد،خبر باز از شهیدان است
خداوندا کنون کانونِ غم تهران نه ایران است
دوباره خونِ مردی ریخته پایِ درختِ عشق!
که این خون رمز پیروزی ست،این حتمی ست،ایمان است
✍#محمد_ثاقبی
#شهید_مقاومت
#وعده_صادق۲
آماده و هشیار،سپاهِ قدس است
کابوسِ ستمکار،سپاهِ قدس است
ایران همه در رزم بسیج است ولی
سالار و علمدار،سپاهِ قدس است..
✍#محمد_ثاقبی
#ایران
#سپاه_قدس
#وعده_صادق۲
#انتقام_سخت
#نابودی_اسرائیل
بر این شبِ تاریک،سحر نزدیک است
بر قوم خطاکار،خطر نزدیک است
هنگامه ی نابودیِ اسرائیل است
سوگند به قرآن که ظفر نزدیک است
✍#محمد_ثاقبی
#وعده_صادق۲
#انتقام_سخت
#نابودی_اسرائیل
آه من منتظرم تا پر و بالم بدهی
قدرتِ دیدِ فراسویِ خیالم بدهی!
خالقا تشنه ی اسرار حقیقت هستم!
کاش یک جرعه از آن آب زلالم بدهی!
هر چه می آید و من می روم او دور تر است!
کاش یک راه میانبر به وصالم بدهی!
راضی ام من به رضایت،اجلم نزدیک است
من که حسرت زده ام کاش مجالم بدهی!
مرغ دل در قفسِ تن به ستوه آمده است
کاش یک شب پر و بالی به خیالم بدهی!
✍محمد ثاقبی
با خبر باش از ره و بیراهه ها
هر به چاه افتاده ای،یوسف نشد!..
✍#محمد_ثاقبی
#تک_بیت
آگاه و فکورانه جهان را دیدیم
با یاریِ هم،بال ستم را چیدیم
اینها همه از سایه سرِ رهبرِ ما ست
صد شکر که در سایه ی این خورشیدیم
✍#محمد_ثاقبی
#رهبر_انقلاب
#امامنا_خامنه ای
تغزل میرسد هر دم به من حینِ توسل ها
توسل میرسد هر دم به من حینِ تغزل ها
چه احساسات نابی میشود پیدا درون من
که شاعر میشوم با شور و با نورِ توسل ها!
به دنیا چشم میدوزم،به جز خوبی نمیبینم!
شکوه و عشق و سرسبزی،درخت و یاس و سنبل ها
من از رودم که سیّالم،تو می آیی به دنبالم
چه خوشحالم من از تکرار و تکرار و تسلسل ها!..
منم زیبا،منم شادان،منم جاری،منم جذاب
منم یک جنگلِ انبوه، با آواز بلبل ها
✍محمد ثاقبی
این فراق و غم و این فاصله تقصیر من است
آه شاید نرسیدن به تو تقدیر من است
همه عمرم پیِ تو میدوم اما هستم!
کور خوانده ست《عدم》تا پیِ زنجیر من است..
من در این چرخه ی گردون همه رنگی شده ام!
شاید ام علت این فاصله تزویر من است
شاه بانوی غزل های منی،این حتمی ست!
یاد تو همدمِ هر لحظه ی دلگیر من است
بی وفا حال که رفتی سخنی مانده به دل-
که یقینا نرسیدن به تو تقصیر من است
✍محمد ثاقبی
شبیه ماه نباشم چه میکنی تنها؟
چراغ راه نباشم چه میکنی تنها؟
نهیب میزنی و من به جنگ می آیم
که با سپاه نباشم چه میکنی تنها؟
همیشه درد،امیرِ جهانِ ساده ی توست
غریق آه نباشم چه میکنی تنها؟
ستارگانِ خیالت به آسمانِ من اند..
شبی سیاه نباشم چه میکنی تنها؟
تو رهگذار منیّ و منم محلِّ عبور
که تگیه گاه نباشم چه میکنی تنها؟
همین همین لب و بوسه،همین مرا کافی ست
زیاده خواه نباشم چه میکنی تنها؟
✍محمد ثاقبی
ققنوس وار از دل آتش برون زدند
یعنی که دل به جاده ی عشق و جنون زدند
دیگر زمان زمان رسیدن به یار بود
نون زمین و میم زمان بیقرار بود
بیمی ز فوج ارتش شیطان نداشتند
ترسی ز موج سرکش عصیان نداشتند
آری سلاحشان به جز ایمان نبود هان!
بر لب به غیر آیه ی قرآن نبود هان
والنازعات خواندنشان را جهان شنید
و الناشطات خواندنشان را جهان شنید
اینگونه بود یک تنه لشکر شکن شدند!
اینگونه بود آه که گلگون کفن شدند
رفتند تا که خاک کند افتخارشان
رفتند تا که خاک شود پاسدارشان
دیدند با سعادت خود سرنوشت را
دیدند با خلوص و تواضع بهشت را
رفتند و حسرتی به دلم مانده تا کنون
حسرت به عمق خشت و گلم مانده تاکنون
یا رب چرا سعید شدن قسمتم نشد
در راه حق شهید شدن قسمتم نشد
دیگر چگونه با چه زبان آرزو کنم
تا قلب شرحه شرحه ی خود را رفو کنم
از آرمان عشق و شهادت قلم زدم
با شور و اشتیاق چه شعری رقم زدم..
آهم!،توان بیش سرودن نداشتم..
بغضم!،امان بیش سرودن نداشتم..
دستی به زلف باده و غلطی به خون زدند
آنان که دل به جاده ی عشق و جنون زدند
✍#محمد_ثاقبی
#شهیدان_جنون