eitaa logo
شِیخ .
10.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
133 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Oo_Parvaneh_oO تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
شِیخ .
- اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم ؟ که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان ! .
برهمان‌عهد‌که‌بستیم برآنیم‌‌هنوز ... !
میدونید امروز صبح داشتم به چی فکر می‌کردم !؟ به اینکه ما آدمها زنجیر وار به هَم محتاجیم . بیمار به پزشک نیاز داره . معلم به دانش آموز .. شاگرد به استاد ، راننده تاکسی به مسافر ، گوینده به شنونده ، مدیر به کارکنان ، مجری به بیننده ، نویسنده به خواننده ، فرزند به خانواده و ... ولی داستان از اونجایی قشنگ میشه که همه مردم از هر قشری که باشند بنده‌ی خدا هستند . و خداست که طبیبِ واقعیِ ، معلمِ حقیقیِ ، نگهدارِ همیشگیِ ! اما ما آدمها رو طوری خلق کرده که در راه رسیدن به سعادت یاور همدیگه باشیم !.. همونطور که یک بیمار نمیتونه خوب عبادت کنه و بدنِ ضعیف قادر نیست در راه اسلام دوندگی کنه ، ذهنِ ناآگاه هم نمیتونه در مسیر رضایت معبود قدمِ چشم‌گیری برداره !.. پس طبیب و دبیر ؛ هردو به یک اندازه برای یک جامعه اسلامی مهم هستند . و البته همه‌ی مشاغل !..👇🏿 .
مثلا یک کارگردان میتونه با ساخت فیلم ، مبلغ دین اسلام باشه ! یک نقاش میتونه نگارگرِ وقایع تاریخی ایران و اسلام باشه . یک نویسنده میتونه داستان پردازی های بی نظیری ارائه بده و به صورت غیر مستقیم دعوت کننده‌ی دین محمد ص باشه. .
این ما هستیم که برای خودمون هدف گذاری می‌کنیم . وای به حال آدمهایی که اهدافِشون محدود شده به درآمدهای آن‌چنانی و زندگی‌های لاکچری . این‌طور آدم‌ها نظمِ زندگانی بشریت رو بهم میریزن . به طمع پول و جایگاه ، آدم کُشی میکنن .. به طمع ثروت اندوزی به کشورشون خیانت میکنن‌ ! وای به حال آدمهایی که اهدافشون محدودِ ! این آدم‌ها ، خطرناکند. ممکنه الان گول نخوردن اما قطع به یقین آیندشون تباه میشه و تعداد زیادی انسان دیگه رو با خودشون به سیاه چاله‌ی دنیاپرستی میکشونن. .
فقط یادمون نره .. اگر کارمون برای رضایت خدا نباشه به اندازه یک هِل پوچ هم نمی‌ارزه . امروز بیمارستان بودم ، دکتر وقتی متوجه شد من طلبه ام گفت : همه‌ی مشکلاتِ مردم از بی دینی‌ِ ! و چقدر درست میگفت(: درسته که خیلی مونده تا آدم حسابی بشیم و خودمونو به خدا ثابت کنیم .. اما همینکه محب اهل بیت علیه السلام هستیم به نظرم صد - هیچ از بقیه آدمها جلوییم . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- تواگر‌یوسف‌خودرانَشِناسی‌عجب‌است -
- رفیقِ با معرفت یعنی این ...
اگه حقِ انتخاب داشتم ... به خدا میگفتم منو پرتاب کنه به هشتاد سالگیم ، بشینم کنجِ خونه ، به پشتیِ قرمز تکیه بدم و از سماورِ کنار دیوار استکان های چایی رو پر کنم و ببرم برای نوه‌هام . نمیدونم ! انگار دورانِ پیری قشنگ ترین دورانِ زندگی هر آدمیِ . چون فارق از هرگونه تلاشی برای آینده ، میتونی بشینی و به ثمره زندگی‌ت نگاه کنی ‌. میدونم خیلی از آدمها حسرتِ دوران جوانی از دست رفتشون رو میخورن - اما من همیشه وقتی شروع میکنم‌ به خوندن کتاب ، دوست دارم زودتر به فصل آخر برسم . اما هیچوقت دوست ندارم که خوندن اون کتاب تموم بشه .. یا من موجود عجیبی ام یا دوران پیری زیادی قشنگه . ✍🏻||
دقیقا نمی‌دانم چند سالَت بود .. برایِ کدام ماه وَ کدام روز بودی؟ نمیدانم شب‌ها پیش از خواب به چه می‌اندیشیدی ؟ حسرتِ کدامِ کارِ نکرده یا کدام راهِ نرفته را میخوردی ؟ اصلا نمی‌دانم چه شد که با حبیب ازدواج کردی ؟ نمیدانم چرا ..؟ من حتی با تو خاطره‌ی دو نفره‌ هم ندارم :) حتی از تو عکس یادگاری هم ثبت نکرده ام تا هنگامِ دلتنگی تماشایت کنم . . پیرهنی از تو در پستوی اتاقم پنهان نکرده ام تا روی صورتم بکشم ، بِبُویَم و وجودت را احساس کنم . من .. فرزندِ فرزندِ فرزند تو ام و تو مادرِ مادرِ مادرم ! نسبتمان دور ... قلبهایمان نزدیک . نه از تو خاطره‌ی واضحی در ذهن دارم و نه قابِ قابل تاملی برای شرح در ذهنِ خسته ام تداعی می‌شود. در این لحظه من هیچ چیز نمی‌دانم .. فقط این را می‌دانم که دوستت دارم . یعنی ... چطور بگویم ؟؟ دوستت داشتم . میبینی ؟ زمانِ حال ، خالی از وجود توست . در همان روزها ماندگار شدی و قدم در فصل های دیگرِ زندگانی نگذاشتی - من بازهم به خانه‌ی تو خواهم آمد .. اما تو نخواهی بود تا با دست های حنا کرده ات ، نوازشم کنی و خوش آمد بگویی . من بازهم به خانه ات خواهم آمد .. من بازهم به خانه ات خواهم آمد . اما تو را ، دیگر نخواهم دید :))) دیگر چشم‌های عسلیِ چروکیده‌ی کسی ، انتظارِ آمدنمان را در آن خانه نمی‌کشد . دیگر سماور آن خانه برایِ مان قُل قُل نمیجوشد‌. تو به من بگو با غمِ نبودَنت چگونه کنار بیایم ؟ درد را به کدام بالین روانه کنم ؟ کاش دوباره کنجِ همان خانه ی قدیمی که آقاجان برایتان ساخته بود ، میدیدمتان . کاش دوباره میتوانستم ببینمتان. کاش هنوز هم میدیدمتان .. خدا رحمت کند گیسو سفیدِ رنجورِ سفرکرده‌ی عزیزِ ما را. پائیزِهمان‌قرنی‌که‌قرار‌است بدونِ‌شما‌به‌پایان‌برسد .