صبور.mp3
زمان:
حجم:
158.6K
اگه اسم کانال رو نمیذاشتم شیخ، قطعا اسمش صبور بود. درست شبیه خودم.
هرجا کم بزاری، جبران میکنه. اگه تو فکرش نباشی، یکاری میکنه، نتونی بهش فکر نکنی حتی برای لحظه ای. بی لیاقت هم که باشی باز میخوادت. چون اون حسینِ ع ...
بزار پاییز بیاد.
دوباره پالتو بلنده رو میپوشم. دستتو میگیرم میگم بریم. بریم هرجایی که یه گاری چسبیده به جدولِ کنار خیابون و داره لبو میفروشه. یه کاسه لبو میخریم. میشینیم رو نیمکت. همون نیمکت های یخِ رو به خیابون. بعد میزاریم سرما قشنگ بشینه به جونمون. دل آدم که گرم باشه ها، هیچ سوزِ سرمایی نمیتونه از پا درش بیاره.
بعد دو بیت از این شعرهایی که همیشه ورد زبونمه برات میخونم. بعدشم طبق معمول تا دلت بخواد غر میزنم. از زمین، از زمان، از آدمها ... بعدهم شور و شوق نوشته هامو از تو چشام میخونی و میگی: پروینِ من تویی. شاعر کوچولو .
منم میخندم و خیره میشم به درختا، به آدمها، به سرعت رفت و آمدهاشون. آخه پاییز وقتِ عجله کردن نیست. باید آروم نشست یه گوشه و ازش لذت برد.
بعدشم میریم و تو دو تا استکان کمر باریک چای مهمونم میکنی. تو با قند میخوری و من حیفم میاد طعم قشنگ تلخی چای رو با قند مخلوط کنم.
به یاد قدیما، پیاده میریم تا هرجایی که بشه. تا هرجایی که اسمش دنیاست. کاش همیشه پاییز بود. نه؟
به قلم خودم
میخواهم چشم هایم را ببندم
و در حالتیکه باد بالایسرم آواز
میخواند به خواب بروم.
پاییز برگهای زرد خود را به من
هدیه دهد و من غمگینیخود را
به او.
فقط من تک تک لحظه هارو میشمرم که زودتر سال تحصیلی جدید شروع بشه؟ یا شماهم همینجوری هستید ؟
اینجا پر از اتفاقات بی نظیر و قشنگه که من نمیتونم براتون روایت کنم. پس فعلا بسنده میکنم به همین عکسها تا بالاخره ذهن و دستم کمکم کنن برای روایت کردن.
شِیخ .
اینجا همه چیز ساده و در عین حال خارق العاده است. مطمئنم این آقا با آرامش ترین خواب عمرش رو روی همین موکت تجربه میکنه. بالش نیست؟ اشکالی نداره. اینجا حتی شیشه آب هم رسالتی داره که استراحت رو برای زائر اباعبدالله ع راحت تر کنه و بشه بالش زیر سرش...
میدونی قشنگیه این راه به چیه؟ اینکه آدمها بدون تجملات و دلبستگی ها و عادتهاشون توی این مسیر قدم برمیدارن. و دیگه شغل و مقام و منصبِ کسی مطرح نیست. حب الحسین یجمعنا.