eitaa logo
شِیخ .
12.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
159 ویدیو
8 فایل
‌الله ‌ بانوی طلبه‌ی دهه هشتادی که شیفته‌ی کتاب و چای و نوشتن است. و او همیشه می‌نویسد‌. شبها، روزها، عصرها و همیشه! پس در این مکانِ مقدس دنبال زرق و برقهای مجازی نباش. فقط بخوان و لبخند بزن. مدیر و رزرو تبلیغات : @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
¹♥️دل+‌PLUS -
²♥️دل+‌PLUS -
³♥️دل+‌PLUS -
کتابی مملو از بغض ، لبخند ، غرور ، هیجان و عشق . مثبتِ آسمان !(:☁️🤍 .
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- مگه تو بابای من نیستی ؟؟؟؟
- محمدِ‌قهرمان💙!^^
.. قدم در خیابان شلوغ شهر می‌گذارم ، غرق در فکر و خیال ، از این طرف خیابان به آن طرف خیابان ، از این میدان به آن میدان ، ملاقات با آقای فلانی و خانم فلانی ، رسیدگی به کارها و برنامه . . . همه چیز خوب است ، همه چیز طبق برنامه ریزی قبلی پیش می‌رود اما قلبم بی‌تابی می‌کند ، نگرانم ؟ نمی‌دانم . احساسی ناآشناست . نفس در سینه ام حبس می‌شود و اختیار بغض از دستم در می‌رود . ناخودآگاه گونه هایم میزبان اشک هایی می‌شوند که نمی‌دانم چرا سرازیر شده اند .. تحمل آدم‌ها و شلوغی شهر از توانِ من خارج است . دوان دوان از آن محل خارج می‌شوم ؛ چیزی انگار فکرم را مشغول خود کرده که نگرانی ام را دو برابر می‌کند . پیاده کِز میکنم به طرف خانه مادربزرگ ، چشمهایم قرمز شده اند ، سینه ام جوری بالا و پایین می‌رود که انگار ذره ای اکسیژن به ریه هایم نمی‌رسد . حالم عجیب دگرگون است ، حسی توام با دلتنگی و دلنگرانی و درد دوری ... درست نمی‌دانم ریشه اش کجاست . قدم هایم آهسته می‌شود ، ضربان قلبم هم ! دیگر اشک نمی‌ریزم ، لب‌هایم منحنی می‌شود و من میخندم ، بی اختیار روی جدول های کنار مسجد می‌نشینم . دوباره تو ، دوباره لبخندت ، دوباره طرحِ چشمانت ، دوباره حسِ وجودت ، دوباره تو محمد ... تمام آن حس های ناآشنا که در میانه‌ی روز به سراغم آمد از شدت دلتنگی برای تو بود . نگاهت کردم که قاب شده بودی و رفته بودی بالای بالا ، روی دیوار مسجد پنج تن آل عبا ، همان جایی که روزهایی می‌آمدی و می‌رفتی .. این بار هم رفتی ‌، اما دیگر آمدنی در کار نبود . رفتی ، برای همیشه . اهالیِ این شهر ، سخت دلتنگ حضورت و طنین صدایت هستند .. هستی و من یقین دارم به بودنت . از زینب به محمد عبدوس ، میشنوی داداش ؟ ..
شِیخ .
.. قدم در خیابان شلوغ شهر می‌گذارم ، غرق در فکر و خیال ، از این طرف خیابان به آن طرف خیابان ، از این
.. یه شهر هنوزم شبا با بغض میخوابن داداش . اسمت عجیب دلهارو زیر و رو میکنه این روزا و این شبا . . کاش برسیم بهت . به راهت به هدفت به بزرگیت 💔 . یادت نره مارو . یادمون نمیره تورو ‌:) صبحت بخیر -
خدمات متقابل اسلام و ایران . استادمطهری -
شِیخ .
.. در روضه‌ی کافی می‌نویسد : روزی سلمان فارسی در مسجد پیغمبرص نشسته بود . عده‌ای از اصحاب نیز حاضر بودند . سخن از اصل و نسب به میان آمد . هرکسی درباره‌ی اصل و نسب خود چیزی میگفت و آن را بالا می‌برد ‌‌. نوبت به سلمان رسید . به او گفتند : تو از اصل و نسب خودت بگو . این مرد فرزانه تعلیم دیده و تربيت شده اسلامی به جای اینکه از اصل و نسب و افتخارات نژادی سخن به میان آورد ، گفت : من نامم سلمان است و فرزند یکی از بندگان خدا هستم ، گمراه بودم و خداوند به وسیله محمدص مرا راهنمایی کرد ‌، فقیر بودم و خداوند به وسیله محمدص مرا بی‌نیاز کرد ، برده بودم و خداوند به وسیله محمدص مرا آزاد کرد . این است اصل و نسب و حسبِ من . منبع : خدمات متقابل اسلام و ایران 🌿 .
Hossein AkrafTrack[08].mp3
زمان: حجم: 13.1M
-مداحی‌موردعلاقه‌ی شهیدمحمودرضابیضایی💿 🤍