امروز . .
به عظمتِ زندگانیِ بشر میاندیشیدم . به بزرگیِ رسالتهای بیمثالی که در طولِ تاریخ بر رویِ دوشِ آدمیزادانِ گوناگون نهاده میشود تا در میلیون ها شبانه روزی که پشت سر میگذارند برای رسیدنِ به آن هدف تلاش کنند و شوقی برایِ ادامهی حیات خویش داشته باشند . اینک من با یک بغل کارِ نکرده و چندین رسالت عظیم ، رو به روی آینهی تمام قدِ چشمانِ تو ایستاده ام تا یاریام کنی و دستانت را به دستانِ من گره بزنی تا راهِ طولانیِ رسیدن به کمال را باهم طی کنیم و با تمامِ وجود ، هستی و زندگانیمان را فدایِ مولایمان علی علیه السلام نماییم . به راستی که هدف از خلقتِ آدمیزادانِ عاشقی چون ما ، نوکریِ نوکرانِ خانهی محبتِ اباعبداللهِ الحسین علیه السلام بود . . .
به قول آن شاعرِ خوش نام و معروف :
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانهای است، رفتنرسیدناست
هنگامهی تحریر : سی و پنج روز پس از آن روز .
مخاطب : همراهِ ابدیِ زندگی
✍🏻| ز.ش - علی.ص
شِیخ .
کُنجِکتابخانه.
تلخـی عمر به شیرینـی عشق آکنده است
چه سـر انجام خوشـی گردش دنیـا دارد!
من اشک میخورم که نمک گیرتان شوم
از این شراب با برکت تر نمیشود . . . !
#سلامخانم
شِیخ .
درست آن هنگامی که رو به رویِ جمعِ کثیری از محبانَت ایستادهای و ندایِ هل من ناصر ینصرنی سر میدهی ،
چرخ ها را زده ام آمده ام خانهی تو
خودمانیم کسی جز تو نفهمید مرا (:
#صاحبنا
شِیخ .
حوالیِ تو ، دلدادگی ها طعمِ دیگری دارد . رنگِ آسمان به خود میگیرد و با آلودگی ها عجین نمیشود .. عجیب دلتنگم . دلتنگِ دیدارت ! دلتنگِ نشستنهایِ چند ساعتهام در کنارِ سنگِ مزارت . دلتنگِ شبهای قدری که تا صبح کنارت نشستم و با اللهِ رحیم درد دل کردم . دلتنگِ محبتِهای مُحبینت . کاش میتوانستم خودم را به تو برسانم . کنارت بنشینم و ساعتها بیاندیشم ... رفیقِ شفیقِ همیشه همراهِ من ، شهیدِ عزیزِ وطن ، حسینِ قهرمان ، من را به خودت برسان .
پ.ن : بین خودمون بمونه . بعضی شهدا درست مثل یکی از اعضای خانوادهی آدم میمونن. شاید کنارمون نباشن ولی یجوری هوامونو دارن که حد و اندازه نداره .
.