اشتیاق به درد
الزاما به معنایِ دوست داشتنِ آن نیست .
گاهی انسان ، قدم در آغوشِ انسانی میگذارد
که دوست دارد سالها در همانجا سکونت یابد
ناچار درد را میپذیرد تا پناهجو باشد . . . !!!
و در همان کنجِهمیشگی باقیبماندو رها نشود
درد به معنای تجربه های عجیب و دور و دراز
نیست؛ درد به غُصه میگویند.غصه هزار و یک
دلیلِ منطقی و غیر منطقی دارد . از گم کردنِ-
یکشی کوچک گرفته تا بیماری و دلگرفتی ..
حال . احوالِانسان،نیازمندِچکُش کاری میشود
باید کسی باشد که مشفقانه مسیر را با انگشتِ
سبابهاش نشان بدهدو بگویدآدمی که ازخودت
ساختهای،آدمِ خوش آب و گِلی نیست.مسیر را
عوض کن . عاقبتِ نیکِ تو در جاده دیگریست.
این دلیلِ عادتِ ما به درد و غم و اندوه و اشک
است . . . پناه داریم ! تا پناهی وجود دارد چه
باک از تجربه ؟ بماند پناهمان . بمانیم پناهجو.
شهسوار-بیستدقیقهیبامداد .
مخاطب : چشم سبزِ عزیزم 🌿
#شهسوار
شِیخ .
اشتیاق به درد الزاما به معنایِ دوست داشتنِ آن نیست . گاهی انسان ، قدم در آغوشِ انسانی میگذارد که
-
راحیلِ کوچک
غرق آغوشِ مریم بود
و من باخود فکر میکردم
که عاشق ترینِ انسانها بعد از حسینع
آفریدهای به نامِ مادر است .
پ.ن :
اولا حسین ع ، ثانیا مادر . .
این دو باشند و انسان جزو دستهی
الذین آمنوا و عملوا الصالحات ها نباشد ؟
#آغوشِهمیشگی
#شهسوار
شِیخ .
اشتیاق به درد الزاما به معنایِ دوست داشتنِ آن نیست . گاهی انسان ، قدم در آغوشِ انسانی میگذارد که
خیالی نیست ؛
جز خیالِ دوست داشتنت
مادر .
#شهسوار
دعای مادر از موانعِ اجابت دعا میگذرد !
بحارالانوار
دعام میکنی مامان !؟
#الهمالرزقناشهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خیلی دوسِت دارم -
حاج آقا پناهیان میگن
بخاطر دو دقیقه تشنگی حضرت اسماعیل ،
خدا واجب کرد که مسلمون ها هفت مرتبه
بین دو سنگ صفا و مروه رو برن و بیان ...
اون وقت بخاطر بزرگ ترین داغ عالم، چیزی
رو بر ما واجب نکرده؟ مگه میشه؟فکرکردید
این غمی که تو سینههامونه ، این همه هیئت
و دسته های عزاداری،به خواست خودمونه ؟
نه خیر . خدا خواسته .
اینهمه دیوونگیما برای امامحسینعکمترین
عکسالعملی هست که میتونیم داشته باشیم.
به قول شهید آقا محمد حسین محمد خانی :
آنقدر داغ عظیم است که بر دل شده حک
#امام_حسین
یه خبراییِ .
انگار دنیا یه شکل دیگهای به خودش گرفته
همه خستهان ، دنبال معجزهان ..
بویِ یاس میاد
تا او را دیدم فرار کردم ، گفت : قدم ، تو را به خدا از من فرار نکن . ببین این برگه مرخصیام است . به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم ، آمده ام فقط تو را ببینم !
- دختر شینا