یه خبراییِ .
انگار دنیا یه شکل دیگهای به خودش گرفته
همه خستهان ، دنبال معجزهان ..
بویِ یاس میاد
تا او را دیدم فرار کردم ، گفت : قدم ، تو را به خدا از من فرار نکن . ببین این برگه مرخصیام است . به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم ، آمده ام فقط تو را ببینم !
- دختر شینا
میگفت : قدم ! تو با من چه کردی ؟ دل توی دلم نیست فکر میکنم اگر تو را نبینم ، میمیرم .
- دختر شینا
نشست کنارم ، عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت : این را برای تو آوردم . تا میتوانی به آن نگاه کن تا بچهمان مثل آقای خمینی نورانی و مومن شود .
- دختر شینا
مجروح شده بود .
گفتم اگر پایت عفونت کند چکار کنیم ؟ با خونسردی گفت : هیچ ، چکار داریم بکنیم؟ قطعش میکنیم. میاندازیمش دور . فدای سر امام ..
- دختر شینا
میفرمود مومن کتمان کنندهی غم و غصهاس
ناراحتیاتو نگهدار برای خودت .
لبخند بزن رو به مردم