eitaa logo
شِیخ .
11.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
155 ویدیو
7 فایل
‌الله ‌ بانوی طلبه‌ی دهه هشتادی که شیفته‌ی کتاب و چای و نوشتن است. و او همیشه می‌نویسد‌. شبها، روزها، عصرها و همیشه! پس در این مکانِ مقدس دنبال زرق و برقهای مجازی نباش. فقط بخوان و لبخند بزن. مدیر: @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ جمعه‌ها را دوست دارم . آسمان هنوز تیره و تاریک است ، چشم‌ها خواب آلوده و دلها بیدارِ عشق است . آن هنگام که خورشید آرام آرام طلوع می‌کند و نورِ نازکِ گرما بخشش را از لای پرده‌های حریرِ خانه‌ی مادر بزرگ روی گونه‌هایم می‌اندازد و صورتم را نوازش می‌کند بیشتر از هر چیزی حال دلم را خوب می‌کند . خیالِ آمدنت ، دلپذیر است . جمعه روزی‌ست که به نام‌ِ تو زده ام و جز خیال و فکر بودنت ، هیچ مساله ای ذهنم را به خود مشغول نمی‌کند . انگار تمام هفته را به شوق دیدارت سپری میکنم . با خود می‌گویم: این سختی ها را به جان بخر ، جمعه از راه می‌رسد ؛ او می‌آید و تو از غم‌های عالم رهایی می‌یابی ‌‌. جمعه ها زیبا هستند تا هنگامه‌ی ظهر ! درست وقتی که خورشید در وسط آسمان قرار می‌گیرد و گرمای مهیجی را میهمان زمین می‌کند ... درست آن وقت است که غم چنان بختکی غول پیکر به جانم می‌افتد . امیدم نا امید می‌شود و دلم محزون می‌گردد . می‌دانم که دیگر نخواهی آمد . دیگر این جمعه آن جمعه‌ی معروفِ ظهور و دیدار نخواهد بود . غم و تنها غم می‌شود همدمی که تا شب شنونده ی درد دل های من است . و من همیشه منتظرم . . ✍🏻
‌ وسط این همه مضمون و غزل پردازی آخرین جمعه‌ی دی ماه تو را کم دارم !
هنوز دو دل بودم .. از طلوع آفتاب زمان زیادی گذشته بود. نور از پنجره‌ی بالای سرم به صورتم می‌تابید و سعی داشت بیدارم کند. من اما مقاومت می‌کردم. گویا دلم میخواست تا غروب آفتاب چشمانم روی هم باشد و به خوابی عمیق تر فرو بروم. اما نه، باید بیدار می‌شدم. هزاران کار نکرده روی زمین مانده بود، هزاران راه نرفته پیش رویم داشتم که باید تجربه‌شان می‌کردم. پس با زحمت از خواب عمیق بهاری، خودم را بیرون کشاندم و پیش به سوی اهدافم حرکت کردم. صبح به راحتی به ظهر و ظهر به راحتی به شب پیوند خورد. گویا بیست و چهار ساعت را در دو دقیقه سپری کرده باشم.. همینقدر کوتاه و مختصر! صحبت امروز نیست. عمر و جوانی و فرصت‌هایم با همین سرعت در حال عبورند. نقل امروز بود اما درواقع شرح همه‌ی روزهایم بود. خوابیدن، به سختی بیدارشدن، دویدن، نرسیدن، شب شدن و ادامه‌ ماجراهای تکراری ... انگار در این زندگی چیزی کم دارم. انگار امید به حد کافی در رگهایم جاری نیست. هزار اما و اگر کنار هم ردیف میکنم اما در آخر درمیابم که چیزی در دنیایم گم است. نمیدانم اگر بگویم بیش از همیشه محتاج بودنت هستم باور میکنی یا نه؟ اما بگذار بگویم، دلم حضورت را بیش از همیشه طلب می‌کند. به امید دیدار :) ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
شِیخ .
ما آدمها بدون دغدغه، پیر می‌شویم. باید دلیلی داشته باشیم برای دویدن، برای درس خواندن، برای تحمل کردن رنج ها و سختی ها، باید دلیلی داشته باشیم برای شب بیداری ها و دو برابر تلاش کردن ها! دلیلی که ما را برای این مسیر سخت آماده کند. دغدغه‌ی مادی، انگیزه‌ای پابرجا نیست که انسان برای آن بخواهد سالها بدود. من از دغدغه‌ای می‌گویم که آدمیزاد برای خاطر آن می‌تواند از جان بگذرد، از مال بگذرد، از وقت و جوانی و خوش گذرانی‌هایش بگذرد. دغدغه‌ای که من می‌گویم آسمانی‌ست. همه‌ی ما برای ادامه دادن به معشوقی بی‌همتا نیاز داریم که بدانیم در انتهای همه‌ی این خستگی ها بناست به او برسیم و دو دستی در آغوشش بگیریم ... هدف، باید رسیدن به او باشد، دغدغه باید او باشد. و او‌ مهدی عج است(: مولای مهربان ما.
‌ گفته‌اند جمعه ها دلگیر است. اما مگر انتظار، شوق آفرین و امید بخش نیست؟ انسانی که منتظر است؛ در اعماق سختی‌ها و رنج‌ها هم که باشد در نهایت انگیزه‌ای برای ادامه دادن دارد. و آن به پایان آمدن فاصله و وصال است .. نگویید جمعه‌ دلگیر است! جمعه دلیل میشود برای ادامه دادن، صبر کردن و مقاوم بودن.. من جمعه‌ها را دوست دارم تو چطور؟
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد ...؟ گره‌ات کور شود غم به روانت برسد؟
‌‌‌ همه‌ی این ثانیه‌های نبودنت نعمت‌ است. اگر قدر بدانیم و اگر بیدار شویم ؛ تو را که ولیِ ما و بزرگ ما هستی، در همین‌کنجِ‌خانه‌مان می‌بینیم اما امان از این دل ِ سرکش که دل خوش کرده به غیر از تو. غافل از آنکه غایتِ تمام خوشی‌ های‌ عالم‌ ظهور‌ شما و بودنتان است ‌‌...
حسن شما نبود که دلبر نداشتیم :)) با این همه خطا و گناهی که داشتیم از آستان قدس تو سر بر نداشتیم ..