نشسته ام رو به گنبد .
تنهای تنهای تنها ... پر از غصه و قصه. پر از درد و گلایه، پر از حرفهای ناگفته، پر از نرسیدن های پی در پی، پر از نا امیدی .
نفس میکشم. نسیم خنک به صورتم میخورد و کمی که شدتش بیشتر میشود روسری و چادرم را تکان میدهد. بغضم میترکد. چشمهایم دانه های اشک را میریزند روی صورتم.
همین.
همین دو قطره اشک کافیست برای آنکه دلم آرام شود. زخمهایم التیام بیابد و لبخند روی صورتم نقش ببندد.
او، همیشه شنوای من است و من همیشه عاشق و بیتابش. چقدر خوب که او را دارم. چقدر خوب که میتوانم کنجی بنشینم و تنهای تنهای تنها، فقط با او نجوا کنم ..
این بیت هم تقدیم به حضرت زینب س جان، که خیلی دلم میخواد کنج حرمش بشینم. ولی هروقت میام اینجا زیارت حضرت معصومه س، حس میکنم دمشقم و حضرت زینب س کنارمه :
دلم با عکس هایت حرف خود را میزند،اما
تو تا هستی چرا با عکس هایت گفتگو کردن . .
#دلنوشتهایدرحرم
#بانویِطلبهیِدهههشتادی