بخش اعظمی از مشکلات جامعهی ما بخاطر عدم احساس صمیمیت بین فرزند و والدین در خانوادهست! پنهان کاری و خودخوری جوونهارو به منجلابهای عجیبی میکشونه که رها شدن ازش سخت و زمان بره ..
مجازی پر شده از آدمهای الکی و تقلیدکار. وسط همه این آدمها تو خودت باش و به همینم افتخار کن :)
پیش از آنکه بخواهم مجریِ آن محفل بزرگ باشم؛ روزیام شده بود تا غریب به دور روز ( و نه دو روزِ کامل ) در شهر مقدس قم نفس بکشم. آن شب، وقتی دور میدان هفتاد و دو تن ایستاده بودیم؛ باران شدیدی شروع به باریدن کرد. به طوری که حرکت ما به سمت سمنان را حوالی نیم ساعت به عقب انداخت. همانجا در کنار میدان و خیره به خیابان به سختی بغضم را فروخوردم تا کسی نفهمد که تا چه اندازه مغمومم. و من اندوه داشتم برای خاطر آنکه قلب و روحم حاضر نبود از این شهر دور بماند. اما چاره ای نداشتم. تنها کاری که از دستِ دلم بر میآمد آن بود که دعا کند روزی در این خاکِ بیهمتا نفس بکشد و روزگار بگذراند!
چند هفته بعد از آن زیارت دلچسبی که در قم تجربه کرده بودم؛ اتفاق مهمی برایم رقم خورد و آن اجرای صحنه در محفلی بود که مهمان ویژهی آن دختر عزیز حاج قاسم بود. بعد از اتمام مراسم قلبم پیش از هرچیز ناگهان پرکشید هوایی شد. انگار کسی از قم مدام من را صدا میزد و انتظارم را میکشید! همانجا و در هیاهوی سالن همایش، از خدا طلب کردم که به زودی های زود زندگی در قم را روزیام کند.
از آن روزها و فراقی که در قلبم احساس میشد؛ دو سالی میگذرد... حالا همانجایی هستم که روزی انتظارش را میکشیدم. همانجایی نفس میکشم که در قنوت نمازهایم آرزویش میکردم. و اینجا بهشتِ زمین است. در وصف این شهر مقدس قلمم محدود است و زبانم بند میآید.
صبر، آدمیزاد را به آنچه میخواهد میرساند. و نه فقط صبر بلکه توکل و توسل نیز (:
#طلبهیجوانِحزباللهی
#قم_عزیز